Channel: Mohammad-Tabibian
گزارش از رویترز از کوبا، مدد کاران یک خیریه وابسته به تشکیلات کلیسایی مشغول پر کردن ظروف شیر برای توزیع بین فقرایی که به مراکز تغذیه نیازمندان مراجعه می کنند. کمبود شیر برای توزیع بین کودکان هم ابعاد جدید یافته است. این هم عاقبت تسلط حکومت بر اقتصاد.
اولین درس اقتصاد؛
به اقتصاد نمی توان زور گفت!
بیش از یک قرن تجربه آن وجود دارد و نشده است برادر.
یکم، مقام پولی حکمی به این مضمون اعلام کرده اند: تمام معاملات مردم باید با ریال انجام شود و در غیر این صورت قوه قضائیه ورود کند.
مبارک است. اما کار قاعده دارد. اگر ارزش پول کشور دچار بی ثباتی شود، خواهید دید در جلو چشم شما مردم با ابزار مالی و وسیله معامله قابل اتکا معامله خواهند کرد و طبق تجربه قرن ها کاری هم از پیش نمی برید و هزینه بیشتری برای جامعه زمینه سازی خواهید کرد.
دوم، راسای بانک مرکزی متعددی را دیده ایم که به قول خیام ‘ گفتند فسانه ای و در خواب شدند’ یعنی پس از مدتی طرح کردن وعده و وعید و قول و تهدید به دنبال کار دیگری رفتند. این تکرار هم برای عده ای معدود فایده دارد برای اقتصاد کشور هزینه دارد طبق روال متعارف.
سوم، اصلا ً کلی تر بگویم کتابی سال 2014 منتشر شد تحت عنوان ‘ چهل قرن کنترل دست مزد و قیمت’، موالف رابرت شوئتینگر است. در این کتاب نشان داده شده که از عهد بابل و هامورابی قدار و فراعنه تا هیتلر و نیکسون و در کشور ما از خشایار شاه تا کنون سعی شده به اقتصاد و خصوصاً قیمت ها دستور داده شود و نشده. راه دیگری باید رفت.
چهارم چند دهه پیش یک اقتصاددان معتبر و باسواد که بزرگوار است چنانکه با همه حاضر به طرح مطلب حکمت هست نزد مقامی، که نامش را نگفت، رفت و از جمله گفت که در اقتصاد نمی شود زور گفت. آن مقام گفته بود ‘ چرانمی شود!’ نه در جهت استفهامی. اگر آن مقام هنوز هم در صحنه هستند و مطلبی می خوانند باید بعد از چند دهه جواب خود را گرفته باشند و به عینه دیده باشند که چرا در اقتصاد نمی شود زور گفت.
پنجم، راه کار هم مشخص است همان کاری را باید کرد که سوئد و نروژ و سوئیس و سنگاپور و مالزی و افغانستان و غیره انجام می دهند. چرا اجرائی نمی شود؟ پاسخش در اقتصاد نیست در سیاست است.
به اقتصاد نمی توان زور گفت!
بیش از یک قرن تجربه آن وجود دارد و نشده است برادر.
یکم، مقام پولی حکمی به این مضمون اعلام کرده اند: تمام معاملات مردم باید با ریال انجام شود و در غیر این صورت قوه قضائیه ورود کند.
مبارک است. اما کار قاعده دارد. اگر ارزش پول کشور دچار بی ثباتی شود، خواهید دید در جلو چشم شما مردم با ابزار مالی و وسیله معامله قابل اتکا معامله خواهند کرد و طبق تجربه قرن ها کاری هم از پیش نمی برید و هزینه بیشتری برای جامعه زمینه سازی خواهید کرد.
دوم، راسای بانک مرکزی متعددی را دیده ایم که به قول خیام ‘ گفتند فسانه ای و در خواب شدند’ یعنی پس از مدتی طرح کردن وعده و وعید و قول و تهدید به دنبال کار دیگری رفتند. این تکرار هم برای عده ای معدود فایده دارد برای اقتصاد کشور هزینه دارد طبق روال متعارف.
سوم، اصلا ً کلی تر بگویم کتابی سال 2014 منتشر شد تحت عنوان ‘ چهل قرن کنترل دست مزد و قیمت’، موالف رابرت شوئتینگر است. در این کتاب نشان داده شده که از عهد بابل و هامورابی قدار و فراعنه تا هیتلر و نیکسون و در کشور ما از خشایار شاه تا کنون سعی شده به اقتصاد و خصوصاً قیمت ها دستور داده شود و نشده. راه دیگری باید رفت.
چهارم چند دهه پیش یک اقتصاددان معتبر و باسواد که بزرگوار است چنانکه با همه حاضر به طرح مطلب حکمت هست نزد مقامی، که نامش را نگفت، رفت و از جمله گفت که در اقتصاد نمی شود زور گفت. آن مقام گفته بود ‘ چرانمی شود!’ نه در جهت استفهامی. اگر آن مقام هنوز هم در صحنه هستند و مطلبی می خوانند باید بعد از چند دهه جواب خود را گرفته باشند و به عینه دیده باشند که چرا در اقتصاد نمی شود زور گفت.
پنجم، راه کار هم مشخص است همان کاری را باید کرد که سوئد و نروژ و سوئیس و سنگاپور و مالزی و افغانستان و غیره انجام می دهند. چرا اجرائی نمی شود؟ پاسخش در اقتصاد نیست در سیاست است.
Magnificent 7 profits now exceed almost every country in the world. Should we be worried?
هفت با شکوه! این را برای اولین بار شنیدم. ظاهرا در بازار مالی به هفت شرکت بزرگ فناوری گفته می شود.
The so-called “Magnificent 7” U.S. tech behemoths encompass Apple, Amazon, Alphabet, Meta, Microsoft, Nvidia and Tesla.
اپل، آمازون، آلفابت، متا، مایکروسافت،انویدیا، و تسلا.
در مجموع ارزش بازاری سرمایه این شرکت ها از مجموع ارزش تمام بازار بورس هر کشور دیگری بیشتر است.
این درجه تمرکز سرمایه اسباب نگرانی نیز هست چون مشکلات این شرکت ها تاثیر گسترده بر اقتصاد امریکا خواهد داشت.
هفت با شکوه! این را برای اولین بار شنیدم. ظاهرا در بازار مالی به هفت شرکت بزرگ فناوری گفته می شود.
The so-called “Magnificent 7” U.S. tech behemoths encompass Apple, Amazon, Alphabet, Meta, Microsoft, Nvidia and Tesla.
اپل، آمازون، آلفابت، متا، مایکروسافت،انویدیا، و تسلا.
در مجموع ارزش بازاری سرمایه این شرکت ها از مجموع ارزش تمام بازار بورس هر کشور دیگری بیشتر است.
این درجه تمرکز سرمایه اسباب نگرانی نیز هست چون مشکلات این شرکت ها تاثیر گسترده بر اقتصاد امریکا خواهد داشت.
همه کار باید امنیتی و پلیسی باشد. این خودش تضمین شکست است. مدیران بنیاد نخبگان…
منطق انتخابات پیشِ رو
البته این فدوی کاری به سیاست ندارم و آن را بسیار دلآزار یافته و پشت به آن کردهام و سر در گلیم کهنه و مندرس خود کشیده و کنج عزلت گُزیدهام. اما این ابزار تبلیغات و خبر رسانی و رسانه و اینترنت متاسفانه این خبرها را مرتبا روزی چند صد بار جلو چشم هر کس قرار میدهد. کاری به سیاست ندارم اما به دلیل سابقه حرفهای با منطق کار دارم. از روزی که دیدم برخی فلاسفه معاصر بی منطقی را در رده بی اخلاقی قرار می دهند برخی امور ، کنجکاوی من را بر انگیخته.
چرا در بسیاری موارد که پای حقوق انسانی در میان است بی منطقی معادل بی اخلاقی است؟ چند مثال: فرض کنید به پرتقال فروش مراجعه کنید پنج پرتقال بخرید که هر پرتقال بیست ریال است و باید صد ریال پرداخت کنید، حال اگر فروشنده بگوید پنج ضربدر بیست می شود دویست و باید دویست ریال بدهی. هم بی منطقی است هم بی اخلاقی. مبنای بی اخلاقی بی منطقی است. اگر به اداره ای مراجعه کنید و بگویند پرونده شما گم شده، و در پاسخ این که چگونه ممکن است در این قفسه پرونده گم شود وپاسخ این که به شما مربوط نیست و البته هدف واقعی اخذ ‘پول چای’ باشد. دو مورد بی اخلاقی و بی منطقی مطرح است چون به رشوه نباید بگویند پول چای. و زحمت دادن به شما و دروغ بافی هم یک مورد دوم.
اگر دم در بنویسند که برای هر مورد اتمام کار باید این مقدار رشوه بدهید، گرچه به شدت مخالف این شیوه هستم اما به دلیل صداقت و صراحتی که بهکار برده اند، رضایت می دهم. گیرم مثل پرداخت به زور گیر سر گردنه یا سر گذر. ما که حرفی نداریم.
اگر تورم، قیمت اتومبیل دست دوم شما را افزایش داده و می خواهند از آن مالیات بگیرند یک بی منطقی مطرح است چون از ایجاد تورم که تقصیر شما نبوده و تقصیر خودشان است و منجر به کاهش قدرت خرید شما هم شده می خواهند مالیات بگیرند. مالیات ازتنعم گرفته می شود نه از فلاکت. این غارت است از آنچه ته کیسه شما مانده، اسمش را می گذارند مالیات. هم غیر منطقی است هم غیر اخلاقی.
بر گردیم به انتخابات و آنچه که می بینیم. وقتی مردم از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن با گزینش پیشانه محروم می شوند، بسیار خوب خودتان انتخاب کردید زحمت ما را کم کردید، ممنون. همه هم طُرفه و ترمه و عالی. ما که حرفی نداریم.
پس این هزینه صندوق و رفت و آمد و جنجال و غیره چه لزومی دارد؟ پس این اصرار برای مشارکت چه ضرورتی می یابد؟ اسمش را لازم نیست انتخاب بگذارید، اعلام کنید ای مجموعه عوام الناس روز فلان به خیابان بیایید و به طرف این مراکز حرکت و جنجال روز محشر ایجاد کنید. خوب منطق این کار معلوم است. بنده را خواهید دید که در جلو جمعیت دوان خواهم بود. ما که حرفی نداریم.
اما چه انتخابی؟ سر در گلیم مانده بهتر است از دیگ حلیم خورده.
در همین باب در پاسخ به یک خبرنگار که برای چه میخواهید به خانه ملت بروید، بزرگوار گفته بود من دوازده سال خوردم و خوابیدم و یاد گرفتم حالا موقع رفتن و بهره رساندن است. این برادر اگر بگوید چند سال دیگر میخواهم بروم بخورم و بخوابم منطق آن کاملاً صحیح و قابل فهم است و محترم. ما که حرفی نداریم.
اما از نوع بنده که برای کمی یاد گیری دود چراغ بسیار خوردهام، میدانم که با خوردن و خوابیدن کسی چیزی نمیآموزد به جز همان خوردن و خوابیدن. بی منطقی قضیه است که کمی آزار دهنده است که البته راحتی عدهای معدود در مقابل ناراحتی عموم به هم در. این را هم اعلام کنند قابل درک و منطقی است.
ما کلاً حرفی نداریم.
.
البته این فدوی کاری به سیاست ندارم و آن را بسیار دلآزار یافته و پشت به آن کردهام و سر در گلیم کهنه و مندرس خود کشیده و کنج عزلت گُزیدهام. اما این ابزار تبلیغات و خبر رسانی و رسانه و اینترنت متاسفانه این خبرها را مرتبا روزی چند صد بار جلو چشم هر کس قرار میدهد. کاری به سیاست ندارم اما به دلیل سابقه حرفهای با منطق کار دارم. از روزی که دیدم برخی فلاسفه معاصر بی منطقی را در رده بی اخلاقی قرار می دهند برخی امور ، کنجکاوی من را بر انگیخته.
چرا در بسیاری موارد که پای حقوق انسانی در میان است بی منطقی معادل بی اخلاقی است؟ چند مثال: فرض کنید به پرتقال فروش مراجعه کنید پنج پرتقال بخرید که هر پرتقال بیست ریال است و باید صد ریال پرداخت کنید، حال اگر فروشنده بگوید پنج ضربدر بیست می شود دویست و باید دویست ریال بدهی. هم بی منطقی است هم بی اخلاقی. مبنای بی اخلاقی بی منطقی است. اگر به اداره ای مراجعه کنید و بگویند پرونده شما گم شده، و در پاسخ این که چگونه ممکن است در این قفسه پرونده گم شود وپاسخ این که به شما مربوط نیست و البته هدف واقعی اخذ ‘پول چای’ باشد. دو مورد بی اخلاقی و بی منطقی مطرح است چون به رشوه نباید بگویند پول چای. و زحمت دادن به شما و دروغ بافی هم یک مورد دوم.
اگر دم در بنویسند که برای هر مورد اتمام کار باید این مقدار رشوه بدهید، گرچه به شدت مخالف این شیوه هستم اما به دلیل صداقت و صراحتی که بهکار برده اند، رضایت می دهم. گیرم مثل پرداخت به زور گیر سر گردنه یا سر گذر. ما که حرفی نداریم.
اگر تورم، قیمت اتومبیل دست دوم شما را افزایش داده و می خواهند از آن مالیات بگیرند یک بی منطقی مطرح است چون از ایجاد تورم که تقصیر شما نبوده و تقصیر خودشان است و منجر به کاهش قدرت خرید شما هم شده می خواهند مالیات بگیرند. مالیات ازتنعم گرفته می شود نه از فلاکت. این غارت است از آنچه ته کیسه شما مانده، اسمش را می گذارند مالیات. هم غیر منطقی است هم غیر اخلاقی.
بر گردیم به انتخابات و آنچه که می بینیم. وقتی مردم از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن با گزینش پیشانه محروم می شوند، بسیار خوب خودتان انتخاب کردید زحمت ما را کم کردید، ممنون. همه هم طُرفه و ترمه و عالی. ما که حرفی نداریم.
پس این هزینه صندوق و رفت و آمد و جنجال و غیره چه لزومی دارد؟ پس این اصرار برای مشارکت چه ضرورتی می یابد؟ اسمش را لازم نیست انتخاب بگذارید، اعلام کنید ای مجموعه عوام الناس روز فلان به خیابان بیایید و به طرف این مراکز حرکت و جنجال روز محشر ایجاد کنید. خوب منطق این کار معلوم است. بنده را خواهید دید که در جلو جمعیت دوان خواهم بود. ما که حرفی نداریم.
اما چه انتخابی؟ سر در گلیم مانده بهتر است از دیگ حلیم خورده.
در همین باب در پاسخ به یک خبرنگار که برای چه میخواهید به خانه ملت بروید، بزرگوار گفته بود من دوازده سال خوردم و خوابیدم و یاد گرفتم حالا موقع رفتن و بهره رساندن است. این برادر اگر بگوید چند سال دیگر میخواهم بروم بخورم و بخوابم منطق آن کاملاً صحیح و قابل فهم است و محترم. ما که حرفی نداریم.
اما از نوع بنده که برای کمی یاد گیری دود چراغ بسیار خوردهام، میدانم که با خوردن و خوابیدن کسی چیزی نمیآموزد به جز همان خوردن و خوابیدن. بی منطقی قضیه است که کمی آزار دهنده است که البته راحتی عدهای معدود در مقابل ناراحتی عموم به هم در. این را هم اعلام کنند قابل درک و منطقی است.
ما کلاً حرفی نداریم.
.
جناب آقای امیر حسین مهدوی گرانقدر که کتابشان در مورد انتخابات در نظام های اقتدارگرا قبلا معرفی شد بحث جالبی در این مورد دارند، قسمت اول قبلا در کانال اینستاگرام موجود است و قسمت دوم به صورت لایو امشب ساعت هشت شب به وقت تهران مطرح می شود. آدرس اینستاگرام
@amir_h_mahdavi
@amir_h_mahdavi
Forwarded from ماهنامه اندیشه پویا
✍️ اندیشه پویا ویژهی نوروز ۱۴۰۳ را پیشخرید کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
هرکه نا موخت از گردش روزگار…👆
قسمت دوم این است که’ می نیاموزد از هیچ اوستاد’ اما برخی مواقع شرایط سنی هم دخیل می شود و آموختن را دیر و بی فایده جلوه می دهد.
قسمت دوم این است که’ می نیاموزد از هیچ اوستاد’ اما برخی مواقع شرایط سنی هم دخیل می شود و آموختن را دیر و بی فایده جلوه می دهد.
وقتی به دنبال من آمدند کسی باقی نمانده بود تا اعتراضی بکند.
این نقل قول را از کشیش آلمانی
Martin Niemöller
قبلا هم گفته ام. او در زمان هیتلر می زیست و ابتدا از مدافعان آن رژیم بود تا روزی که پس از چند انتقاد، ماموران پلیس مخفی آلمان بدر منزل او کوبیدند و او را بردند. پس از اتمام جنگ که آزاد شد گفته بود:
ابتدا به سراغ سوسیالیست ها رفتند، از من صدای اعتراضی برنخواست چون سوسیالیست نبودم.
بعد به سر وقت اتحادیه های کارگری رفتند از من صدای اعتراضی بلند نشد چون جزو آن جنبش نبودم.
بعد سر وقت یهودیان رفتند، از من صدای اعتراضی بلند نشد چون یهودی نبودم.
آنگاه وقتی بر در من کوبیدند و مرا بردند کسی نمانده بود که صدای اعتراضی بلند کند.
این درس بزرگ تاریخی است اگر با سر انگشت شما به درکوفتن دیگران رفتند، روزی با مشت به درکوفتن شما خواهند آمد. پس بر هر مرد سیاست لازم است از حقوق همه به نحوی دفاع کند که گوئی از حقوق خودش دفاع می کند. چون آن روز خواهد آمد .
این نقل قول را از کشیش آلمانی
Martin Niemöller
قبلا هم گفته ام. او در زمان هیتلر می زیست و ابتدا از مدافعان آن رژیم بود تا روزی که پس از چند انتقاد، ماموران پلیس مخفی آلمان بدر منزل او کوبیدند و او را بردند. پس از اتمام جنگ که آزاد شد گفته بود:
ابتدا به سراغ سوسیالیست ها رفتند، از من صدای اعتراضی برنخواست چون سوسیالیست نبودم.
بعد به سر وقت اتحادیه های کارگری رفتند از من صدای اعتراضی بلند نشد چون جزو آن جنبش نبودم.
بعد سر وقت یهودیان رفتند، از من صدای اعتراضی بلند نشد چون یهودی نبودم.
آنگاه وقتی بر در من کوبیدند و مرا بردند کسی نمانده بود که صدای اعتراضی بلند کند.
این درس بزرگ تاریخی است اگر با سر انگشت شما به درکوفتن دیگران رفتند، روزی با مشت به درکوفتن شما خواهند آمد. پس بر هر مرد سیاست لازم است از حقوق همه به نحوی دفاع کند که گوئی از حقوق خودش دفاع می کند. چون آن روز خواهد آمد .
Forwarded from ماهنامه اندیشه پویا
📍مباحثه با برخی روشنفکران، آب در هاون کوبیدن است
شما هیچوقت وارد گفتوگوی انتقادی با افکاری که معتقد به اعراض از توسعه بودهاند، مثل شریعتی یا سروش یا داوری یا آلاحمد نشدهاید. مگر نه این است که یک فکر جدید باید جدید بودنِ خود را در برابرِ قدیم مطرح کند؟
تصور کنید که بابت سرگیجه پیش پزشک برود، پزشک هم انواع و اقسام معاینهها را انجام دهد و بعد از یک هفته مثلاً بگوید سرگیجهی شما ۶۶ دلیل دارد. بیمار به پزشک میگوید: لطفاً دلیل «یک» را به من بگویید. آن یک را گفتن خیلی کلیدی است. من به ۶۶ دلیل وارد این گفتوگوها نشدم، اما میخواهم دلیل «یک» را بگویم که برای شما روشن شود. مفروض من این است که بنیان توسعهیافتگی، تولید ثروت است. بنابراین، با کسانی حاضر بودم در مورد توسعه بحث کنم که اقتصاد، تاریخ اقتصاد و اقتصاد بینالملل بدانند. کسی که اقتصاد نخوانده، تاریخ سرمایهداری اروپا را نخوانده، تاریخ سرمایهداری امریکا را نخوانده، اثرگذاری ظهور شرکتهای بزرگ بر فرآیندهای سیاسی را مطالعه نکرده، در بحثهای تکبعدی سیاسی و انتزاعی خودش باقی خواهد ماند. اساس توسعه نظام سیاسی نیست بلکه اقتصاد و تولید ثروت است. ویتنام، سنگاپور و امارات به ترتیب کمونیستی، اقتدارگرا و پادشاهی هستند ولی همه پیشرفت کردهاند. هر کشوری و هر فردی در این دنیا اگر بخواهد آجری روی آجر بگذارد و قدمی جلوتر برود، به سرمایه و ثروت نیاز دارد. الان در سازمانهای بینالمللی و کشورها وقتی پول کم میآورند، سراغ ژاپن میروند و میگویند یک چِک به ما بدهید؛ آنها هم میدهند. چون پول و ثروت دارد و میخواهد چهرهی خوبی داشته باشد. سوئد سالی یک میلیارد دلار به اندونزی و یک میلیارد دلار هم به برزیل میدهد تا از جنگلهایشان مراقبت کنند و این برای سلامت کرهی زمین خوب است. اگر پول نباشد، کیفیت نیست. ما بحثهای تاریخی میکنیم و میگوییم زمانی، کشور قدرتمندی بودیم و میخواهیم با آن هویتِ تاریخی، حال خوبی داشته باشیم. اما اینها هیجان است. وقتی پول و ثروت و درآمد نباشد، کدام حال خوب؟ از این جهت من با دکتر نیلی، دکتر طبیبیان، دکتر غنینژاد راحتتر گفتوگو میکنم. کدام ملت فقیری میتواند هویت خود را حفظ کند؟ تجربهی بشری از آلمان تا ویتنام، از ژاپن تا چین و از امریکا تا مکزیک اثبات علمی میکند که کشوری که سرمایهداری رقابتی را قبول و اجرا نکند، نه توسعهی اقتصادی پیدا میکند، نه توسعهی سیاسی.
✍️از متن گفتوگوی اندیشه پویا با محمود سریعالقلم. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
شما هیچوقت وارد گفتوگوی انتقادی با افکاری که معتقد به اعراض از توسعه بودهاند، مثل شریعتی یا سروش یا داوری یا آلاحمد نشدهاید. مگر نه این است که یک فکر جدید باید جدید بودنِ خود را در برابرِ قدیم مطرح کند؟
تصور کنید که بابت سرگیجه پیش پزشک برود، پزشک هم انواع و اقسام معاینهها را انجام دهد و بعد از یک هفته مثلاً بگوید سرگیجهی شما ۶۶ دلیل دارد. بیمار به پزشک میگوید: لطفاً دلیل «یک» را به من بگویید. آن یک را گفتن خیلی کلیدی است. من به ۶۶ دلیل وارد این گفتوگوها نشدم، اما میخواهم دلیل «یک» را بگویم که برای شما روشن شود. مفروض من این است که بنیان توسعهیافتگی، تولید ثروت است. بنابراین، با کسانی حاضر بودم در مورد توسعه بحث کنم که اقتصاد، تاریخ اقتصاد و اقتصاد بینالملل بدانند. کسی که اقتصاد نخوانده، تاریخ سرمایهداری اروپا را نخوانده، تاریخ سرمایهداری امریکا را نخوانده، اثرگذاری ظهور شرکتهای بزرگ بر فرآیندهای سیاسی را مطالعه نکرده، در بحثهای تکبعدی سیاسی و انتزاعی خودش باقی خواهد ماند. اساس توسعه نظام سیاسی نیست بلکه اقتصاد و تولید ثروت است. ویتنام، سنگاپور و امارات به ترتیب کمونیستی، اقتدارگرا و پادشاهی هستند ولی همه پیشرفت کردهاند. هر کشوری و هر فردی در این دنیا اگر بخواهد آجری روی آجر بگذارد و قدمی جلوتر برود، به سرمایه و ثروت نیاز دارد. الان در سازمانهای بینالمللی و کشورها وقتی پول کم میآورند، سراغ ژاپن میروند و میگویند یک چِک به ما بدهید؛ آنها هم میدهند. چون پول و ثروت دارد و میخواهد چهرهی خوبی داشته باشد. سوئد سالی یک میلیارد دلار به اندونزی و یک میلیارد دلار هم به برزیل میدهد تا از جنگلهایشان مراقبت کنند و این برای سلامت کرهی زمین خوب است. اگر پول نباشد، کیفیت نیست. ما بحثهای تاریخی میکنیم و میگوییم زمانی، کشور قدرتمندی بودیم و میخواهیم با آن هویتِ تاریخی، حال خوبی داشته باشیم. اما اینها هیجان است. وقتی پول و ثروت و درآمد نباشد، کدام حال خوب؟ از این جهت من با دکتر نیلی، دکتر طبیبیان، دکتر غنینژاد راحتتر گفتوگو میکنم. کدام ملت فقیری میتواند هویت خود را حفظ کند؟ تجربهی بشری از آلمان تا ویتنام، از ژاپن تا چین و از امریکا تا مکزیک اثبات علمی میکند که کشوری که سرمایهداری رقابتی را قبول و اجرا نکند، نه توسعهی اقتصادی پیدا میکند، نه توسعهی سیاسی.
✍️از متن گفتوگوی اندیشه پویا با محمود سریعالقلم. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
صد سال از حکمرانی سلطان عبدالحمید آخرین سلطان عثمانی و خلع او و فروپاشی آن امپراطوری که از ترکیه فعلی تا مصر و بخش های دیگر آفریقا و عراق فعلی و شبه جزیره عربستان و منطقه شامات گسترده بود می گذرد. مطلب بالا شرح مختصری از این رویداد است.
نکته جالبی که می توانم اضافه کنم این است که ابن خلدون تاریخ دادن بزرگ مغربی در کتاب مقدمه، شرایط زوال حکومتها و ایام فروپاشی آنان را برشمرده. کتاب مقدمه ابن خلدون مربوط به قرن هشتم هجری است. وقتی سلطان عبدالحمید آن شرایط را با شرایط ایام خودش و کارکرد نظام حکومتی عثمانی مقایسه کرد و انطباق آن دو را دید به جای فکر چاره و حل مشکلات، برآشفت و چاپ و انتشار کتاب ابن خلدون را در سراسر امپراطوری عثمانی ممنوع کرد. مثل این که مستبدین مضمحل ، یک ویژگی مازاد بر آنچه ابن خلدون بر شمرده دارند و آن سر در داخل برف یا شن فرو بردن است برای ندیدن حقایق.
نکته جالبی که می توانم اضافه کنم این است که ابن خلدون تاریخ دادن بزرگ مغربی در کتاب مقدمه، شرایط زوال حکومتها و ایام فروپاشی آنان را برشمرده. کتاب مقدمه ابن خلدون مربوط به قرن هشتم هجری است. وقتی سلطان عبدالحمید آن شرایط را با شرایط ایام خودش و کارکرد نظام حکومتی عثمانی مقایسه کرد و انطباق آن دو را دید به جای فکر چاره و حل مشکلات، برآشفت و چاپ و انتشار کتاب ابن خلدون را در سراسر امپراطوری عثمانی ممنوع کرد. مثل این که مستبدین مضمحل ، یک ویژگی مازاد بر آنچه ابن خلدون بر شمرده دارند و آن سر در داخل برف یا شن فرو بردن است برای ندیدن حقایق.
شب عید و کار بازار و بهازار
مسئول دولتی ظاهراً عده ای از کسبه را جمع کرده بود و مطلبی به این مضمون برایشان میگفت. آن گفتگو در شبکه های اجتماعی نیز منتشر شده است. مطلب این که دولت توان کنترل قیمتها را ندارد فقط بازار است که قدرت کنترل قیمتها را دارد و در این شب عیدی و تورم تازنده و بی ترحم بازاریانند که بهتر است کمک کنند قیمت ها کنترل شود چون فقط بازار است که می تواند قیمت ها را کنترل کند!
در این گفته چند ایراد یا اشتباه وجود دارد. اول منظور گوینده از این سخن است. آیا منظور ایشان یافتن راه صحیح کاهش بار هزینه خانوار از طریق کاهش قیمتها در شب عید است و تصور میکنند بازاریان بعد از شنیدن توصیه ایشان به جد و جهت در جهت کاهش قیمت اقدام خواهند کرد؟ این تصورات باطل است. زیرا:
یکم این که مفهوم بازار از نظر اقتصاددانان و بازار در کلام عامیانه بسیار متفاوت است. در اقتصاد بازار به معنی عرضه و تقاضا است و اشارهای به محل یا گروه خاصی از کسبه نمیکند. در اقتصاد، بازار یعنی سازو کار مراوده داوطلبانه بین مردم. به همین دلیل هم بهتر است به این چارچوب ‘بهازار’ اطلاق شود، یعنی محل ظاهر شدند بها یا قیمت. اگر بازارها رقابتی باشند هیچ فعال اقتصادی چه عرضه کننده و یا خریدار نمی تواند بر قیمت تاثیر بگذارد (مثلاً اگر یک تولید کننده منفرد سیب زمینی محصول خود را مجانی بدهد یا آن را نابود کند و وارد بازار نکند تاثیری در قیمت بازار ندارد). از طرف دیگر اگر بازار انحصاری باشد فروشنده با تصمیم خود بر قیمت تاثیر می گذارد و قیمت انحصاری تعیین می کند و به توصیه کسی هم گوش فرا نمیدهد. برای مثال بازار خودرو را در نظر داشته باشید.
دوم، بهازار از طریق عرضه و تقاضا قیمت تعیین میکند اما قیمت های نسبی را. یعنی قیمت تخم مرغ به نسبت گوشت، گوشت به نسبت برنج، قیمت برنج به نسبت گندم… و هزاران قیمت نسبی توسط سازو کار عرضه و تقاضا تعیین می شود و نه قیمت های مطلق. قیمت های مطلق را فقط سیاست های دولتی از قبیل افزایش حجم پول تعیین می کند و لاغیر. آنچه کمر شکن است تغییر قیمت نسبی خیار نسبت به گوجه فرنگی نیست که عرضه و تقاضا یا بهازار تعیین می کند، بلکه سطح عمومی قیمت ها و تورم عمومی است. این را فقط حکومت تعیین می کند و عامل آن است، از طریق ایجاد نقدینگی مستمر (همه جا و همیشه تاریخ تورم را سیاستهای مالی و بیشتر سیاست های پولی حکومت ها ایجاد کرده است). اما دهها سال است که از طریق مغلطه سعی شده توجه مردم به مطالب دیگر منعطف شود.
سوم بازار به مفهوم عمومی آن در ایران به دالان طولانی گفته می شود که دو طرف آن مغازه هست و افرادی منتظر رسیدن مشتری و خرید آنان نشسته اند، این نهاد علاوه بر این که جزیی از نظام عرضه و تقاضا است و نه تمامی آن در ایران یک نهاد سیاسی و اجتماعی هم بوده است. لا اقل بخش متشکل آن بیشتر وجه مرکانتالیستی (سوداگرانه) دارد نه رقابتی. یعنی به صورت تاریخی زیر مجموعه ای متشکل در آن شکل گرفته که سعی کرده از طریق اعمال نفوذ در حکومت امتیاز هائی کسب کند ( خواه در آن دلان مستقر باشند، به صورت مغازهدار یا در بلند مرتبههای منطقه تپهای، تحت عنوان شرکت) برای ایجاد رانت و حق انحصاری. مانند سهمیه ارز، سهمیه کالا، دسترسی به اعتبارات ارزان بانکی، حق ویژه واردات و صادرات ( انحصار خرید کالاهای ضروری، کاغذ، گوشی تلفن…و مجوز و سهمیه محصولات پتروشیمی و صادرات و غیره کجا است و چگونه توزیع می شود؟) چرا وضعیت بازار خود رو، کیفیت و قیمت، چنین فاجعه است؟ این ها دقیقاً نوع سیاست هایی است که در چارچوب شیوه مرکانتالیسم طبقه بندی می شود و قابل توضیح است.
چهارم اقتصاددانان درس خوانده پیوسته مدافع بازار رقابتی بوده اند به دلیل کار آیی، امکان مشارکت عمومی، شفافیت، و آزادی و پیوسته مخالف انحصار، امتیاز، رانت و سیاست هایی که چنین شرایطی را فراهم می کند بوده اند چون این شیوه ها عین ناکارآیی، فساد، و بی عدالتی هستند.
مغلطه کاران متعددی بوده اند که برای تخطئه اقتصاد آن را مدافع بازار تلقی کرده اند و اشاره به مرکانتالیستها و انحصار گران داشته اند که گوئی اقتصاد دانان مدافع اینها هستند. بایستی ذهنیتها را درست تنظیم کنیم تا دانه برای دام بهرمند شوندگان فساد نشویم. از جمله کسانی که از سهمیه ارز ترجیحی و رفاقتی و انحصاری و بهرمند شوندگان مشخص و معدود آن دفاع میکنند چنانکه گویی از منافع عمومی دفاع میکنند.
.
مسئول دولتی ظاهراً عده ای از کسبه را جمع کرده بود و مطلبی به این مضمون برایشان میگفت. آن گفتگو در شبکه های اجتماعی نیز منتشر شده است. مطلب این که دولت توان کنترل قیمتها را ندارد فقط بازار است که قدرت کنترل قیمتها را دارد و در این شب عیدی و تورم تازنده و بی ترحم بازاریانند که بهتر است کمک کنند قیمت ها کنترل شود چون فقط بازار است که می تواند قیمت ها را کنترل کند!
در این گفته چند ایراد یا اشتباه وجود دارد. اول منظور گوینده از این سخن است. آیا منظور ایشان یافتن راه صحیح کاهش بار هزینه خانوار از طریق کاهش قیمتها در شب عید است و تصور میکنند بازاریان بعد از شنیدن توصیه ایشان به جد و جهت در جهت کاهش قیمت اقدام خواهند کرد؟ این تصورات باطل است. زیرا:
یکم این که مفهوم بازار از نظر اقتصاددانان و بازار در کلام عامیانه بسیار متفاوت است. در اقتصاد بازار به معنی عرضه و تقاضا است و اشارهای به محل یا گروه خاصی از کسبه نمیکند. در اقتصاد، بازار یعنی سازو کار مراوده داوطلبانه بین مردم. به همین دلیل هم بهتر است به این چارچوب ‘بهازار’ اطلاق شود، یعنی محل ظاهر شدند بها یا قیمت. اگر بازارها رقابتی باشند هیچ فعال اقتصادی چه عرضه کننده و یا خریدار نمی تواند بر قیمت تاثیر بگذارد (مثلاً اگر یک تولید کننده منفرد سیب زمینی محصول خود را مجانی بدهد یا آن را نابود کند و وارد بازار نکند تاثیری در قیمت بازار ندارد). از طرف دیگر اگر بازار انحصاری باشد فروشنده با تصمیم خود بر قیمت تاثیر می گذارد و قیمت انحصاری تعیین می کند و به توصیه کسی هم گوش فرا نمیدهد. برای مثال بازار خودرو را در نظر داشته باشید.
دوم، بهازار از طریق عرضه و تقاضا قیمت تعیین میکند اما قیمت های نسبی را. یعنی قیمت تخم مرغ به نسبت گوشت، گوشت به نسبت برنج، قیمت برنج به نسبت گندم… و هزاران قیمت نسبی توسط سازو کار عرضه و تقاضا تعیین می شود و نه قیمت های مطلق. قیمت های مطلق را فقط سیاست های دولتی از قبیل افزایش حجم پول تعیین می کند و لاغیر. آنچه کمر شکن است تغییر قیمت نسبی خیار نسبت به گوجه فرنگی نیست که عرضه و تقاضا یا بهازار تعیین می کند، بلکه سطح عمومی قیمت ها و تورم عمومی است. این را فقط حکومت تعیین می کند و عامل آن است، از طریق ایجاد نقدینگی مستمر (همه جا و همیشه تاریخ تورم را سیاستهای مالی و بیشتر سیاست های پولی حکومت ها ایجاد کرده است). اما دهها سال است که از طریق مغلطه سعی شده توجه مردم به مطالب دیگر منعطف شود.
سوم بازار به مفهوم عمومی آن در ایران به دالان طولانی گفته می شود که دو طرف آن مغازه هست و افرادی منتظر رسیدن مشتری و خرید آنان نشسته اند، این نهاد علاوه بر این که جزیی از نظام عرضه و تقاضا است و نه تمامی آن در ایران یک نهاد سیاسی و اجتماعی هم بوده است. لا اقل بخش متشکل آن بیشتر وجه مرکانتالیستی (سوداگرانه) دارد نه رقابتی. یعنی به صورت تاریخی زیر مجموعه ای متشکل در آن شکل گرفته که سعی کرده از طریق اعمال نفوذ در حکومت امتیاز هائی کسب کند ( خواه در آن دلان مستقر باشند، به صورت مغازهدار یا در بلند مرتبههای منطقه تپهای، تحت عنوان شرکت) برای ایجاد رانت و حق انحصاری. مانند سهمیه ارز، سهمیه کالا، دسترسی به اعتبارات ارزان بانکی، حق ویژه واردات و صادرات ( انحصار خرید کالاهای ضروری، کاغذ، گوشی تلفن…و مجوز و سهمیه محصولات پتروشیمی و صادرات و غیره کجا است و چگونه توزیع می شود؟) چرا وضعیت بازار خود رو، کیفیت و قیمت، چنین فاجعه است؟ این ها دقیقاً نوع سیاست هایی است که در چارچوب شیوه مرکانتالیسم طبقه بندی می شود و قابل توضیح است.
چهارم اقتصاددانان درس خوانده پیوسته مدافع بازار رقابتی بوده اند به دلیل کار آیی، امکان مشارکت عمومی، شفافیت، و آزادی و پیوسته مخالف انحصار، امتیاز، رانت و سیاست هایی که چنین شرایطی را فراهم می کند بوده اند چون این شیوه ها عین ناکارآیی، فساد، و بی عدالتی هستند.
مغلطه کاران متعددی بوده اند که برای تخطئه اقتصاد آن را مدافع بازار تلقی کرده اند و اشاره به مرکانتالیستها و انحصار گران داشته اند که گوئی اقتصاد دانان مدافع اینها هستند. بایستی ذهنیتها را درست تنظیم کنیم تا دانه برای دام بهرمند شوندگان فساد نشویم. از جمله کسانی که از سهمیه ارز ترجیحی و رفاقتی و انحصاری و بهرمند شوندگان مشخص و معدود آن دفاع میکنند چنانکه گویی از منافع عمومی دفاع میکنند.
.
HTML Embed Code: