TG Telegram Group & Channel
زمبور | United States America (US)
Create: Update:

مندوی بازار و جنجال بین نماز
سفرنامه - بخش هفتم
برای شنیدن دقیق ترین روایت های مردمی بهتر است به بازار شهر بروی. بازار برشی واقعی و مردمی از شهر است. از تجار تا فروشنده ها و خریداران که برآمده از لایه های اجتماعی مختلف هستند. با بچه های تیم و برای گرفتن نظرات مردم درباره تحولات روز به مَندوی بازار کابل می رویم. یک بازار بزرگ، شلوغ و تو در تو که در حاشیه رود دریای کابل قرار دارد. دریای کابل بسیار کم آب است و حالا زباله، معتادهای کارتن خواب زیر پل ها و لجن ها و گل و لای کف اش بیشتر به چشم می آید. این رود که پیشانی شهر کابل است، از 15 سال پیش که برای اولین بار به افغانستان آمدم، هیچ تغییری نکرده است. کثیفتر شده که تمیزتر نه. بیشتر افغانستان به همین شکل است و هیچ پیشرفتی در آن دیده نمی شود. کنار این رودخانه و بازار البته مسجدی زیبا و چشم نواز به نام "مسجد شاه دو شمشیر" قرار دارد. به نظرم کبوتر های مسجد از همیشه کمتر شده است. از روی یکی از پل ها و درحال تصویر برداری، وارد یکی از راسته های بازار می شویم. هدف ما گرفتن تصاویری از وضعیت فعلی بازار بعد از تحولات سه هفته اخیر و صحبت با مردم است. یک ابزار فروش می گوید که وضعیت فروش و قیمت ها نسبت به قبل از روی کار آمدن ط.ا بدتر است. قیمت ها بدون دلیل بالا رفته و به همین دلیل مشتری ها کمتر شده اند. یک آب انار فروش می گوید : بازار خلوت تر از قبل است. خنده مان می گیرد. این بازار شلوغ در وضعیت کرونایی جهان هنوز خلوت تر هم شده است. در افغانستان بطور کلی توجهی به کرونا ندیدم. نه یک نفر ماسک می زند و نه کسی درباره کرونا صحبت می کند. آب انار فروش مثل قبل، آب انار طبیعی را داخل لیوان های شیشه ای دسته دار به ما می دهد و بعد از اینکه خوردیم، لیوان را داخل یک سطل آب کنار گاری می شوید و دوباره استفاده می کند. البته آب داخل سطل نسبتاً تمیز است. در عبور از بازار دو جوان خوش سیما سراغم می آیند. شیعه هزاره هستند. مراقب اند که جلوی دوربین قرار نگیرند. می گویند چرا از وضعیت شیعیان گزارش تهیه نمی کنید. می گویم سراغ آنها هم رفته ام. می گویند این روزها به خانه های شیعیان می ریزند و تلاشی می کنند. می پرسم آیا خانه خود یا یکی از نزدیکانت را تلاشی کرده اند؟ می گوید نه فقط شنیده ام. می پرسم آیا کسی را هم برده اند؟ می گوید نمی دانم. اما مطمئنم که در حال بیشتر کردن فشار به شیعیان هستند. می گویم سراغ علمای شیعه رفته ایم، چنین چیزی را تأیید نمی کنند. می گوید آنها می ترسند و تقیه می کنند. می پرسم خود تو نظرت درباره رفتار با ط.ا چیست؟ جنگ را ترجیه می دهی یا صلح؟ می گوید صلح اما به شرطی که شیعه در فشار و اذیت نباشد. از سخنانشان جز ابهام دستگیرم نمی شود. از آنها جدا می شویم و سراغ یک آجیل فروش کنار بازار می رویم. او هم صحبت های مشابهی درباره کمی مشتری و کسادی بازار می گوید. در حال گرفتن تصاویر عمومی هستیم. یک جوان ط.ا بلند قد با ریش و موی بلند و چشم های سرمه کشیده، یکدفعه از بین جمعیت جلو می آید. یک اسلحه آمریکایی روی دوش دارد و به بند حمایل اسلحه یک دست بند آویزان کرده و مرتب با قفل دست بند بازی می کند. به پشتون چیزی می گوید. می گوییم که پشتون نمی فهمیم. به عربی صحبت می کند. من و علی که عربی بلدیم، با او صحبت می کنیم. تقاضای مجوز می کند. می گوید که این کار برای پیدا کردن دزدها و خلاف کارهاست. مجوز را نشانش می دهیم. دقیق می خواند، با ما دست می دهد و جدا می شویم. به مردم حق می دهم که هنوز با دیدن ط.ا توی دلشان خالی بشود. قیافه هایشان غیر عادی و دور از عرف شهری است. دوباره مشغول کار می شویم. از جلوی یک پاسگاه عبور می کنیم. چند جوان ط.ا با لباس های آشنا، شلوارهای کوتاه، مو و ریش بلند و مسلح در حال بیرون آمدن هستند. جلوی مغازه ای برای مصاحبه می ایستیم. از دور می بینم که ما را زیر نظر دارند. 5-6 نفری هستند. با هم مشورت می کنند. تردید دارند که جلو بیایند یا نه. یک نفرشان از جمع جدا می شود و سراغ ما می آید. مردم دور ما جمع شده اند. فوری به او می گویم مجوز می خواهی؟ جواب مثبت می دهم. مجوز را سرسری نگاه می کند و بر می گرداند. رفتارش طبیعی و مؤدبانه است. یکی از نکات مهمی که دربازار می بینیم، حضور پررنگ زن هاست. در همه سرک های بازار زن ها در حال خرید و عبورند. حجاب ها هم متنوع است. از برقع یا همان چادری تا چادر مشکی، مانتو، شالهای بزرگ افغانستان و ... را می بینیم. البته زن بدون حجاب نمی بینیم. روبری همان جایی که با ط.ا ها برخورد کردیم، یک مغازه کفش فروشی است. جوانی ورزشکار با تی شرت آستین کوتاه فروشنده است. سراغش می رویم. جز مسائل اقتصادی که مثل همه نالان است، به بهتر شدن امنیت بازار اشاره می کند. می گوید در دولت قبل مجبورمان کردند که دوربین امنیتی نصب کنیم. اما بازهم از مغازه دزدی می شد.
https://hottg.com/zambur

مندوی بازار و جنجال بین نماز
سفرنامه - بخش هفتم
برای شنیدن دقیق ترین روایت های مردمی بهتر است به بازار شهر بروی. بازار برشی واقعی و مردمی از شهر است. از تجار تا فروشنده ها و خریداران که برآمده از لایه های اجتماعی مختلف هستند. با بچه های تیم و برای گرفتن نظرات مردم درباره تحولات روز به مَندوی بازار کابل می رویم. یک بازار بزرگ، شلوغ و تو در تو که در حاشیه رود دریای کابل قرار دارد. دریای کابل بسیار کم آب است و حالا زباله، معتادهای کارتن خواب زیر پل ها و لجن ها و گل و لای کف اش بیشتر به چشم می آید. این رود که پیشانی شهر کابل است، از 15 سال پیش که برای اولین بار به افغانستان آمدم، هیچ تغییری نکرده است. کثیفتر شده که تمیزتر نه. بیشتر افغانستان به همین شکل است و هیچ پیشرفتی در آن دیده نمی شود. کنار این رودخانه و بازار البته مسجدی زیبا و چشم نواز به نام "مسجد شاه دو شمشیر" قرار دارد. به نظرم کبوتر های مسجد از همیشه کمتر شده است. از روی یکی از پل ها و درحال تصویر برداری، وارد یکی از راسته های بازار می شویم. هدف ما گرفتن تصاویری از وضعیت فعلی بازار بعد از تحولات سه هفته اخیر و صحبت با مردم است. یک ابزار فروش می گوید که وضعیت فروش و قیمت ها نسبت به قبل از روی کار آمدن ط.ا بدتر است. قیمت ها بدون دلیل بالا رفته و به همین دلیل مشتری ها کمتر شده اند. یک آب انار فروش می گوید : بازار خلوت تر از قبل است. خنده مان می گیرد. این بازار شلوغ در وضعیت کرونایی جهان هنوز خلوت تر هم شده است. در افغانستان بطور کلی توجهی به کرونا ندیدم. نه یک نفر ماسک می زند و نه کسی درباره کرونا صحبت می کند. آب انار فروش مثل قبل، آب انار طبیعی را داخل لیوان های شیشه ای دسته دار به ما می دهد و بعد از اینکه خوردیم، لیوان را داخل یک سطل آب کنار گاری می شوید و دوباره استفاده می کند. البته آب داخل سطل نسبتاً تمیز است. در عبور از بازار دو جوان خوش سیما سراغم می آیند. شیعه هزاره هستند. مراقب اند که جلوی دوربین قرار نگیرند. می گویند چرا از وضعیت شیعیان گزارش تهیه نمی کنید. می گویم سراغ آنها هم رفته ام. می گویند این روزها به خانه های شیعیان می ریزند و تلاشی می کنند. می پرسم آیا خانه خود یا یکی از نزدیکانت را تلاشی کرده اند؟ می گوید نه فقط شنیده ام. می پرسم آیا کسی را هم برده اند؟ می گوید نمی دانم. اما مطمئنم که در حال بیشتر کردن فشار به شیعیان هستند. می گویم سراغ علمای شیعه رفته ایم، چنین چیزی را تأیید نمی کنند. می گوید آنها می ترسند و تقیه می کنند. می پرسم خود تو نظرت درباره رفتار با ط.ا چیست؟ جنگ را ترجیه می دهی یا صلح؟ می گوید صلح اما به شرطی که شیعه در فشار و اذیت نباشد. از سخنانشان جز ابهام دستگیرم نمی شود. از آنها جدا می شویم و سراغ یک آجیل فروش کنار بازار می رویم. او هم صحبت های مشابهی درباره کمی مشتری و کسادی بازار می گوید. در حال گرفتن تصاویر عمومی هستیم. یک جوان ط.ا بلند قد با ریش و موی بلند و چشم های سرمه کشیده، یکدفعه از بین جمعیت جلو می آید. یک اسلحه آمریکایی روی دوش دارد و به بند حمایل اسلحه یک دست بند آویزان کرده و مرتب با قفل دست بند بازی می کند. به پشتون چیزی می گوید. می گوییم که پشتون نمی فهمیم. به عربی صحبت می کند. من و علی که عربی بلدیم، با او صحبت می کنیم. تقاضای مجوز می کند. می گوید که این کار برای پیدا کردن دزدها و خلاف کارهاست. مجوز را نشانش می دهیم. دقیق می خواند، با ما دست می دهد و جدا می شویم. به مردم حق می دهم که هنوز با دیدن ط.ا توی دلشان خالی بشود. قیافه هایشان غیر عادی و دور از عرف شهری است. دوباره مشغول کار می شویم. از جلوی یک پاسگاه عبور می کنیم. چند جوان ط.ا با لباس های آشنا، شلوارهای کوتاه، مو و ریش بلند و مسلح در حال بیرون آمدن هستند. جلوی مغازه ای برای مصاحبه می ایستیم. از دور می بینم که ما را زیر نظر دارند. 5-6 نفری هستند. با هم مشورت می کنند. تردید دارند که جلو بیایند یا نه. یک نفرشان از جمع جدا می شود و سراغ ما می آید. مردم دور ما جمع شده اند. فوری به او می گویم مجوز می خواهی؟ جواب مثبت می دهم. مجوز را سرسری نگاه می کند و بر می گرداند. رفتارش طبیعی و مؤدبانه است. یکی از نکات مهمی که دربازار می بینیم، حضور پررنگ زن هاست. در همه سرک های بازار زن ها در حال خرید و عبورند. حجاب ها هم متنوع است. از برقع یا همان چادری تا چادر مشکی، مانتو، شالهای بزرگ افغانستان و ... را می بینیم. البته زن بدون حجاب نمی بینیم. روبری همان جایی که با ط.ا ها برخورد کردیم، یک مغازه کفش فروشی است. جوانی ورزشکار با تی شرت آستین کوتاه فروشنده است. سراغش می رویم. جز مسائل اقتصادی که مثل همه نالان است، به بهتر شدن امنیت بازار اشاره می کند. می گوید در دولت قبل مجبورمان کردند که دوربین امنیتی نصب کنیم. اما بازهم از مغازه دزدی می شد.
https://hottg.com/zambur


>>Click here to continue<<

زمبور






Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)