#تاريخ_معاصر_ايران (40)
(از اواخر سلسله قاجار تا سال 1357)
@amookhtan
#حافظه_تاريخي
#فصل_يکم
#نگاهي_کوتاه_به_عصر_قاجار
#جنبش_زنان_در_عصر_قاجار_و_پهلوي
ماهرخ گوهرشناس (1871-1938) در سال 1911/1290، علارغم فشارها و مخالفتهاي اطرافيان، مدرسهي «ترقي» را در تهران تاسيس نمود که اين اولين مدرسه مختلط در ايران بود که دختران و پسران در يک کلاس درس ميخواندند و معلمين مرد و زن تدريس ميکردند. بعد از سه سال که از تاسيس مدرسه ميگذشت، اين مدرسه ۸۶ دانشآموز داشت که حدود يک سوم آنها رايگان تحصيل ميکردند. او در يک انجمن انقلابي زنان فعال بود. «ماهرخ گوهرشناس دو سال فعاليتهاي خود را از چشم شوهر مخفي نگه داشت. وقتي شوهرش از مدرسهي او با خبر شد، به سر و سينهي خود کوفت و گفت:
«در آن دنيا وقتي پدرت از من بازخواست کرد که دخترم را به تو سپردم چرا گذاشتي به کار خلاف دين و تقوا بهپردازد چه جواب دهم؟» ماهرخ به کار خود در مدرسه ادامه داد، مدرسهي ابتدايي او وسيعتر شد و از پسران هم ثبت نام کرد. سرانجام قاعدهي منع استخدام معلمان مرد را زير پا گذاشت و از معلمان و مشروطهخواهان مرد براي تدريس در مدرسهي متوسطهي خود دعوت کرد.» (پيشين:250)
عصمت تهراني 1869-1911/1248-1290،(1) با نام مستعار طايره در نشريهي «ايراننو» مقاله مينوشت. او ضمن نقد تند به فرهنگ سنتي مردسالارانه، خطاب به زنان عصر مشروطه چنين نوشت:
«زنان ساير نقاط عالم سرمشق بگيرند، قدر خود را بدانند و در صدد رهايي از قيد و بندها و خلاصي از ورطهي هلاکت و ذلالت و بدبختي باشند. او از زنان خواست که به مدارس جديد دخترانه و يتيمخانهها توجه نمايند و در رفتار خود تجديد نظر کنند. دختران ما با آنکه از مادراني بيسواد زاده شدهاند بايد راه متفاوتي را برگزينند که راه منزلت و شأن انساني است. ياوههايي که مردان دربارهي نقص عقل، عدم صلاحيت و ضعف زنان به زبان ميآورند، نبايد زنان را از ادامهي راه باز دارد. طايره نوشت که در واقع زنان نه تنها با مردان مساوياند بلکه از جهاتي قويتر از مردان هستند. » (پيشين:263)
در بهار 1907/1286 در مخالفت با تصويب متمم قانون اساسي برابر خواست شيخفضلالله نوري، در تبريز اعتصاب عمومي رخ داد. انجمن تبريز بر خواست خود مبني بر قانون مدني مشروطه سلطنتي اصرار ميورزيد. «کمکم اعتصابها در تبريز گستردهتر شد و به تدريج به کل منطقه سرايت کرد. و حمايت عدهاي از زنان تبريز از اعتصابکنندهگان، علامت راديکالتر شدن جنبش بود. سفير انگليس از کنسول خود در شيراز نامهاي دريافت کرد که در آن، از تاثيري که زنان تبريز بر سکنهي شيراز گذاشته بودند صحبت ميشد.»(پیشین:140)
«انجمن تبريز و حبلالمتين گزارشهايي چاپ کردند که طبق آنها جنازههاي زنان مسلح انقلابي در ميدانهاي نبرد اميرخيز و خيابان در کنار جنازههاي مردان يافت شده بود.»( پيشين:289) يعني در جريان سرکوبي انقلابيون و محاصرهي 11 ماههي تبريز عدهيي از زنان در مبارزهي مسلحانه عليه قواي دولتي شرکت داشتند که در کتاب رمان «تبريز مه آلود» نيز به آنها اشاره شده است. و نيز در يکي از شمارههاي حبلالمتين خبري بدين مضمون چاپ شده است: «در يکي از زد و خوردهاي بين اردوي انقلابيون تبريز با لشکريان شاه بين کشتهگان انقلابيون جنازهي 20 زن مشروطهطلب در لباس مردانه پيدا شده است.» بنا به نوشتهي طاهرزاده بهزاد، دختري که لباس مردانه به تن داشته در يکي از جنگها زخمي ميشود، چون مجاهدان ميخواهند براي پانسمان زخم، لباس از تن وي بيرون کنند، مانع ميشود ... معلوم ميگردد که زخمي دختر است نه پسر!» ستارخان وقتي از چهگونهگي امر مطلع ميشود، فرهنگ مردسالاري او گل ميکند و خطاب به دختر ميگويد: «دخترم، مگر من مرده بودم که تو به جبهه رفتي؟»
ادامه دارد
@amookhtan
(1): عصمت تهراني با مهرعلي خان ازدواج کرد که عضو گارد سلطنتي و از سرکوبگران بود. او از طريق عموي خود به بهاييت گرويد و به مراقبت از زندانياني پرداخت که شوهرش به منزل ميآورد. شوهرش با اطلاع از اين امر او را اذيت و آزار فراوان داد. حتا يکبار به مدت چند روز او را در جرز يک ديوار زنده به گور کرد. بعد از مرگ شوهر در اواسط دههي 1880/1260، او مقرري قابلتوجهي از دولت گرفت و از دارايي خود براي ترويج فعاليتهاي فرهنگي، سرودن شعر با نام مستعار طايره، و مبارزه براي حقوق زنان، استفاده کرد. مدرسهي دخترانهاي در تهران تاسيس کرد. (ژانتآفاري:انقلابمشروطهي ايران:487)
>>Click here to continue<<