TG Telegram Group Link
Channel: 🥀 یک حرف از هزاران
Back to Bottom

🔹️آیا اسرائیل حمله تلافی‌جویانه انجام خواهد داد؟!

بسیار بعید است که اسرائیل ساکت بماند و هیچ واکنش نظامی نشان ندهد. حتی اگر آمریکا مخالف باشد و از او پشتیبانی لجستیکی نکند. اگر هم فرض کنیم آمریکا بخواهد مشابه عین‌الاسد عمل کند و از تشدید این تنش جلوگیری نماید، دشوار به‌نظر می‌رسد در همین مرحله متوقف شود.

اما تردیدی نیست که اسرائیل تا قبل از نیمه‌شب امشب کاری نخواهد کرد و منتظر می‌ماند تا نتیجهٔ جلسهٔ شورای امنیت که در همان حدود نیمه‌شب به وقت تهران آغاز می‌شود، معلوم گردد. در این جلسه اگر قطعنامه‌‌ای تصویب شود که اقدام بین‌المللی خاصی را علیه ایران تصویب کند، به احتمال زیاد به‌وسیلهٔ چین یا روسیه وتو می‌شود. اگر هم در حد محکوم کردن باشد، به‌هرحال برای اسرائیل لازم است تا همین نتیجه رسماً اعلام شود. بنابراین می‌توان تقریباً مطمئن بود که اسرائیل حداقل تا نیمه‌شب امشب دست به عملیات نظامی خاصی نزند.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹️لغو احتمالی حمله تلافی‌جویانه اسرائیل

اگر اسرائیل به هر دلیل عملیات تلافی‌جویانه‌اش را لغو کند، حتی به این دلیل که آقای عبداللهیان گفته «موضوع را قبلاً به اطلاع آمریکا رسانده‌اند»، یک برگ برنده سیاسی برای جمهوری اسلامی خواهد بود. تأثیر نظامی و بازدارندگیِ طولانی‌مدت چنین عملیاتی اما تابع تبلیغات طرفین نیست. زیرا هر دو طرف دیشب به‌طور واقعی از قدرت حمله و توان دفاعی یکدیگر ارزیابی دقیق و کاملی انجام دادند.

بنابراین اگر همان‌طور که سردار باقری گفته ازنظر جمهوری اسلامی عملیات علیه اسرائیل در همین‌جا تمام شده باشد و اسرائيل هم به همان دفاع دیشب بسنده کند و عملیات دیگری علیه جمهوری اسلامی انجام ندهد، شکل معادلات سیاسی و نظامی منطقه پس‌از این ماجرا جور دیگری خواهد بود.

اما اگر اسرائیل کوچک‌ترین عملیات تلافی‌جویانه‌ای انجام دهد و یا شورای امنیت اقدام اجرایی خاصی بر علیه ایران تصویب کند، در همچنان بر همان پاشنه سابق می‌گردد.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

#خواف، خلوت‌کده‌‌ دل‌های صاف (قسمت چهارم)

مساجد سنگان را به روزگار وانهادیم و خود را به راه سپردیم تا ما را به جایی ببرد که نیش توفان در آنجا نه‌تنها گزنده نیست که چرخاننده چرخ‌های صنعتی است باستانی؛ به «نشتیفان». استادتوکلی می‌گفت نام نشتیفان را از نیشِ توفان برگرفته‌اند بدین‌خاطر که این منطقه در جلوی توفان قرار گرفته است.

مردم این دیار نیش توفان را به نوش جان بدل کرده‌اند و قدیمی‌ترین آسیاب‌بادی‌های جهان را ساخته‌ و «آسباد»شان نامیده‌اند. آسباد‌هایی متفاوت از آنهایی که در کشورهایی مثل هلند در اروپا وجود دارند. استادتوکلی البته معتقد بود همان آسبادهای اروپایی هم ایدهٔ ساخت‌شان از روی همین‌ها بوده است و می‌گفت قدمت آسبادهای نشتیفان به قرون‌ قبل‌از اسلام برمی‌گردد و به روایتی به قبل‌از میلاد مسیح.

ردیفی از آسبادهایی که هر کدام هشت بال چوبی غول‌پیکر به‌طول حدود شش متر داشتند در یک چشم‌انداز چشم‌نواز بر بالای تپه‌ای نه‌چندان بلند قرار گرفته‌ بودند. از آن میان، چندتایی هنوز کار می‌کردند. ما یکی از آنها را که به‌وسیلهٔ آسبادبانی پیر به نام «علی‌محمد اعتباری» اداره می‌شد بازدید کردیم. علی‌محمد با چهر‌ه‌ای خندان و تکیه‌کلام «خندان باش» عصازنان خودش را به در آسبادی رساند که عمرش را بر سر چرخاندن سنگ ۹۰۰کیلویی آن گذاشته بود، به‌مدد بادهایی که بر پره‌های بلند آسیابش می‌وزید. درِ آسبادش را برای ما باز کرد و ما وارد اتاق کم‌نوری شدیم با دیوارها و سقفی از خشت و گِل.

محور آسیاب را که چوبی سخت و قطور تشکیل می‌داد نشان‌مان داد که با یک گیربکس سادهٔ چوبی به سنگ رویی آسباد وصل می‌شد. سنگی از جنس ماسه‌سنگ‌های سخت و ستبر که با چرخشش بر روی سنگ ثابت دیگری در زیر، گندم‌ها را به آرد تبدیل می‌کرد. آن روز باد نبود و آسباد نمی‌چرخید.

علی‌محمد به من گفت بالای یک اهرم چوبی بروم تا وزنم آن را به پایین بکشاند و درنتیجه سرِ دیگر اهرم سنگ چرخان را اندکی بالا ببرد. وزن من برای این کار کفایت نکرد و خودش هم پا برآن چوب نهاد و بالای اهرم آمد. سنگ اندک تکانی خورد. سپس به یکی از همراهان گفت آن سنگ ۹۰۰کیلویی دوار را با دست بچرخاند و چرخاند. علی‌محمد توضیح داد با آن اهرم، فاصلهٔ دو سنگ را تنظیم می‌کند برای کاربردهای مختلف مثل تولید بلغور و یا آرد کردن غلات دیگری غیر از گندم. او گفت روزی ۵۰۰ کیلو ظرفیت تولید آرد آن آسباد است.

پس‌از توضیحات کامل نحوهٔ کار آسباد به‌وسیلهٔ آسبادبان، با او عکس یادگاری گرفتیم و او مدام تکرار می‌کرد: «خندان باش». خود نیز همواره لبخندی بر چهرهٔ نورانی‌اش داشت. استادتوکلی گفت خانهٔ علی‌محمد نیز اثر ثبت شده است و از او اجازه خواست ما را به خانه‌اش ببرد برای بازدید. آسبادبان با مهربانی قبول کرد و ما را به خانهٔ کاهگلی زیبای روستایی‌اش برد. از اینکه میراث فرهنگی خواف خانهٔ او را ثبت ملی کرده و آن مجموعه را به‌نحو مناسبی مرمت و نگهداری کرده بود، بسیار خوشحال شدم. خانهٔ علی‌محمد چنان آرامشی داشت که یک پرنده «یاکریم» در ارتفاعی قابل‌دسترس برروی کنتور گازی در ایوان در وردی حیاط لانه ساخته بود و جوجه‌اش با آسودگی در آن خوابیده بود. به آن پرنده زیبا نگاه کردم و بر از دست رفتن چنین آرامش و چنین ارتباط تنگاتنگ انسان با طبیعت در جامعهٔ مدرن افسوس خوردم.

در ادامه‌ٔ بازدید، به بالای پشت‌بام آسباد‌ها رفتم. دهانهٔ بادگیر این آسباد‌ها چنان است که باد را به سمت پر‌ه‌ها هدایت می‌کند. بی‌گمان آنها که این آسبادها را طراحی کرده‌اند اگر مهندس مکانیک سیالات نبوده‌اند از قوانین سیالات کاملاً آگاه بوده‌اند که یک طرفِ بادگیرها تنگ است و سوی دیگرش گشاد. چنین سازه‌ای باعث ایجاد اُفت فشار در پشت دیوار می‌شود که خود به افزایش سرعت باد در اطراف پره‌ها کمک می‌کند.

درست چسبیده به تپه‌ای که آسبادها بر روی آن قرار گرفته‌اند، قبرستانی است که گمان می‌رود بدین‌خاطر باشد تا ساخت‌وسازی در سوی وزش باد ایجاد نشود و از اثربخشی باد بر آسباد نکاهد.

خانه‌‌های کاهگلی اطراف آسباد‌های شهر نشتیفان و کوچه‌های پرپیچ‌و‌خم آن، دستم را می‌گرفتند و مرا به دورترین خاطرات کودکی‌ام می‌بردند. چند کودک در همان کوچه‌ها بازی می‌کردند و لبخند و نگاه معصومانه‌شان به من انرژی می‌داد و شادی می‌بخشید.

ناهار را در زیر سقف گنبد خشتی یک بوم‌گردی زیبا در همان نزدیکی خوردیم و پس‌از اندکی استراحت، آن شهر باستانی دوست‌داشتنی را ترک گفتیم تا برای شرکت در مراسم بزرگداشتی به قاسم‌آباد برویم.

(ادامه دارد)

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

‌‌

سفر امروز معاون نخست‌وزیر عراق به آمریکا تأثیر مهمی بر رویدادهایی دارد که در روزهای آینده رخ خواهد داد. شاید تحت تأثیر همین سفر بوده که کاخ سفید اعلام کرده در تصمیم‌گیری اسرائیل دخالتی نخواهد کرد.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

#خواف، خلوتکده دل‌های صاف (قسمت پنجم)

مراسمی بود در قاسم‌آباد در بزرگداشت یکی از شخصیت‌های فرهنگی برجستهٔ شهرستان خواف؛ آقای ابراهیم زنگنه. پس‌از صرف ناهار، همراه با استاد توکلی بدان‌جا رفتیم. چقدر تحسین کردم برگزار‌کنندگان را که آن فضای باز را برای مراسم‌شان برگزیده بودند. در زیر آفتابی نرم و نسیمی ملایم، افقی باز از مناظر زیبای بهاری در چشمانت می‌نشست و نگاهت در قاب‌عکس مردی که اینک مردمش و دوستان و آشنایانش گردآمده بودند تا یاد و نام او را زنده نگاه دارند. در دلم درودشان گفتم و گفتم چه مرد خوش‌عاقبتی و چه مردم خوش‌مرامی!

من کسی را در آن جمع نسبتا بزرگ نمی‌شناختم که بر گرد مزار آقای زنگنه حلقه‌وار بر صندلی‌هایی نشسته بودند؛ نیمی زن و نیمی مرد، بی‌پرده‌ و حاجب. اما معلوم بود بزرگان بسیاری از اطراف و اکناف بدان مراسم آمده بودند.

در قسمتی از آن جایگاه ساده و زیبا «مولوی فرقانی» نشسته بود و همراهانش و یک قاری قرآن مصری خوش‌صدا را هم که مهمان‌شان بود، آورده بودند. من با همان لباس‌های محلی بودم، نشسته در کنار استادتوکلی در میان نگاه‌هایی مهرآمیز و توأم با احترام آن مردمان نیک.

وقتی از خدمات و ویژگی‌های شخصیتی آقای زنگنه گفتند، اینکه او سالیان سال معلم بوده است و در مقام ریاست آموزش‌و‌پرورش خدمات آموزشی بسیاری به آن منطقه کرده است و صاحب تألیفات فراوانی‌ست و نیز حضور شخصیت‌های معتمد و برجسته مردمی در مراسم، افسوس خوردم که بجز مولوی و نیز نماینده سابق خواف و رشتخوار در مجلس (آقای ابراهیم‌بای سلامی)، اثری از مقامات بلندپایه رسمی در آن مراسم نبود.

سخنرانانی از شیعه و سنی دربارهٔ آقای زنگنه سخن گفتند‌ به مهر و به قدرشناسی. فضای دوستانه و سرشار از هم‌دلی و هم‌نوایی در بین آن جمعیت موج می‌زد و من از بودن در آن جمع حس خوبی داشتم. به‌گمانم تنوع قومی و مذهبی در این سرزمین زیبا نه‌تنها تهدید به حساب نمی‌آید - چنانچه گاه چنین به‌نظر می‌رسد که برخی چنین می‌پندارند و بر همین پندار سال‌ها انرژی این مملکت را به هدر داده‌اند - بلکه فرصتی است برای انسجام ملی. بهره‌برداری از مزایای بسیار این تنوع و تکثر یک ضرورت برای جامعه پویاست. در آن مراسم دیدم که مردم خود این مزیت را به زیبایی می‌دانند و از آن بهره‌مندند. گاهی گمان می‌کنم از قضا تنگ‌نظری‌ها و محدودیت‌ها، جامعهٔ ما را در خلال این سال‌ها به بلوغ و اعتلایی رسانده است که خود مردم راهشان را پیدا کرده و در این مسیر گام برمی‌دارند، اگرچه به دشواری. درحالی‌که بی‌توجهی‌ها و بی‌مهری‌های بسیار از جانب همان‌ها که باید خود این مسیرها را ایجاد کنند و برای مردم مهیا سازند بوده و هست.

در آن مراسم شعر خواندند و سخن راندند و قرآن تلاوت کردند و از سجایای اخلاقی و منش و رفتار و خدمات بسیار آقای زنگنه گفتند. یک جمله از آن میان اما توجه بیشتر مرا به خود جلب کرد که یکی از سخنرانان آن را بیان داشت. او از قول تولستوی گفت: «دینِ خود را عرضه مدارید، عمل خود را نشان دهید.» این سخن را چه تولستوی گفته باشد چه هر فرد دیگری، سخنی راست و درست است.

خورشید در آن دشت وسیع و زیبا به لبهٔ افق نزدیک می‌شد که آن مراسم به پایان رسید و ما در میان بدرقهٔ گرم‌ برخی از اعضای خانواده آن شخصیت والای محلی آنجا را ترک کردیم، به قصد دیدن یک مکان تاریخی دیگر در همان نزدیکی که شرح آن را خواهم نوشت.

(ادامه دارد)

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

#خواف، خلوتکده دل‌های صاف (قسمت ششم)

برای من آثار شکوهمندی که از دوران گذشته‌های دور باقی مانده بسیار ارزشمند است و نشانهٔ عظمت زندگی بشر برروی این کرهٔ خاکی؛ چه این آثار معبدی باشد در آکروپلیس آتن، تندیس بتی باشد در بنارس هند، کتیبه‌ای در بیستون، قلعه‌ای در گیلان، ستون‌های برافراشته‌ای در تخت جمشید و یا مسجدی در زوزن.

در شکوه غروب سرخِ دشتی وسیع به ایوان بلند و پرابهت مسجد ملک‌زوزن رفتیم تا انعکاس نور را ببینیم در خرابه‌‌هایی که روزگاری اوج شکوهمندی را می‌تابانده است بر خلایق این دیار تا آنها را به محرابی بکشاند ساخته‌شده از ظریف‌ترین‌های هنر معماری بشر. بشری که روزگارش در کویر سپری می‌شده و تشنهٔ معنویتی بوده است تا او را به ابدیتی دور و دست‌نیافتنی متصل سازد.

همراه با استادتوکلی وارد محوطهٔ بزرگی شدیم که دو ایوان باشکوه در دو سوی آن قرار گرفته بودند. یکی در طرف قبله و دیگری در سوی مقابلش. آجرکاری‌های آن ایوان‌هایی که قهر روزگار بخش عظیمی از آنها را ویران کرده بود، هر بیننده‌ای را مجذوب و مبهوت می‌کرد و رنگ زیبای کاشی‌های لاجوردی آن، که کم‌وبیش از تخریب در امان مانده بودند، دل را می‌برد.

گفته شد مسجدِ دوایوانی مربوط است به دورهٔ خوارزم‌شاهیان که ملک قوام‌الدین زوزنی در سال ۶۱۶ هجری‌ قمری آن را بنا کرده است. استاد توکلی جزئیات باستان‌شناسی آن اثر را توضیح می‌داد و من غرق در شرایط اجتماعی، سیاسیِ روزگاری بودم که آن بنای شکوهمند ساخته شده بود. بی‌گمان باید در آن روزگار این خطه از رونق اقتصادی و ثبات سیاسی بالایی برخوردار می‌بوده تا امکان بنای چنین ساختمان باعظمتی فراهم می‌گردیده است.

لابد در اطراف این مسجد کوچه‌هایی بوده است پُررفت‌وآمد و بازارهایی پررونق و جمعیتی که در شهر زوزن می‌زیسته‌اند چنان مرفه و برخوردار که دل به چنین پروژه‌های عظیمی می‌داده و دست به خلق چنین آثار هنرمندانه‌ای می‌زده‌اند.

به‌عنوان یک اقلیم‌شناس به‌شدت کنجکاو شدم بدانم که در فاصلهٔ حدود هشت‌صد سال آیا تغییر اقلیم این منطقه باعث افول از آن شرایط آباد به وضع موجود شده یا اینکه عوامل سیاسی و شرایط امنیتی باعثش بوده است.

محرابی ساخته‌شده را نیز دیدیم که در دخمه‌ای نهاده شده بود در کنار ایوان. استادتوکلی گفت آن را در همین چندسال اخیر از زیر تلّ خاکی که در آنجا بوده خارج کرده و فعلاً در اینجا هست تا تعیین‌تکلیف شود. برداشت ایشان این بود که چنین محراب‌هایی را در اینجا می‌ساخته‌اند تا به مکان‌های دیگری ببرند برای نصب در مساجدی که بنا بوده ساخته شوند.

خورشید آخرین فروغش را که برچید ما نیز رخت از آن محوطهٔ تاریخی برچیدیم تا روزی پُربار را در آن شهرستان به آخر برسانیم، سرشار لذتی که از تماشای آن‌همه آثار تاریخی به ما دست داد و ملاقات انسان‌هایی شریف با دل‌هایی صاف از دیار خواف.

(ادامه دارد)

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM

🔹ارزش سیاسی و نظامی یک حمله

دیشب حمله‌ٔ پهپادی (ریزپرنده) به اصفهان صورت گرفته است. اینکه پهپادی از خارج مرزها آمده باشد و یا از داخل، اهمیت درجه‌اول موضوع نیست. اهمیت اصلی در هدف عملیات است. اگر هدف از یک عملیات نظامی گونه‌ای اخطار و ارسال پیام به شدیدترین شکل خود باشد، میزان تخریب حاصل از آن اهمیتی ندارد. ولی اگر هدف نظامی برای چنین عملیات‌هایی موردنظر باشد، طبیعتاً تا زمانی که میزان آسیبِ وارد‌آمده را منایع بی‌طرف ارزیابی و اعلام نکنند، اعتبار چندانی ندارد.

با توجه به اینکه هنوز بیانیه رسمی از طرف دولت اسرائیل برای انجام چنین عملیاتی منتشر نشده است، نمی‌توان آن را به حسابش نوشت و تلافی حملهٔ موشکی ایران تلقی کرد. اگر چنین باشد، دو حالت متصور است. یا اینکه اسرائیل باید از خیر عملیاتی که بتواند آن را تلافی‌جویانه به‌حساب آورد بگذرد و یا اینکه اگر بخواهد همین عملیات نیم‌بند بدون اعلام رسمی را همان تلافی به‌حساب آورد که در این چند روز از آن دم زده، طبیعتاً یک شوخی بیشتر نیست. مگراینکه فرض کنیم هنوز سودایی دیگر در سر دارد که موضوع آن کلاً از آنجه دیشب رخ داد متفاوت است.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
اول اردیبهشت در بهشت سعدی

برای بزرگی که "بوستان" را به طبع شعرهای حیکمانه بیاراید و "گلستان" را به زیور حکایت های شیرین، چه روزی سزاوارتر از اول اردیبهشت که به نامش مفتخر شود؟

ما اگر سعدی را و حافظ را و خیام و عطار و مولوی را و فردوسی را و بزرگانی بسیار از این دست را نداشتيم که امروز به زبان تازی سخن می گفتیم و چون مصریان اثری از زبان کهن مان باقی نمانده بود و فرهنگمان از گذشته مان گسسته شده بود و ریشه اصالت تاریخی مان را زمانه خشکانده بود و در کویر فراموشی مدفون کرده بود.

عظمت سعدی در نکویی سخنش نیست که بس نیکوست و نه در شیرینی غزل‌هایش که بس خوش می نشینند بر جان آدمی؛ بزرگی سعدی در این است که او از جمله معماران کاخ بلند فرهنگ پارسی است که از باد و باران زمانه اش گزندی نیافته و چونان خورشیدی در سپهر فرهنگ بشری می درخشد.

گفتار حکیمانه او مترقی ترین گفتمان بشریت است که می گوید:

"بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار"

نکته ای نکوتر و گفته ای گران‌سنگ تر از این دری که او سفته است، مگر یافت می شود که ورای دست او بتوان دستی نشان داد؟

او هم در مقام حکمت و موعظه و نصیحت استادیست زبردست و هم در وادی عرفان و عشق مرادیست شوریده که غزل‌های بسیار به ملاطفت سروده.

با یاد و نامش در روز او یکی از غزل های مشهورش را با هم می خوانیم:

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست

مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست

دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست

گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
-------------------------
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran

🔹باز هم دربارهٔ کنترل حجاب

اجازه بدهید فرض کنیم نیروی پلیس و اجبارهای دیگر بتواند بر کسانی که روسری بر سر نمی‌گذارند، مؤثر افتد. شعاع تأثیر این نیرو و این اجبار تا کجاست؟! آیا بیشتر از میدان‌ها و خیابان‌های اصلی است؟! آیا می‌توان برای تک‌تک کوچه‌ها و خیابان‌های فرعی پلیس گمارد تا کنترل کند مبادا یکی بدون روسری از خانه‌اش بیرون بیاید و برود از سر کوچه یک ظرف ماست و یا یک قالب پنیر بخرد و برگردد؟ معلوم است که نمی‌توان.

نیروی بازدارنده پلیس وقتی کارآمد است که همراهی و پشتیبانی آحاد مردم را داشته باشد. پلیس اگر در تعقیب‌وگریز دزد و قاتل موفق می‌شود بدین‌خاطر است که همهٔ مردم برای دستگیری او با پلیس همکاری می‌کنند و اگر جایی مخفی شود و بفهمند به پلیس اطلاع می‌دهند. در مسئله حجاب موضوع برعکس است. زیرا بسیاری از همان‌ها که خود به حجاب مقیدند با چنین برخوردهایی همراهی و همسویی ندارند.

من شخصاً در برنامه‌های کوهنوردی‌ام وقتی از روستایی دورافتاده عبور می‌کرده‌ام بارها دیده‌ام بانوان را که برای گردش به آن روستا رفته‌اند بدون پوشش موهای‌شان در کمال امنیت با روستاییان تعامل می‌کرده‌اند و کاملاً واضح بوده که مسئله برایشان حل ‌شده است. آیا می‌توانید بر کنار هر جویبار و دامنهٔ هر کوه و گوشهٔ هر صحرایی مأمور بگمارید؟!

بنابراین مطمئن باشید چنین شیوه‌هایی باعث ترویج حجابِ موردنظر شما و اِعمال آن بر جامعه نمی‌شود؛ اما ممکن است باعث تضعیف اقتدار نیروهای حافظ نظم و امنیت جامعه بشود.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹حق کپی‌رایت!

دوستانی برخی یادداشت‌های منتشرشده در کانال «یک حرف از هزاران» را برایم‌ ارسال می‌کنند که در کانال‌ها و یا گروه‌های دیگر منتشر شده‌اند؛ گاهی بدون ذکر نام نویسنده و اغلب بدون درج نشانی کانال. به‌ویژه بسیاری از کانال‌های پربازدیدِ مشهور یادداشت را کپی می‌کنند و صرفاً نام نویسنده را در صدر یا ذیل آن درج می‌نمایند.

چنانچه قبلا اعلام کرده‌ام، از نظر من هرگونه نشر این یادداشت‌ها بلامانع است. اما از همهٔ عزیزان به‌خصوص ادمین‌های کانال‌های پربازدید انتظار می‌رود با درج آدرس کانال «یک حرف از هزاران» در یادداشت کپی‌شده و یا فوروارد مستقیم از این کانال، به شناخته شدنَ بیشتر «یک حرف از هزاران» کمک نمایند.

علاوه‌براین، اخلاق حرفه‌ای و عرفی در تمام دنیا نیز چنین است که مشخصات کامل مرجع را در نقل‌قول‌ها و یا استفادهٔ کامل از مطالب دیگران درج می‌کنند.

در هر صورت، از همهٔ شما عزیزان که تاکنون به بازنشر یادداشت‌های اینجانب اهتمام داشته‌اید و همچنان گاه‌و‌بیگاه چنین می‌کنید سپاسگزارم.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
مراسم تقدیر از

دکتر سلمان ساکت
رئیس پیشین مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد


🔶زمان: چهارشنبه، ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
🔶ساعت: ۱۱:۴۵
🔶مکان: پردیس دانشگاه فردوسی مشهد، جنب سلف یاس، باشگاه مفاخر و پیشکسوتان دانشگاه

@mafakherferdowsi

🔹حکم اعدام توماج اجرا نمی‌شود، اما چرا؟!

تردیدی نیست اگر حکم اعدام‌ صادره برای توماج صالحی اجرا شود، مشکلات عدیده‌ای سخت‌تر از حوادث سال ۱۴۰۱ به‌وجود می‌آیند و بسیار بعید است عاقلان حکومت اجازهٔ اجرای چنین حکمی را بدهند.

اما مشکل اینجاست که چنین حکم‌هایی جمهوری اسلامی را به صدر اخبار دنیا می‌برد، به‌عنوان حکومتی که خواننده‌ای را به جرم خواندن، به اعدام محکوم می‌کند و چرا باید چنین شود؟! صدور چنين حکمی هم در تاریخ خواهد ماند و هم در اذهان!

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

بهار بود، سال ۱۳۶۲. پدر مجتبی توحیدی دو سال پس از شهادت پسرش آمده بود به جبهه تا خداقوت بدهد همرزمان پسرش را. سایت پنج، تپه‌ماهورهای غرب اندیمشک، نزدیک چنانه. بعدها سه نفر دیگر از بچه‌هایی که در همین عکس هستند نیز شهید شدند...

📸 عکس مربوط است به فصل یازدهم کتاب «نه برای جنگ» با عنوان: «چنانه»

#نه_برای_جنگ

#ثنایی‌نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹پیشنهاد به سردار رادان

در خبرها خواندم سردار رادان با مراجع قم دیدار داشته در رابطه با اقداماتی که اخیراً نیروی انتظامی در برخورد با مسئلهٔ حجاب پیش‌ گرفته است.

به ایشان پیشنهادمی‌کنم اگر به دنبال دریافت نظرات تئوریک در این باره هستند، در کنار این ملاقات‌ها نشستی هم با اساتید دانشگاه داشته باشند، نه البته با آن دسته از همکاران ما که در این باره با ایشان هم‌نظر هستند.

در مسائل پیچیده اجتماعی از این دست، واقعاً نیاز هست تحلیل‌های علمی و نظرات متخصصین دانشگاهی نیز شنیده شود.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹حرف‌هایی از جنس گذشته

امروز دوستی قدیمی به دیدارم آمد. دو ساعت حرف زدیم. می‌گفت دلش می‌خواهد کاری کنیم که به داد جامعه برسیم. از معرفی بزرگان جامعه به نسل جدید می‌گفت و از آشنا کردن جوان‌ها با سرمایه‌های ملی و اجتماعی. طرح‌هایی هم داشت مثل اینکه فصل‌نامه منتشر کند با محوریت همین موضوعات و یا گردهمایی و جلسات بحث و گفتگو ترتیب بدهد.

خیلی دلم می‌خواهد به او کمک کنم. انگیزه‌اش را خالصانه دیدم. حتی گفتم هر کاری از من برآید برای انجام طرح‌هایش کمک خواهم کرد. اما نکاتی را هم به ایشان یادآور شدم.

گفتم به گمان من ما هنوز و همچنان با همان زبان و روش‌های همیشگی خود می‌خواهیم با نسل جدید سخن بگوییم. حال آنکه این نسل دیگر نه آن واژگان را می‌پسندد و نه آن روش‌ها را قبول دارد. دغدغه‌های نسل جدید چیزهایی‌ست که ما یا به آنها نمی‌پردازیم و یا اگر بپردازیم روش مناسبی برای برقراری ارتباط مؤثر با آنها نمی‌شناسیم.

به او گفتم اگر اینها که برداشت من است درست باشد، یک گسست نسلیِ خطرناک رخ داده است. زیرا نسل‌های جدید به تجربه و دانشِ نسل‌های پیشین خود نیازمند هستند. اگر ارتباط مؤثر بین نسل‌ها نباشد نسل‌های جدید مجبورند راه‌های رفته را دوباره بروند و همان خسارت.هایی را ببینند که نسل‌های پیش از آنها تحمل کرده‌اند.

متأسفانه در این زمینه با یکدیگر هم‌نظر بودیم و گفتگوی ما بی‌نتیجه پایان یافت.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹در روز معلم برای من هدیه و گل نیاورید

فردا دوازدهم اردیبهشت است و به نام روز معلم نامگذاری شده است. به همین مناسبت هر ساله برخی از دانشجویانم از سر مهر و قدرشناسی هدیه‌ای یا گلی برایم می‌آورند. من از این توجه و مهربانی‌شان سپاسگزارم اما می‌خواهم بگویم برای من گل و هدیه نیاورید.

در روز معلم من باید به شما هدیه بدهم! نه البته گل و نه هدیه معمولی! من باید به وظیفهٔ معلمی‌ام عمل کنم و توجه شما را به مسائلی جلب کنم که این روز معلم را آفرید. باید به شما بگویم چه کسانی با چه تفکری در دوازده اردیبهشت سال ۱۳۵۸ گلوله به مغز معلم شلیک کردند. باید بگویم آن معلم چه می‌گفت که پاسخش را نه با قلم و کتاب، که با تفنگ دریافت کرد. باید به شما بگویم در آن روز شیوهٔ معلمی بود که بر خاک افتاد و شیوهٔ خشونت بود که پس‌از قتل دانش به هزارتوی جهل فرو خزید و خشاب‌هایش را پر کرد برای جنایت‌های بیشتر بر علیه دانایی. من باید بگویم که این روز را معلمان گرامی می‌دارند تا از دانایی دربرابر جهل حفاظت کنند. باید برایتان توضیح دهم که چگونه نادانی می‌تواند بیاید در صحن دانشگاه تمام‌قد بایستد و بی‌محابا گلوله‌هایش را به سمت مغز دانش نشانه رود و خون آگاهی را بر زمین بریزد. باید برایتان شرح دهم که جهالت بی‌اعتنا به لباس و تعلقات فکری دانش‌ورزان آنها را هدف قرار می‌دهد، حتی اگر معلمی لباس دین هم بر تن داشته باشد.

پس برای من هدیه و گل نیاورید. به‌جایش تاریک‌خانه‌هایی را بیابید که از نور دانش می‌گریزند و جهل می‌پراکنند و نتیجه‌اش می‌شود خشونت در سطح جامعه. آنگاه حواستان به آن نهان‌خانه‌های نادانی باشد که مبادا باز معلم دیگری را بر خاک افکنند و جامعه را از دانش دور کنند و تهی سازند.

روز معلم بر تمام معلمین آزاده و اندیشمند گرامی باد.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹آیا پخش گستردهٔ خبر کهنهٔ خشونت عریان جز ایجاد رعب و هراس و همچنین عادی‌سازی اعمال بی‌رحمانه نتیحه‌ای دارد؟!

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

🔹بهار هست و تو هستی و...

در اوج زیباترین روزهای بهار و در بهشت اردیبهشت به جاده زدیم و از کوه‌ها و دره‌ها گذشتیم و به شهر زیبای درگز رسیدیم. شهری زنده و شاداب. شهری که هنوز بوی و رنگ شهرهای قدیم را دارد. هنوز بسیاری از خانه‌ها یک‌طبقه‌اند و صحن حیاط دارند. شهری که وقتی وارد دکانی می‌شوی لبخند مهری بر لبان صاحب دکان می‌بینی که با لهجه ترکی یا کُرمانجی خوش‌آمدت می‌گوید. شهری که در رستوران سنتی‌اش می‌توانی روی قالیچه‌ای بنشینی و خوشمزه‌ترین غذای آن منطقه، یَخنی، را نوش جان کنی با پذیرایی گرم و صمیمانه. شهری که وقتی جایی برای خوابیدن پیدا نمی‌کنی، یکی پیدا می‌شود آلاچیقش را به تو بدهد تا سر بر بالین آرامش بگذاری. وقتی هم می‌روی پتویی بخری برای بالاپوشت، زن فروشنده که می‌بیند پلاستیک مناسبی برای بسته‌بندی‌اش ندارد آن را در یک روسری می‌پیچد و به تو تحویل می‌دهد. شهری که وقتی خرید می‌کنی می‌توانی مثل یک دوست با فروشنده وارد گفتگو شوی و از هر دری با او حرف بزنی؛ همراه با لبخندی از سر مهر. شهری که با اینکه جمعیت چندانی ندارد، روز جمعه تا نیمه‌شب هم مغازه‌های زیادی باز هستند، مبادا گردشگری چیزی بخواهد و پیشانی‌اش به در بسته برخورد کند. شهری که با عطر گل‌های بهاری‌ در هوای لطیفش شب‌هنگام تو را به آرامشی بهشتی می‌برد و روز در میان گندم‌زارهای سرسبزی که چسبیده به دیوار شهرند، به سیاحتی خواستنی. شهری که آفتابش مهربان است و خاکش سرشار از لطافت و درختانش رقصان در نسیم‌ بهاری.

صبح به قصد پارک ملی تندوره به راه افتادیم که گوگل‌مَپ ما را به اشتباه برد و محلی‌های مهربان ما را به مسیر اصلی برگرداندند. در راه به چادری مهمان شدیم برای صرف فتیر‌مَسکه با دوغ محلی از دست چوپانی که خود از گله‌‌اش تهیه کرده بود، غرق در مهمان‌نوازی مهریانانه‌اش. افسوس که جز همزبانی و همراهی با او کاری از ما برنیامد وقتی دیدیم با همهٔ تلاش و هوشی که داشت زندگی‌اش به‌سامان نبود و از دست آنها که باید به دادش برسند، نالان.

در پارک تندوره جمعیت زیادی از طبیعت‌گردان به تفریح بودند در قسمت محدودی از درهٔ تنگ آن پارک زیبا. افسوس خوردیم که حتی پیاده و به‌صورت کنترل‌شده هم اجازه نمی‌دادند مردم از قسمت اصلی پارک در بالادست بازدید کنند. تاسف بیشتر که حتی اجازه ندادند در همان قسمت تردد آزاد، به بالای ارتفاعات مشرف به همان قسمت که راه پاکوبه‌ای هم داشت، صعود کنیم و نگاهمان را به آن همه زیبایی‌های بی‌نظیر مهمان سازیم.

با این‌حال، از زلال آب جاری ته دره بهره بردیم و سپس در میان رگبار شدیدی از باران راه کلات را در پیش گرفتیم به تماشای گلزار و گلزار و گلزار. جاده در میان گندم‌زارهای زیبا پیچ‌وتاب می‌خورد و اینجا و آنجا گلزارهای زرد و شقایق‌های قرمز زیباترین صحنه‌‌های بهاری را در چشمانمان می‌آراستند.

در میان آن همه زیبایی طبیعی، یک زیبایی اجتماعی هم دیدیم. در مسیر پارک ملی تندوره در روستای تاج‌الدین برخی از کوچه‌هایش را به نام جانبازان آن روستا نام‌گذاری کرده بودند. احتمالاً خود آن جانباز در همان کوچه زندگی می‌کرد. کاری نیکو که جای دیگری ندیده بودیم.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran

HTML Embed Code:
2024/06/03 07:31:08
Back to Top