TG Telegram Group Link
Channel: گشت‌ها | هومن پناهنده
Back to Bottom
گشت‌ها | هومن پناهنده
⚫️‍ به احترام درگذشت دکتر محمود مدبری، ادیب، پژوهشگر، و مصحح 📗عجائب‌اللغة، فرهنگ لغت فارسی به فارسی، ویراست دوم، تصحیح دکتر #محمود_مدبری، تهران: کتاب بهار، ۱۴۰۰. از نویسندۀ این کتاب تنها شهرت «ادیبی» برجای مانده‌است... در لغت‌نامۀ دهخدا، بدون سند و منبع،…
"به احترام درگذشت..." ؟!

درگذشت احترام دارد؟!

آیا، در زبان فارسی، "درگذشت" اصلاً از سنخ چیزهایی است که مشمول احترام یا بی‌احترامی می‌شوند؟

شاید مقصود این پژوهشگرِ فرهنگستان "به مناسبت" بوده، نه "به‌ احترام".
در غیر این صورت، این از آن نوآوری‌هایی است که از ذوق بویی نبرده. به‌عکس، ترکیب "شیر-آهن-کوه" در مقام صفتی برای کلمهُ "مرد" در شعر شاملو هم بدیع، هم زیبا است :
                                                                  
و شیرآهن‌‌کوه مردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنهُ آشیل
درنوشت.

می‌توان در زبان نوآوری کرد، اما هرکسی را قریحهُ ابداع نیست. برای طبع میان‌مایه ایمن‌تر این است که به استفاده از تعبیرهای سنتی زبان( مثل همان "به مناسبت") قانع باشد و نوآوری را به اهلش واگذارد.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from نیم روز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عبور نمازگزاران مصری
از فقه سنتی
در نماز عید فطر

🔹 امسال نیز بسان سال گذشته، صفوف به هم پیوسته زن و مرد در کنار هم در نماز عید فطر شهرهای مصر چالش جدیدی را پیش روی فقیهان الازهر بوجود آورد.


🔸 در حالی که از نظر فقه سنتی، وجود حایل از شرایط صحت نماز است، نماز عید فطر امسال نیز در قاهره و جیزه مملو از نمازگزاران زن (باحجاب و بی حجاب) و مرد در کنار یکدیگر در صفوف بدون حائل بود.

🔹 پدیده ای که خبر از ظهور «خداجویی توأمان با فقه گریری»، «بی اعتنایی به الازهر»
می‌دهد. هر چند نمی‌توان تأثیرات مهم نرم افزارهای مدرنیته (مثل ترویج برابری حقوق زن و مرد و سکسشوالیزم حقوقی) در بانوان مسلمان را نیز نادیده گرفت.

💠 دور از انتظار نیست که در آینده ای نزدیک، ضمن تثبیت این پدیده و تسری آن به سایر جوامع مسلمان، شاهد گسست های دیگری از فقه سنتی در حوزه فقه زنان در عبادات باشیم

@nimroozmagazine
اول اردیبهشت ماه هرسال ، روز بزرگداشت "سعدی" است و سروده ی ناچیز من که در ذیل می آید غزلی است پیشکش به خداوند غزل:(( سعدی ))



ای پادشاهِ ملک ِسخن تا هماره ها !
از قرن ها گذشته به اوجِ هزاره ها !

منشورِ بی بدیلِ کلام ِتو درنوشت …
هرقصّه ای که بود به طومارپاره ها!

کاری به کارگاهِ سخن کرده ای، شگرف
دیگر چه برمی آید ازاین هیچ کاره ها ؟!!

تو چون گلی، شکفته و چون چشمه ای ، روان
آخر چه نسبتت به چنین خار و خاره ها ؟!!

"تلقینِ درس ِ اهلِ نظر یک اشارت است"
تو عینِ معنی ای و رها از اشاره ها !

صدبار "شهسوارِسخن" بود نیّتم
دیدم به نام ِتوست همه استخاره ها!

ای رام ِتازیانه یِ طبعت سمندِشعر !
پیشت پیاده اند سراسر سواره ها

تکبیر می زنند به نام ِبزرگ ِتو …
در شهرهایِ شعر بر اوجِ مناره ها !

ما بندگانِ خاکیِ خود را ؛ سخن-خدای! …
برکش بر آسمانِ ادب چون ستاره ها!



🔴مسعودکلانتری



🟣کانال شعرها و نوشته های "مسعودکلانتری":
https://hottg.com/masoodkalantari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسین معصومی همدانی چه خوب سعدی می‌خونه و چه سعدی خوبی هم می‌خونه.
اول اردیبهشت ماه جلالی ۱۳۹۶، گالری هپتا در تهران
.
در آن نفس که بمیرم
دولتمند خالف
🪴 در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

🪴 با صدای: دولتمند خالف


🪴#سعدی
🪴#ترانه




🪴@dmdehghani
Forwarded from شال‌تله (عباس زندباف نشاط)
نمی‌دانم چرا نیم‌ساعت آخر مجالس ختم که آخوند می‌رود روی منبر، مجلس خالی می‌شود. خودم برعکس این نیم‌ساعت پر بار را خیلی دوست دارم. دانسته‌های آدم نجومی زیاد می‌شود. مثل امروز که مظنه‌ی ختم قرآن دستم آمد. فقط یک بدی دارد جلوی آدم خالی می‌شود و می‌افتد در تیررس نگاه ملکوتی جناب آخوند. آخوند امروز عمامه‌سفید بود و سرخ و سفید. خودش لابلای سخنان گهربارش گفت اهل روستایی در سولقون است. ریش و کاکل بیرون زده از زیر عمامه سفیدسفید بود. اول از همه رفت سراغ موشک‌پرانی به اسراییل. گفت بعضی‌ها زورفهم تشریف دارند یعنی باید با زور آن‌ها را سرجای‌شان نشاند. باید رعب در دل‌شان انداخت. حتی با رنگ کردن مو و ریش. می‌گفت پیامبر به تمام پیرمردان سپاه خود دستور داده بود مو و ریش را رنگ کنند تا دشمن آن‌ها را جوان بپندارد. می‌گفت جایی نظرسنجی کرده‌اند ۷۵ درصد موافق موشک‌پرانی به اسراییل بودند. بعد دید وقت ندارد گفت به چهار روش می‌توان غم از دست رفتن عزیزان را تحمل کرد. بهترین راه این است که پول بدهیم به مومن تنگ‌دستی و برای عزیز درگذشته ختم قرآن بگیریم. می‌گفت الان هزینه ختم قرآن ۸۰۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان است.
Roodaki-Anvar- 1352
Manouchehr Anvar
گزیده‌ای از شعرهای رودکی؛ با صدای منوچهر انور و پری‌خوانیِ پری زنگنه و موسیقیِ فریدون شهبازیان.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- ۱۳۵۲
@AnSoo
Forwarded from مهمات
امروز ال پاچینو ۸۴ ساله شد. نوشته ای از توئیتر نادر تکمیل همایون درباره وی

آلفردو پاچینو ملقب به آل در یکی از فقیرترین توابع نیویورک به دنیا آمد، برانکس جنوبی.
پدر و مادرش طلاق گرفته بودند و آل با مادر و مادربزرگ و پدربزرگش در آپارتمان کوچکی زندگی می‌کرد.
از خوش حادثه، مادر او در یک سینما بلیت‌فروشی می‌کرد.
آل اغلب با مادرش سینما می‌رفت و فیلم می‌دید وقتی آل خردسال به خانه باز می‌گشت، نقش‌هایی را که در فیلم‌ها دیده بود، جلوی آیینه ایفا می‌کرد.
یکی از بهترین و موثرترین نقش‌هایی که بازی می‌کرد، "تعطیلی از دست رفته" (بیلی وایلدر، ۱۹۴۵) بود. قصه زندگی یک دائم‌الخمر که در به در در خانه دنبال چند قطره مشروب می‌گردد. مادرم دائم می‌گفت : "آل، بیا برامون "تعطیلی از دست رفته" رو بازی کن.
همه می‌خندیدند ولی من نمی‌فهمیدم چرا."
مشروب و سیگار و مواد مخدر نوجوانی پاچینو را پر می‌کرد تا اینکه با دیدن مارلون براندو در "در بارانداز" (ایلیا کازان، ۱۹۵۴)، همه چیز برای او روشن شد و تصمیم گرفت بازیگر شود. 
برگرفته از مستند "آل پاچینو، برانکس و هیاهو" (ژان‌باتیست پره‌تیه، ۲۰۲۱).
امروز ۸۴ سالروز تولد آلفردو جیمز «آل» پاچینو ( زادهٔ ۲۵ آوریل ۱۹۴۰) بازیگر و فیلمساز آمریکایی است.

دوران حرفه ای او که بیش از پنج دهه را در بر می گیرد، شامل جوایز فراوانی از جمله یک جایزه اسکار، دو جایزه تونی و دو جایزه Primetime Emmy  است و یکی از معدود بازیگرانیست که تاج سه گانه بازیگری را دریافت کرده .

او همچنین مفتخر به دریافت جایزه دستاورد زندگی AFI، سیسیل ب دمیل و مدال ملی هنر است.
هنرپیشه متد و شاگرد سابق استودیو اچ بی و اکتورز استودیو، جایی که چارلی لاتون و لی استراسبرگ به او آموزش می دادند .اولین فیلم پاچینو در سن 29 سالگی با یک نقش کوچک در من، ناتالی (1969) رقم خورد.

او برای اولین نقش اصلی خود به عنوان یک معتاد به هروئین در فیلم The Panic in Needle Park (1971) مورد توجه قرار گرفت.

تحسین و شهرت گسترده با ایفای نقش موفقیت آمیز او در نقش مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا (1972) به دست آمد، که برای اولین بار نامزدی اسکار خود را دریافت کرد، و او دوباره این نقش را در دنباله های پدرخوانده قسمت دوم (1974) و پدرخوانده بازی کرد. قسمت سوم (1990).

ایفای نقش او از کورلئونه به عنوان یکی از بهترین بازی های تاریخ سینما در نظر گرفته می شود. پاچینو برای فیلم های سرپیکو (1973)، پدرخوانده قسمت دوم، بعد از ظهر روز سگی (1975) و ... و عدالت برای همه (1979) نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد و در نهایت برای بازی در نقش یک کهنه سرباز نابینا در فیلم بوی خوش زن ( 1992)جایزه اسکار را به دست آورد .

او برای بازی در فیلم های پدرخوانده، دیک تریسی (1990) و گلنگری گلن راس (1992) نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد.

دیگر نقش آفرینی های برجسته عبارتند از تونی مونتانا در Scarface (1983)، کارلیتو بریگانته در Carlito's Way (1993)، بنجامین روجیرو در Donnie Brasco (1997)، لوول برگمن در The Insider (1999) و Jimmy Hoffa در The Irishman (2019).

او همچنین در فیلم‌های هیجان انگیز Heat (1995)، وکیل مدافع شیطان (1997)، بی‌خوابی (2002)، و در کمدی-درام روزی روزگاری در هالیوود (2019) ظاهر شد.
در تلویزیون، پاچینو در چندین محصول برای HBO بازی کرده است، از جمله مینی سریال فرشتگان در آمریکا (2003) و زندگینامه جک کوورکیان، جک را نمی شناسید (2010) . او برنده جایزه Primetime Emmy برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در یک مینی سریال شده است.

او در صحنه تئاتر نیز فعالیت گسترده ای داشته است.

او دو بار برنده جایزه تونی در سال های 1969 و 1977 برای بازی هایش در آیا ببر کراوات می بندد؟ و آموزش پایه پاولو هومل بوده است.

پاچینو که از علاقه مندان به شکسپیر بود، کارگردانی و بازی در فیلم به دنبال ریچارد (1996) ، مستندی درباره نمایشنامه ریچارد سوم، که نقش اصلی آن را پاچینو پیش از این در سال 1977 روی صحنه بازی کرده را به عهده داشت.

او همچنین در نقش شایلاک در یک فیلم بلند اقتباسی در سال 2004 و تولید صحنه ای تاجر ونیز در سال 2010 بازی کرده است.

پاچینو که اولین فیلمسازی خود را با فیلم به دنبال ریچارد انجام داد، در فیلم‌های قهوه چینی (2000)، وایلد سالومه (2011) و سالومه (2013) بازی کرد.

او از سال 1994 رئیس مشترک اکتورز استودیو است.
Forwarded from تحکیم ملت
♦️تصویری از "شیخ الازهر" منتشر شده که در بازگشت از سفرهای درمانی اش به آلمان، در بخش بیزینس کلاس هواپیما نشسته و کتابی با عنوان «افول غرب» می‌خواند...

📌یک نویسنده معروف هم در پاسخ نوشته: اگر غرب افول کند جناب شیخ برای درمان کجا برود و چطور برود؟

نعیمه عطامنش


🆔️@tahkimmelat
Forwarded from هم‌میهن
درباره بیلبوردهای غلامرضا تختی در شهر تهران

هم نادخ هم باشکوه


✍🏻علی ورامینی؛ دبیر گروه فرهنگ

🔹در آخرین سال‌های عمر مرحوم ادیب برومند، شاعر ملی و یار وفادار مصدق که تا آخر عمر بلندش به ایده مصدق وفادار بود، گفت‌وگویی با او درباره تختی و نسبتش با جبهه ملی داشتم که هنوز مجال منتشرشدن نیافته است. ‌می‌گفت غلامرضا تختی زمانی از او خواست تا در جبهه ملی آن زمان حضور داشته باشد و کمک کند. مرحوم برومند پیشنهاد عضویت در شورای مرکزی را به او می‌دهد اما تختی قبول نمی‌کند. می‌گوید من سواد و تخصص این موقعیت را ندارم. در عوض پیشنهاد می‌کند زمانی که جلسه‌ای در شورای مرکزی برقرار است، مسئول امنیت و حراست از محل برگزاری در برابر اراذل حکومتی با او باشد.

🔹این روزها که بنرهای شهرداری با تصاویر این چهره اسطوره‌ای تزیین شده است، با دیدن هر بیلبوردی آن صحبت‌های ادیب برومند به خاطرم می‌آید و به این فکر می‌کنم که نسبت متولیان امروز شهر تهران و همفکران‌شان با جهان‌پهلوان تختی چیست؟

🔹نسبت آنان‌که بدون داشتن یک روز سابقه مدیریت اجرایی و با تخصصی فرسنگ‌ها دور از مدیریت شهری، به سودای رسیدن به این منصب هزار کار کردند و برای حفظش هزار کار می‌کنند، با او که گفت «من فقط از این ساختمان حراست می‌کنم» چیست؟

🔹به او فکر می‌کنم و به آن‌ها که امروز می‌خواهند با چسبیدن به نام و شمایل‌اش برای خود اعتباری دست‌وپا کنند. آنها که زمانی که کمی دورتر از قدرت بودند، درد و رنج مردم را ناشی از بی‌عرضگی مسئولان وقت می‌دانستند و امروز که بر اریکه قدرت، بی‌رقیب می‌تازند، سهم تقصیری از این همه درد و رنج مردم را برای خود بر نمی‌دارند.

🔹مسئولان شهری اگر از من مشورت می‌خواستند، می‌گفتم اگرچه نام و شمایل تختی در هر بانگ و منظری زیباست، اما به اینجا و این بیلبوردها نمی‌آید. در عوض، چهره آن قهرمان کشتی‌ای که به هیچ پست و مقامی نه نگفت و ادبیاتش بسیار شبیه مسئولان امروز است خیلی بیشتر به این تابلوهای تبلیغاتی شهرداری می‌آید. تختی برای زیرگرفتن‌هایش و مدال‌هایش، جهان‌پهلوان نشد، او تختی شد چون هرگز مثل آن قهرمانی که بیشتر اوقات هم جز دومی عایدش نشد، عکس‌اش سر میز با مفسدان اقتصادی دیده نشد، و مانند بعضی از ورزشکاران قیمت یک مدال المپیک را به قیمت تصاحب زمین و پست و... با مردم حساب نکرد. تختی جهان‌پهلوان شد چون سودایی جز کم کردن درد و رنج مردمان نداشت؛ آن هم با خضوع و محو کردن کامل خود.

📌ادامه یادداشت و متن کامل:
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-15250

@hammihanonline
هشتم اردیبهشت‌ماه زادروز سیمین دانشور

خانم دانشور را من اولین‌بار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز می‌کنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشم‌هایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهل‌انگاری شلخته‌واری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیده‌تر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان می‌داد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آل‌احمد که آن وقت‌ها کشمکشی طولانی‌شده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و می‌شد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زنده‌تر و جوری «گردگیری» با «رئیس»‌های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمی‌رفت. مرد با لنگر راه می‌رفت. نگاهی در روبه‌رو، سیگاری لای انگشت‌ها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمی‌داشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت می‌خواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام می‌زند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایسته‌تر از بسیاری می‌دانست که در آنجا کرسی و نیم‌کرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر می‌چرخید. از آن رابطه‌های خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتب‌خانه به شمار می‌رفت و خودش را تا کلاس‌های دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمی‌دیدی. تکیه‌کلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب می‌کرد. آن‌قدر از ته دل و آن‌چنان طبیعی که بی‌آنکه به یاد بیفتد که او از خود بچه‌ای ندارد، تو را به صرافت این مطلب می‌انداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانه‌ای در اوست که می‌تواند همۀ یتیم‌های جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس می‌داد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی می‌زد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.

حسین منزوی

«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from فرهیختگان
خانه‌موزهٔ جلال و سیمین
محلۀ دزاشیب، تهران

خانهٔ پر از خاطراتِ
جلال آل‌احمد و سیمین دانشور


#فرهیختگان راهی به رهایی
🔴مناظره‌ای در مورد حجاب

🔺اعتماد ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

✍️عباس عبدی

🔘سایت «مدرسه آزاد» گفتگوی به نسبت مفصلی را میان دکتر محسن برهانی و دبیر سابق «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» انجام داده که با دیدن آن متوجه می‌شویم، چگونه سرنوشت یک جامعه و مردم به ذهنیت‌های ساده‌انگارانه گره خورده است. ذهنیت‌هایی که نه آشنایی کافی با فقه و کلام دارد و نه بهره‌ای از حقوق و جامعه‌شناسی برده است و نه حتی چارچوب عملی قابل اجرا و موثری دارد.

🔘این که در پس ذهن حکومت در موضوع حجاب چه می‌گذرد روشن نیست. حداقل برای بنده روشن نیست چون خیلی کلی و کلان فقط به ضرورت فقهی و قانونی آن اشاره می‌شود. ولی اگر سخنان رییس ستاد مزبور را موضع رسمی تلقی کنیم در این صورت، آقای دکتر برهانی به دلیل آشنایی و تسلط بر هر دو حوزه فقه و حقوق بخوبی نشان می‌دهد که ادعاهای طرف مقابل بکلی نادرست است.

🔘ضمنا توجه کنیم که طرف مقابل رییس[دبیر؛ اصلاحی] ستاد مهمترین نهاد رسمی برای ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی است بنابر این باید قوی‌ترین فرد حکومت در توجیه و دفاع از حجاب باشد ولی تعجب از این رو بود که اصولاً ایشان چگونه پذیرفته که در چنین گفتگویی شرکت کند. کافی است به حدود ۳۰۰۰ نظری که فقط طی دو روز در زیر فیلم این مناظره گذاشته شده است نگاهی بیندازند تا ببینند آنگونه دفاع کردن از حجاب و خدا و حکومت اسلامی دقیقا تایید تحلیل آقای برهانی است که نه تنها موجب تقویت حجاب نمی‌شود، سهل است که منجر به بدبینی بیشتر مردم از ارزش‌های اسلامی و حکومتی نیز می‌گردد.

🔘در واقع باید توصیه کرد که همه دست‌اندرکاران حکومت این مناظره را ببینند. اگر واقعا کفه گفتگو را به سود دبیر سابق ستاد امر به معروف و نهی از منکر دیدند خوب این را رسماً اعلام دارند تا همه متوجه شوند مبنا و منطق قانون‌نویسی و سیاست‌گذاری در ایران چیست و دیگر بحث را ادامه ندهند. ولی اگر معتقدند که استدلال‌های مهمتری برای دفاع از سیاست‌های جاری در امر حجاب دارند آنها را در گفتگویی دیگر اظهار کنند. خوبی گفتگو در این است که شنونده یکسویه به قاضی نمی‌رود.

🔘نکته بسیار مهمتر در ذهنیت نادرستی است که این افراد از نقش مردم در جمهوری اسلامی دارند که گفتگو را بلاموضوع می‌کنند و این خطرناک است. چنین رویکردی در آغاز انقلاب مطلقا جایگاهی نداشت و اصولاً هم نمی‌توانست با مفهوم انقلاب سازگاری داشته باشد. ولی چگونه شده که ۴۵ سال بعد از انقلاب عده‌ای به خود جرات می‌دهند که خود را متولی حقانیت معرفی کرده و برتر از اراده مردم تعریف کنند؟

🔘جالب‌تر این که طرفداران این رویکرد حتی قادر به ارائه یک اندیشه منسجم از آنچه که می‌خواهند انجام دهند نیستند. نه درکی از تفاوت حق و تکلیف دارند و نه تحلیلی از فلسفه حقوق و جامعه شناسی کیفری دارند. استدلال‌های رایجشان در حد روزنامه‌نگاری دیواری مدارس است.

🔘بعلاوه شیوه مواجهه با مردم و اقناع آنان باید بر اساس عقلانیت و ادبیات عمومی و سخنان دقیق و مبتنی بر آمار و منطق علمی باشد. این که کسانی خود را دانا به دستورات خدا دانسته و از این منظر بخواهند به مردم امر و نهی کنند جوابگوی نسل جدید نیست. این استدلال‌های درون دینی شاید برای گروه‌های حوزوی مناسب باشد.

🔘برای مقابله با بی‌حجابی همه اصول و قواعد شرعی، حقوقی، سیاسی و نیز اجرایی و انتظامی را دچار اختلال جدی می‌کنند تا این پدیده رخ ندهد در حالی که اندکی تامل نشان می‌دهد که احتمال چندانی برای تحقق این هدف، نه تنها وجود ندارد بلکه بسیار پرهزینه خواهد بود.

🔘عجیب‌تر این که قرار دادن پلیس و دستگاه قضایی جلوی مردم و به میدان آوردن تمام توان حکومت برای مقابله با امری اجتماعی که ماهیت آن مجرمانه نباشد، قابل فهم و دفاع نیست و همه این نیروها را مستهلک می‌کند و اتفاقا مردم و زنان را بیشتر عصبانی و منزجر می‌کند.

🔘ادامه رسیدگی به طرح حجاب با گفتگوهای غیرشفاف گویای واقعیت است. چرا شورای نگهبان چنین وضعیتی را می‌پذیرد و مذاکرات با تعدادی از دست‌اندرکاران طرح درباره جزییات این قانون را شفاف نمی‌کند؟ چرا باید موضوعی را جرم انگاری کرد در حالی که مردم نه تنها از آن حمایت نمی‌کنند بلکه از زنان و دخترانی که مورد هجوم واقع می‌شوند حمایت می‌کنند؟

🔘مردم باید از اجرای قانون توسط نیروی انتظامی یا هر نهاد دیگر استقبال کنند ولی این چه قانونی است که امام جمعه قم می‌گوید: از نیروی انتظامی و همه کسانی که زخم زبان‌ها را به جان خریدند تشکر می‌کنیم. یا فرمانده انتظامی بگوید: «هیچ اراده‌ای، تهمتی، افترایی، هیچ سرزنشی و شماتتی ما را از این راه پر فیضی که حضرت حق در برابرمان قرار داده به عقب نخواهد راند.» مگر قرار است در مواجهه با جرم کسی را سرزنش کنند؟ پس آنچه که با آن مقابله می‌شود حداقل از نظر مردم جرم نیست.
Forwarded from جوشِ دریا
🔻وقتی اوضاع داخل خوب نیست

۶ مرداد ۱۳۶۶، چند روز پس از تصویب قطعنامه‌ی ۵۹۸، آیت‌الله خمینی درباره‌ی زمزمه‌های پایان جنگ گفت: «هم‌اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیده‌ایم و قدم‌های آخرمان را برمی‌داریم، صدای ناآشنای صلح‌طلبی آن هم از کام ستمگران و جنگ‌افروزان به گوش می‌رسد.» و گفت نبرد تا رفتن صدام و حزب بعث و رسیدن به شرایط برحق و عادلانه «یک تکلیف شرعی و واجب الهی است که از آن هرگز تخطی نمی‌کنیم» و تاکید کرد: «امروز بدون شک سرنوشت همه‌ی امت‌ها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است.» و «تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و ان‌شاءالله تا رسیدن به این هدف فاصله‌ی چندانی نمانده است.» (صحیفه‌، ج ۲۰، ص‌۳۲۵ تا ۳۳۳)

آثار منتشره در سپاه درباره‌ی این مقطع، نه‌تنها ایران را در مرز پیروزیِ مطلق نشان نمی‌دهد که از بن‌بست جنگی در جبهه‌ی جنوب روایت می‌کند. سردار درودیان از تحلیل‌گران برجسته‌ی تاریخ جنگِ سپاه، درباره‌ی مقطعِ پس از کربلای ۵، از قول فرمانده سپاه می‌نویسد:

«بخش قابل‌توجهی از توان سپاه با استقرار در مناطق فاو، جزایر مجنون و شلمچه زمین‌گیر شد.» درودیان ادامه می‌دهد: «استراتژی کشور برای بسیجِ امکانات شکست خورد. در منطقه‌ی جنوب به بن‌بست رسیدیم و امکان غافلگیری دشمن از میان رفت.»(جنگ ایران و عراق، موضوعات و مسائل، ص۲۱۲)

كتابِ «روزشمار جنگِ» سپاه شواهد فراوانی از اوضاع نابسامان جبهه‌ی ایران در سال ۶۶ ثبت کرده که یکی از آن‌ها گزارش جلسات فرماندهان سپاه با هاشمی در آذر ۶۶ است؛ جایی که احمد کاظمی می‌گفت گردانش معاون ندارد. می‌گفت وقتی یک دسته‌ی ۲۲ نفره، فرمانده‌شان شهید می‌شود کسی نیست دسته را جمع کند. وقتی فرماندهان مشکلات را گفتند هاشمی هم از خزانه‌ی خالی کشور گفت و این‌که: «در شهر شاهد صف مردم در مقابل بانک‌ها هستیم. می‌خواهند از بانک پول دریافت کنند، اما پول نیست. در چنین شرایطی ۵ میلیارد تومان بدون حساب و کتاب از خزانه دادیم به سپاه که مشکلات یگان‌ها را حل کند.»

راوی دفتر سیاسی سپاه که در جلسه بود یادداشتی با عنوان «خستگی فرماندهان! کمبود شدید کادر» نوشته که در آن آمده: «همه شهید شدند، از یاران سال اول جنگ بیش از چند سردار باقی نمانده، مابقی، نسل دوم و سوم فرماندهان جنگ هستند.» و روایت کرده که مرتضی قربانی از فرماندهان شجاع نسل اول، در گوشه‌ای از سنگر به محسن رضایی می‌گفت: «آقامحسن نمی‌شود یک مدت لشکر ۲۵ کربلا(استراحت و بازسازی کند)، یکی دیگر بیاید؟ خدا می‌داند خسته شدیم.»(روزشمار جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ج ۵۲، ص۳۵۷ تا ۳۶۰)

در همین مقطع گزارش‌های فراوانی از تقویت عجیب ارتش صدام وجود دارد. به‌راستی کدام گزارش‌ها امام را به چنین برداشت‌هایی از وضعیت خودی و دشمن رسانده بود؟ اواخر سال ۶۶ بُرد موشک‌های عراقی به تهران رسید و موشک‌بارانِ پایتخت اوضاع را سخت کرد. آیت‌الله خمینی ۱۲ اسفند گفت وضع ملت ایران در طول تاریخ بی‌سابقه است و گفت موشک‌باران، مردم شهادت‌طلب ایران را نمی‌ترساند و اشاره کرد در زمان پیامبر و امام علی، مردم برای رفتن به جنگ اختلاف داشتند اما امروز در ایران، مردم داوطلبِ رفتن به جنگ هستند و از خانواده‌هایی گفت که با وجود شهادتِ فرزندانشان آماده‌اند فرزندان دیگرشان را به جبهه بفرستند. (صحیفه‌ی امام، ج ۲۰، ص۴۹۶)

چند روز بعد ایران در عملیات والفجر ده حلبچه‌ی عراق را گرفت. آیت‌الله خمینی در انتهای پیام تبریکش از مردم و «جوانان غیرتمند کشور» خواست به جبهه‌ها بروند.(همان، ص۵۰۲) با وجود تبلیغات فراوان، این‌بار برق پیروزی و پیام امام هم نتوانست افراد زیادی را راهی جبهه‌ها کند.

حسین علایی فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه در کتابش از ضعیف شدن استقبال مردم برای حضور در جبهه در اواخر سال ۶۶ نوشته و این‌که «کاهش تمایل بسیجیان در پیوستن به جبهه» قدرت تهاجمی ایران را کاهش داد. او نوشته که پیش از سقوط فاو(۲۸ فروردین ۶۷)؛ «با بسیج تمامی امکانات و اجرای تبلیغات گسترده تنها ۱۶ هزار نفر از مردم» راهی جبهه شدند که «تنها ۳ هزار نفر آن‌ها جدید بودند و بقیه داوطلبان اعزام مجدد بودند»(تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج ۲، ص‌۴۱۶)
با شکست‌های پیاپی، چند ماه بعد(۲۷ تیر ۶۷) ایران قطعنامه‌ی ۵۹۸ را یک سال پس از تصویب پذیرفت. در نامه‌ای امام برای توجیه مسئولان وقت برای پذیرش قطعنامه نوشت: «مسئولان سیاسی می‌گویند از آن‌جا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به‌دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آن‌ها کم شده است»

آیا مردم در سال‌های پایانی جنگ ارزیابی‌های امام را با واقعیت زندگی‌شان و جبهه منطبق می‌دیدند؟ فاصله‌ میان نظر رهبران با برداشت مردم، جدای از این‌که کدام واقعی‌تر باشد، نگران‌کننده و هشداردهنده است.

#جعفر_شیرعلی‌نیا
#دفاع_مقدس
از صفحه شخصی نویسنده محترم، اتاق آینده

جوش دریا
در یک عصر، در یک زمان

🖊️ عقیل دغاقله


ویدیوی زیر برای فهم نقش دین در جهان مدرن و در سیاست مدرن مفید است. حداقل داده خوبی است. به ما می گوید که علیرغم افسانه سکولاریسم، هنوز دین نقش کلیدی در شکل دهی ایدئولوژی های سیاسی و حکمرانی دارد. ویدیو بخشی از جلسه استماع کنگره درباره یهودی ستیزی است که در آن ریک آلن نماینده کنگره سئوالاتی از رئیس دانشگاه کلمبیا می پرسد. بخشی از این گفتگو اینگونه است:

ریک آلن نماینده کنگره آمریکا خطاب به رئیس دانشگاه کلمبیا: آیا با آیه ۱۲:۳ کتاب پیدایش آشنا هستید؟

رئیس دانشگاه: احتمالا نه به اندازه شما.

نماینده کنگره: می دانید خدا در کتاب پیدایش فرموده «هر کس اسرائیل را برکت دهد خدا به او برکت می دهد و هر کس علیه آن اقدام کند خدا او را لعنت می کند؟...و خدا در جای دیگری می فرماید که همه ملت ها از طریق شما (اسرائیل) رستگار خواهند شد» شما از این آیات اطلاع نداشتید؟

رئیس دانشگاه: این آیات را شنیده بودم. الان که توضیح دادید یادم آمد.

نماینده کنگره: آیا می خواهید خدا دانشگاه شما را (با اجازه دادن به اعتراضات دانشجویی) لعنت کند؟

رئیس دانشگاه: قطعا نمی خواهم.

در ویدیو این تعامل میان رئیس دانشگاه و نماینده کنگره دیدنی تر است. و البته این یکی از ده ها نمونه مشابه است. رابطه میدان سیاست و میدان آکادمیک نیز جالب است. ترس و لرزشی که در صدای رئیس دانشگاه است و همراهی ریاکارانه او با گفته های نماینده کنگره قابل توجه است. او حتی جرأت نمی کند بگوید نشنیده ام یا چه ربطی دارد. تنها خنده مصنوعی تحویل می دهد و همراهی می کند.

داده های اینگونه می تواند تصورات اورینتالیستی درونی شده ما را درهم بشکند. به ما کمک کند تا ببینیم نه ما در پایین پلکان ترقی هستیم و نه آنان در بالای این پلکان. نه ما چند صد سال عقب تر از جهان مدرن هستیم و نه آنها جلوتر از ما. نه ما هنوز وسط راه بی پایان گذر از سنت به مدرنیته هستیم و نه آنان آن مدرنیته خیالی و آرمانی. همه این داستان ها و تصورات با حذف داده هایی چون این ویدیو شکل می گیرند. و اینگونه است که تصویری غیر واقعی و خیالین و نمایشی از مدرنیته شکل می گیرد که ما غائبان آن هستیم. تصویری که در ذات آن خود تحقیری است. تصویری که مدام به ما می گوید ما انسان های عاجزی هستیم که هنوز نتوانسته ایم از سنت عبور کنیم و به مدرنیته برسیم: در این راه مانده ایم.

البته که این به معنای نبود مشکلات، چالش ها، سرکوب ها، و بدبختی ها نیست. این به معنای آن است که درک کنیم ما و دیگری همه در یک عصر هستیم . همه ما گرفتاری های مشابهی داریم و با چالش ها و ساختارهای قدرت مشابهی دست به گریبان هستیم. هر کدام به گونه ای والبته به شکل ها و رنگ های متفاوت. داده های اینچنینی به ما یادآور می شوند که ما نیز بخشی از مدرنیته امروزین هستیم. به ما یادآور می شوند تا دیگر نگوییم «گذر از سنت به مدرنیته» چرا که غیر ممکن است در جهان امروز زیست کنیم و مدرن نباشیم. و البته که دین و مذهب نیز بخشی از مدرنیته ما است، همانگونه که در جاهای دیگر اینگونه است. البته که می توان نقد کرد، به چالش کشید بدون آنکه در دام روایت های اورینتالیستی افتاد.

این داده ها به ما ضرورت گذر از این روایت ها و تئوری ها که با خودتحقیری عجین هستند را یادآور می شوند. و به ما می گویند که همه ما هم عصر هستیم: در یک زمانه زیست می کنیم و تا بن استخوان مدرن شده ایم.

https://youtu.be/syPELLKpABI
Forwarded from شال‌تله (عباس زندباف نشاط)
روبروی سفارت افغانستان
آموزش ادبیات و عارضه‌ی نزدیک‌بینی
#یادداشت

از هفت‌سالگی تا الان که سی و چهار سالم است، هیچ سالی نبوده که از کلاس درس جدا افتاده باشم. همیشه یا درس داده‌ام یا درس خوانده‌ام یا هر دو. هزار جور کلاس و هزار جور معلم و استاد دیده‌ام: از کلاس‌های شلوغ چند ده نفره تا کلاس پنج نفره‌ی دوره‌ی دکترا، از معلم‌های خیلی سنتی تا «جان کیتینگ»های هیجان‌انگیز، باسواد و بی‌سواد، مدعی و بی‌ادعا، دوست‌داشتنی و نچسب. خودم هم در هزار جور کلاس درس داده‌ام: از راهنمایی تا دانشگاه، از کلاس درس رسمی تا کلاس‌های آزاد بیرون نظام آموزشی، از کلاس‌هایی که هیچکس به حرفم گوش نمی‌کرده تا کلاس‌هایی هر کلمه‌ام را بچه‌ها می‌قاپیدند که نکند نکته‌ای از دستشان در برود. کلاس ادبیات می‌تواند بهشت باشد یا جهنم. شور‌انگیز یا ملال‌آور. اما چطور؟ اینجا می‌خواهم یکی از آن چیزهایی که کلاس‌های ادبیات را ملال‌آور و کم‌فایده می‌کند معرفی کنم. من اسمش را گذاشته‌ام عارضه‌ی نزدیک‌بینی.

متن کامل

https://hottg.com/in_a_short_moment
HTML Embed Code:
2024/05/03 04:54:14
Back to Top