TG Telegram Group Link
Channel: مخفیگاه
Back to Bottom
مخفیگاه
@makhfigah_channel – نوروز ۱۴۰۳ کانال مخفیگاه
.
بنیانگذار نوروز در اساطیر چه کسی بود

در برخی از متن‌های کهن ایران از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری "جمشید" پادشاه افسانه‌ای ایران زمین به عنوان پایه‌ گذار نوروز معرفی شده‌ است.

پدیدآوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده‌است که: جم در حال گذشتن از آذربایجان، بر روی ارگ جمشید (تخت جمشید) فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم نیز شروع به جشن و شادمانی کردند و آن روز را روز نو و جم را جمشید نامیدند.

نوروز روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدی‌ هایی چون سرما، تاریکی، جهالت و خشونت بودند. مهم‌ ترین چهره‌های اسطوره‌ای مانند جمشید، سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. عروج جمشید و عروج کیخسرو نیز در این روز اتفاق افتاد که تفاسیر گوناگونی را به همراه دارد. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهان‌‌نما مشاهده کرد (همان جامی که در آن کیخسرو جای بیژن را مشاهده کرد و رستم را به دنبال او فرستاد).

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند

(فردوسی)



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
@makhfigah_channel
یوهان اشتراوس - مارش ایرانی
مارش ایرانی ، اُپوس ۲۸۹
#موسیقی_کلاسیک
اثری از یوهان اشتراوس آهنگساز بزرگ اتریشی

کانال: @makhfigah_channel
مخفیگاه
@makhfigah_channel – نوروز ۱۴۰۳ کانال مخفیگاه
نوروز در زمان هخامنشیلن

کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
مخفیگاه
نوروز در زمان هخامنشیلن کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
گیرشمن باستان‌شناس فرانسوی در مورد مراسم نوروز در دربار هخامنشیان نوشته‌ است: همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت این جشن ملی بنا شده‌است. پیش از انجام تشریفات نوروز، بزرگان شاهنشاهی و نمایندگان کشورها به تخت جمشید می‌آمدند و در دشت پهناور مرودشت که رود پلوار از میان آن می‌گذرد و در مغرب تخت جمشید قرار گرفته هزاران چادر می‌زدند. در نمای خارجی پلکان تخت جمشید اشخاصی که در تشریفات نوروز شرکت دارند، نشان داده شده‌اند. در این سنگ برجسته‌ها نمایندگان ۲۳ کشور پیرو شاهنشاهی ایران و درباریان پارسی و مادی به همراه اسب‌ها و گردونه‌های پادشاهی و سربازان شوشی دیده می‌شود

🖊 عکس فوق ققط جنیه تزئینی دارد.


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر؛ لحظاتی گذشت ... وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می ‌کنم ، لبخند تلخی زد.

گفتم: گیله مرد! توی سبزه‌ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟! کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه‌های سبز شده نگاه کن؛ چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند ...

گفتم: خب !

گفت: سیصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می‌ترسم رشد که نکرده باشم هیچ، افت هم کرده باشم! دونه‌ای که نخواد رشد کنه؛ هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می‌گنده ...

#بزرگ_علوی
کتاب: گیله مرد


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
در زمانهای بسيار كهن، در كشوری، جنايتكاران گرد هم آمدند تا از یکديگر حمايت كنند .نخستين تصميم آنان اين بود كه از آن پس هر كه را كه بر ضد جنايتی شهادت دهد به قتل رسانند ...

سپس باشگاهی تأسيس كردند كه عضويت آن براي كسانی مقدور بود که يک جنایت كرده و از چنگ عدالت گريخته باشند. اعضای باشگاه بايستی به بيوه زنان مالدار عشق بورزند و پس از اطمينان از اينكه بيوه زنان در وصايای خود ثروت خود را به شوهران محبوب خود بخشيده اند، آنان را به قتل برسانند. هيئت مديره باشگاه، سوابق تمام اعضاء را در بايگانی خود گرد آورده بود و با تهديد و ارعاب نيمی از آنچه را به دست می آوردند تصاحب می كرد. رئيس باشگاه كسی می شد كه بيش از همه جنايت كرده باشد.

سرانجام باشگاه به حدی ثروتمند شد كه انتخابات عمومی را به ميل خود مي گرداند و حكومت را نيز زير نظارت خود درآورده بود. قانوني گذراندند كه بر طبق آن جنايت امري خلاف قانون شمرده نمی شد، بلكه جنايتكار دانستن افراد، هر اندازه هم كه شواهد قاطعی در دست باشد، خلاف قانون به شمار می آمد ...

كارها به خوبي مي گذشت تا وقتی ميان رئيس و نايب رئيس باشگاه اختلاف افتاد. هر دو يكديگر را به قتل رساندند و هيئت مديره باشگاه كه بر سر اين اختلاف به دو دسته مساوی تقسيم شده بودند، به جان هم افتادند و همگي يكديگر را نابود كردند.

#برتراند_راسل
کتاب: حقیقت و افسانه
ترجمه: منصور مشگین پوش



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بی کاری بدتر از تنهایی است. آدم بی کار در جمع هم تنهاست.

#عباس_معروفی
کتاب: سمفونی مردگان


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
وقتی زنی تغییر می کند، شفا می یابد و در جهتِ بهبود قدم برمیدارد. صرفاً به خود کمک نمی کند، در حقیقت چنین زنی همۀ عزیزان و اطرافیان خود را به طور ناخودآگاه بهره‌مند خواهد کرد و یا لااقل پایه‌های بهبود و رشد آنها را پی ریزی خواهد کرد.

حالا تصور کنید زنان زخمی، زنان افسرده و زنان رنجور بدون اینکه بدانند و یا بخواهند، چقدر می توانند برای خود و عزیزانشان منشاء درد باشند! اینجاست که باید از خود سئوال کنیم  چقدر برای خوشحالی و سلامت جسم و جان زنان اهمیت قائل می‌شویم؟... به جرات می‌گویم در جامعه‌ای که زنان خوشحال و سلامت نیستند دیگر نمی‌توان تمایزی مابین مظلوم و ظالم قائل شد، چرا که در چنین وضعیتی همه بازنده هستند.

اما جای خوشحالی و امید و خرسندی آنجایی است که خود زنان مسئولیت رشد فردی خویش را بر دوش بگیرند و در جهت سلامتی جسم و جانشان و خوشحالی خود گام های محکم و قوی بردارند. این گام ها هر چقدر هم کوچک باشند می توانند دامنۀ نفوذ بالایی داشته باشند.

قدرت  سلامت هر زن آنچنان عظیم است که می توان ادعا کرد: با یک گل بهار می شود!

#کریستین_نورتراپ
کتاب: جسم زن جان زن
مترجم: توراندخت تمدن



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
هرچه ملتی فرومایه تر و فقیرتر باشد و هرچه فشار دولت و ستمگران شدیدتر باشد، به همان اندازه لذائذِ جهان ماورای که دین معرفی می کند، رنگین تر است.

#فروید / آینده یک پندار


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
تف به محیطی که تو را پرورش داده. اگر لیاقت اخ و تف را داشته باشد! به قدر خوک، به قدر میکروب طاعون در دنیا زندگی تو معنی نداره. هر روزی که سه چهار هزار تومان بیشتر دزدیدی، آن روز را جشن می‌گیری. با وجودی که رو به مرگی و از درد پیچ و تاب می‌خوری باز هم دست بردار نیستی! طرفداری از دموکراسی می‌کنی برای اینکه دوا و غذای مردم را احتکار بکنی، حتی از احتکار واجبی هم رو برگردان نیستی.

می‌دانی: توبۀ گرگ مرگ است. آسوده باش! من دیگر حرفه‌ی شاعری را طلاق دادم. بزرگ‌ترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال توست که صدها هزار نفر را محکوم به مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید. گورکن‌های بی‌شرف!

#صادق_هدایت
کتاب: حاجی آقا


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
Forwarded from نگاهی دیگر (Behrooz Ghorbanian)
نوشتۀ زیر قسمتی از داستان کوتاهی است زیر عنوان "ازدواج سنتی آواز با موسیقی و طلاق دیالکتیکی آنان. این نوشته بطور کامل در سایت ما پست شده است: https://www.writingswithoutborders.com ...................................................................................................................... اصولا هنرها بیان های متفاوتِ احساسات و تفکرات بشری هستند. هنرها هریک الفبا و سیستم های ادراکی خود را برای یافتِ معنا، پرورشِ معنا و بیاناتِ معانیِ دریافتیِ خود را دارا می باشند، که انطباق یا ترکیب آنها با یکدیگر لزومآ به هنروالاتر نمی انجامد. برای مثال، به اقدامِ ساده لوحانهٔ تلفیق شعر با مینیاتورهای قدیمی توجه کنید. موسیقی کلاسیک ایرانی به عنوان بیانِ هنری، برای رشدِ خود، همانقدرباید بیگانه از ترکیب با آواز و صدا تلقی شود، که هنر مجسه سازی و نقاشی با تلفیق با آواز بیگانه تلقی می شوند.

با این افکار، موسیقی، خسته و افسرده با زمزمهٔ غمناکی در دلش به خواب می رود. خواب می بیند که شورت وشَلیته و آرایشِ قاجاریِ خود را به کناری انداخته و آزادانه در پرواز است. انقلابِ پس از انقلاب های ایران را اکنون می بیند. و برای هر کدام آوایی در دل می پروراند. برروی کودتا ها پرواز می کند. دریافتِ ذهنش در آلاتِ مختلف موسیقی به راحتی شکل چند سنفونی می گیرند. تجزیه ایران را، قحطی ها را، ستمِ بی حدِ به زن و کودک را اکنون احساس می کند. افسوس می خورد که چرا تا کنون هیچ یک از این وقایع را موضوع داستانی موسیقایی قرار نداده. با اینکه از قطعهٔ “چکادِ” خود تا حدی راضی است، ولی با خود می گوید، قطعاتِ دیگرم می بایست بیاناتی جسورانه تر، کنجکاوانه تر و با ایده آل های والاتر ازِ تلخ و شیرین زندگی باشند. نه فقط زندانی بودن در چهارجوب محافظه کارانهٔ دستگاه ها.

از بالای فرش های پهن در کنار رود خانه های ایلات می گذرد، از زیباییِ اینهمه کار، اینهمه رنگ میخندد. به یادِ آهنگ زیبا ی کُردی “شیرین، شیرین” می افتد. با خود می گوید که ایکاش صدا مرا در آن آهنگ آزاد می گذاشت تا من آنرا به یک سنفونیِ حماسی، مانند “شهرزاد،” از زندگی “شیرین” و این مردمِ سخت کوش بدل میکردم. ولی حتی در آن چند دقیقهٔ کوتاه در آن آهنگ، من بسیار فراتر از ثنای التماس آمیز مردِ خاطرخواه ِ شیرین صحبت کرده ام. قصد من از ایجاد سرعت در آن آهنگ، القا احساسی فراتر از مرزهای شادی و غم بود. تلاش من گذشتن از مرزهای تعریف شدهٔ روزمره بود و رسیدن به قله ای که از آنجا بتوان به عُمق دره ها نگریست. و هم به سرنوشتِ خود اندیشید. من میتوانستم در دنبالهٔ آن قطعه، مفهومِ انتزاعیِ “قاطعیت ” را بنوازم و وسوسهٔ بازهم بالاتر رفتن ها را نشان دهم. من میخواستم در آن آهنگ، به نواختنِ مفهومِ “تردید” و ترس از لغزش و سرنگونی ها فکر کنم. ولی تصمیمِ صدا برای تعریف از”غنچهٔ لبِ” شیرین و “چشمهای اشکبارِ” مردِ خاطر خواه شیرین، مرا محدود کرد؟ عنوان کردن ناله های مردی که معشوقش او را دوست ندارد، به چه دردی میخورد؟ آیا بزرگ جلوه دادنِ آه و ناله ها، و تظاهر به خلوص نیت از طریق اصرار، خود بی احترامی به حقِ انتخابِ دیگری و نا دیده گرفتن تصمیمِ آزادانهٔ وی نیست؟ و چرا اصلاً بیانِ این نوع ناله ها هنوز اینقدر برای آواز مهم است؟ با خود فکر کرد که اگر”ریمزی کورساکوف” وسط ِ سنفونیِ “شهرزاد” یک دهن آواز هم در تعریف لبهای “شهرزاد” خوانده بود، چه می شد؟ یا بتهون در سنفونی پنج، چهار بیت از “دانته”را در وصفِ جهنم، مرتب اینجا و آنجا هی تکرار میکرد؟

از بالای باغهای میوه و پسته می گذرد. پاییز است. آهنگ زیبای”خزان” را در دل مرور می کند. ناگهان فکر می کند که به راحتی سه فصل دیگر می توان به آن افزود. ولی با داستانی پیچیده تر، و با درکی بغرنجتر. مانند زندگی و فصل های تلاش در آن. بطوری که گفتگوی بین سازها در آن، همیشه موافق هم و همسو با یکدیگر نباشند. بلکه در تضاد با هم و بیانگر تمایلات مختلف انسان باشند. ناخودآگاه یادِ “آیینِ بهار” ساختهٔ اکپرسونیستِ معروف “استراوینسکی”می افتد، که تصویری موسیقایی است در آیین بزرگداشتِ بهار در فرهنگهای ابتدایی روسی. و با قهقهه ای بلند فریاد می زند:”دوستت دارم زندگی”! #بهروز_قربانیان با ما همراه شوید: https://hottg.com/negahideegar
مخفیگاه pinned «نوشتۀ زیر قسمتی از داستان کوتاهی است زیر عنوان "ازدواج سنتی آواز با موسیقی و طلاق دیالکتیکی آنان. این نوشته بطور کامل در سایت ما پست شده است: https://www.writingswithoutborders.com …»
طراحی نیکلای رریخ برای اجرای موسیقی معروف آیین بهار اثر استراوینسکی

کانال مخفیگاه؛ @makhfigah_channel
Stravinsky The Rite of Spring // London Symphony Orchestra/Sir Simon…
#موسیقی_کلاسیک آیین بهار
اثر: ایگور استراوینسکی
بر اساس اسطوره‌های پاگان
سال ۱۹۱۳ میلادی

🖊ساخت این اثر جنجال بزرگی در دنیای موسیقی به‌راه انداخت و بحثهای داغی را در همه‌ جا برانگیخت. تا به‌ آنروز کسی هرگز چیزی شبیه به آن نشنیده بود. 

کانال: @makhfigah_channel
"قفل" برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد.

یک درصد از مردم ریاکار و دزد هستند، اینها به‌دنبال بازکردن قفل‌ها و دستبرد به خانه‌ها هستند و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمی‌کنند.

باقی 98 درصد مردم تا زمانی درستکارند که همه چیز درست باشد. اکثرا اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که آنها به حد کافی وسوسه شوند ممکن است دست به خطا بزنند. قفل‌ها برای جلوگیری از نفوذ دزدان نصب نمی‌شود، دزدها بلد هستند که چگونه قفل‌ها را باز کنند، قفل‌ها برای حفاظت از مردم نسبتاً درستکار هستند تا وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند.

در واقع تمام آدم‌ها پتانسیل کج‌روی را دارند اما قیمت هر کسی با دیگری فرق دارد و آستانه وسوسه هر کسی با دیگر تفاوت دارد.

#دن_آریلی
کتاب: پشت پرده ریاکاری
مترجم: رامین رامبد


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
اولین ماجرای عاشقانه‌اى که در این جهان باید آن را به کمال برسانیم رابطه با خودمان است و تنها پس از موفقیت در این رابطه است که میتوانیم به دیگران آنطور كه بايد عشق بورزیم ...

#ناتانیل_براندن


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
فردا همه چیز تغییر میکند ، فردا ...

ناگهان در می یابد که فردا نیز همین گونه خواهد بود و پس فردا و تمام روزها. همین فکرها سبب مرگ انسان می شود و چون تحمل آن را نداریم ساکت می مانیم یا اگر جوانیم جمله های بی سر و ته به هم می بافیم.

#آلبر_کامو
کتاب: پشت و رو
ترجمه: عباس باقری


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
ﺧﺪﺍ ﻭ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ. ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﮑﻨﻢ ...

#ﻧﯿﮑﻮﺱ_ﮐﺎﺯﺍﻧﺘﺰﺍﮐﯿﺲ
کتاب: ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ
ترجمه: منیر جزنی


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
انسان ها بیش از هر چیز دیگر، از اندیشیدن وحشت دارند، بیش از فقر، حتی بیش از مرگ. «اندیشه» انقلاب می کند، از تخت به زیر می کشد و نابود می سازد. امتیازات دروغین، سنن و عرف جوامع، و عادات راحت طلبانه ی انسان ها را، بدون ذره ای رحم، از دم تیغ می گذراند. هیچ قانونی را به رسمیت نمی شناسد؛ آنارشیست است.

مراجع قانونی را به پشیزی نمی انگارد و بر خرد کهن نیز وقعی نمی نهد. اندیشه به سادگی در گودال جهنم می نگرد و هراسی او را فرا نمی گیرد. بشر، لکه ی کوچکی مغروق در ژرفای بی پایانی از سکوت است؛ اندیشه این را می بیند و با این حال، غرورمندانه خود را به نمایش می گذارد، گویی ارباب کائنات است. اندیشه، چالاک، آزاد و عظیم است، یگانه روشنایی این جهان و بزرگ ترین مایه ی فخر بشر.

#برتراند_راسل


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
HTML Embed Code:
2024/04/30 07:05:58
Back to Top