#تاريخ_معاصر_ايران (41)
(از اواخر سلسله قاجار تا سال 1357)
@amookhtan
#حافظه_تاريخي
#فصل_يکم
#نگاهي_کوتاه_به_عصر_قاجار
#جنبش_زنان_در_عصر_قاجار_و_پهلوي
مريم حسينخواه در مقالهاي بهنام «فمينيستهاي مشروطهخواه، پايهگذاران جنبش زنان در ايران» مينويسد: «بعد از پيروزي انقلاب مشروطه، زنان در نتايج انقلاب سهيم نشدند و نه تنها حق رأي نيافتند و قوانيني به نفع آنها تصويب نشد، بلکه همچنان در زير چادر نگه داشته شدند. ...تاجالسلطنه، دختر ناصرالدينشاه قاجار، در خاطرات خود، وضعيت زنان در آن دوره را اينطور توصيف ميکند: «افسوس که زنان ايراني از نوع انسان مجزا شده و جزو بهايم و وحوش هستند، و صبح تا شام در يک محبس نااميدانه زندهگي ميکنند، و دچار يک فشارهاي سخت و بدبختيهاي ناگواري، عمر ميگذرانند ... زندهگي زنهاي ايراني از دو چيز ترکيب شده: در موقع بيرون آمدن و گردش کردن: هياکل موحش سياه عزا، و در موقع مرگ: کفنهاي سفيد.»
جنبش ضعيف زنان عصر مشروطه تحت تاثير شرايط انقلابي بهوجود آمده «اتحاديهي غيبي نسوان» که سياسيترين انجمن زنان در آن دوره بود تشکيل دادند. که تشکلي بود با گرايشهاي انقلابي، که خواستار به رسميت شناخته شدن حقوق زنان و برابري حقوق سياسي و اجتماعي زنان و مردان از سوي مجلس بود. اين تشکل در نخستين اعلان عمومياش که مهرماه ۱۲۸۶ خورشيدي در روزنامهي نداي وطن منتشر شد، با انتقاد از وضع ادارهي کشور، اعلام کرده بود:
«چهل روز هم کار را به دست ما زنها واگذارند، و به شرط آن که عار نداشته باشند ... ما وکلا را انتخاب ميکنيم. وزرا را انتخاب ميکنيم. قانون را تصحيح ميکنيم. حکام را تعيين ميکنيم ... ريشهي ظلم و استبداد را از بيخ ميکنيم. انبارهاي جو و گندم متمولين را ميشکنيم. کمپاني براي نان قرار ميدهيم، خزانههاي وزراء را که از خون خلق جمع و در سردآبها گرد کردهاند بيرون ميآوريم. بانک ملي را برپا ميکنيم. عثماني را عقب مينشانيم. اسراي قوچان را عودت به خانههاي خود ميدهيم. قنوات شهري را صحيح ميکنيم و آب سالم به مردم ميخورانيم. کوچه و خيابانها را تنظيف ميکنيم. ... همينقدر عرض ميکنم که زنها ميتوانند آنچه را که ميخواهند»( ژانتآفاري:انقلابمشروطهيايران:254)
علاوه بر اين، چنان که نشريهي فرانسويزبان نگاهي به دنياي اسلام در بهمن ۱۲۸۵ گزارش داده بود، ۱۵۰ زن در تبريز جمعيتي براي مبارزه با «رسوم قديمي مضر و مخالف ترقي» تشکيل داده بودند.
هنگامي که «دبستان دوشيزهگان» از سوي بيبي خانم استرآبادي، در سال ۱۲۸۵ راهاندازي شد، درس خواندن زنان به قدري غريب بود که اين دبستان را فاحشهخانه ميناميدند و بارها به آن حمله شد. اين مدرسه از همان روزهاي اول با مخالفت متعصبان مذهبي روبهرو شد، بهطوري که يکي از روحانيون در شاه عبدالعظيم بالاي منبر رفت و فرياد زد: «بر آن مملکت بايد گريست که در آن دبستان دوشيزهگان باز شده است.» مردم هم زار زار گريستند!!!
در محلهي بيبي خانم هم فردي به نام سيدعلي شوشتري ورقهاي چاپ کرد که در آن نوشته بود: «اين دبستان دوشيزهگان که بيبي خانم افتتاح کرده است، اين زن مفاسد دينيه دارد، در منزلش تار ميزنند و اجتماع هنرمندان است.»
اين تکفيرنامهي بيبي خانم را ورقهاي يک شاهي ميفروختند و اوباش محله را براي حمله به مدرسه تحريک ميکردند. بيبي خانم براي محافظت از مدرسهاش پيش وزير معارف رفت، اما وزير گفت که از او کاري ساخته نيست. بيبي خانم پاسخ داد: «من زني لچک به سر هستم و از مدرسهام دفاع ميکنم. چهگونه است که شما وزير اين مملکت هستيد و نميتوانيد آن را اداره کنيد؟ با علني شدن انجمنهاي زنان و پا گرفتن مدارس دخترانه، زنان گام بعدي خود را برداشتند و مجلههاي زنان را منتشر کردند. حضور زنان و مسائل زنان در مطبوعات اما از چند سال پيشتر آغاز شده بود. نخست، اغلب مردان روشنفکر و مشروطهخواه بودند که مقالههايي در دفاع از تحصيل زنان و حمايت از مدارس دخترانه و انجمنهاي زنان مينوشتند.
ادامه دارد
@amookhtan
>>Click here to continue<<