اول اردیبهشت در بهشت سعدی
برای بزرگی که "بوستان" را به طبع شعرهای حیکمانه بیاراید و "گلستان" را به زیور حکایت های شیرین، چه روزی سزاوارتر از اول اردیبهشت که به نامش مفتخر شود؟
ما اگر سعدی را و حافظ را و خیام و عطار و مولوی را و فردوسی را و بزرگانی بسیار از این دست را نداشتيم که امروز به زبان تازی سخن می گفتیم و چون مصریان اثری از زبان کهن مان باقی نمانده بود و فرهنگمان از گذشته مان گسسته شده بود و ریشه اصالت تاریخی مان را زمانه خشکانده بود و در کویر فراموشی مدفون کرده بود.
عظمت سعدی در نکویی سخنش نیست که بس نیکوست و نه در شیرینی غزلهایش که بس خوش می نشینند بر جان آدمی؛ بزرگی سعدی در این است که او از جمله معماران کاخ بلند فرهنگ پارسی است که از باد و باران زمانه اش گزندی نیافته و چونان خورشیدی در سپهر فرهنگ بشری می درخشد.
گفتار حکیمانه او مترقی ترین گفتمان بشریت است که می گوید:
"بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار"
نکته ای نکوتر و گفته ای گرانسنگ تر از این دری که او سفته است، مگر یافت می شود که ورای دست او بتوان دستی نشان داد؟
او هم در مقام حکمت و موعظه و نصیحت استادیست زبردست و هم در وادی عرفان و عشق مرادیست شوریده که غزلهای بسیار به ملاطفت سروده.
با یاد و نامش در روز او یکی از غزل های مشهورش را با هم می خوانیم:
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
-------------------------
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
>>Click here to continue<<