🔹#خواف، خلوتکده دلهای صاف (قسمت اول)
از مشهد که به خواف میروند، عموماً راه تربتحیدریه را در پیش میگیرند و ازآنجا راه به مشرق کج میکنند و به خواف میرسند. ما اما از راه تربتجام رفتیم تا دیدار خود را با فرهنگ این دیار، اول از بارگاه شیخاحمد جامی آغاز کنیم. بارگاهی باعظمت و شکوهی در میان سادگی. ساعتی، شاید هم بیشتر به تماشای ایوان بلند و درختان سرسبز آرامگاه شیخ جام بودیم و بر سرایش زائرانی را مقیم. دربارهٔ تربتجام و احمد جامی باید در وقتی دیگربنویسم که مقالی مطول میطلبد.
بههرحال، جان از معنویت شیخ سیراب کردیم و:
جامیآسا یکبهیک را شادکام
خُم خُم ار نبود رسانم جام جام
همچنان که خورشید آرامآرام در در پشتکوهستانهای کوهسرخ به سرخی میگرایید ما در جادهای باریک و دشتی وسیعی میراندیم تا آنکه از تایباد گذشتیم و به پاي میل بلند کرات رسیدیم بر بالای تپهای بلند در کنار روستایی به همین نام. این میل مناره.مانند است به ارتفاع ۲۵ متر که قاعدهٔ آن هشتضلعی با محیطی به اندازهٔ ۲۰ متر و رأس آن استوانهایست ساختهشده از آجر که اندکی کج شده است.
میگویند این میل در عهد سلجوقیان برای راهنمایی مسافرانی ساخته شده است که در این مسیر رفتوآمد داشتهاند. وجود چنین میلهایی در آن روزگار مرسوم بوده و کاربردی شبیه فانوس دریایی در شهرهای ساحلی داشته است. شاید مناره هم به همین میلها اطلاق شود که محل نور بوده است برای راهنمایی مسافران راه در شب هنگام.
اوایل شب بود که میزبان مهربان ما آقای ورزیده، در آستانهٔ شهر خواف منتظرمان بود تا ما را به سکونتگاهمان ببرد در بومگردی میراحمد خوافی. مکانی که در چوبی بزرگی به سبک سنتی ساخته بر آستانهاش گویی ما را به دالان تاریخ برد تا در سرایی بیآرامیم شبیه آنچه پدرانمان میزیستهاند، در گذشتههای نهچندان دور این سرزمین. سرایی سرشار از آرامش کاهگل و طاقهای قوسی آجرنما و حیاطی آجرفرش با چند درخت و پنجرههایی مشبک با شیشههای رنگی و حوض کوچکی از آب و فواره. به.گمانم برخاستن این بومگردیها از ویرانههای فرهنگ و معماری که مدرنیتهٔ بی حسابوکتاب بر سرزمینمان آوار کرده است روزنهٔ امیدی است به بازیابی میراث غنی سنت این سرزمین سرشار از زیباییها.
پس از لختی استراحت و صرف دمنوشی گوارا به زیارت مرقد «حافظابرو» رفتیم. مورخی از عهد تیموریان که آرامگاهش نیز دریچهایست به تاریخ پر افتوخیز این دیار. آرامگاهی ساده با یک سکوی آجری کوتاه که برجستگی بلندش را در نکاه بازدیدکنندگانش مینشاند و بهجای سقف، درختان پسته کهنسالی بر بالای قبر بود در میانه دیوارهای آجری مشبک کوتاه. درختانی که شاخههای ریز و درشت آن چنان پیچوتاب خورده و درهم تنیدهاند که گویی میخواهند تمام پیچیدگیها و افتوخیزهای تاریخیای که مورخانی چون او روایت کردهاند را در چشمانت بنشانند و تو را به تعمق و تفکر وادارند.
و صدافسوس که مدیران دهههای اخیر بی درک درستی از این پیچیدگیها محوطه تاریخی زیبای این آرامگاه را که مسجد قدیمی کوچک و پرشکوهی نیز در کنار آن قرار دارد در نیافتهاند و چسبیده به این دو جایگاه نشاندهنده معماری اصیل مسجدی ساختهاند درنهایت بیسلیقگی و نازیبا با مصالحی ناموزون و نامأنوس با اقلیم و سنت این دیار.
در زیر آسمانی صاف و پرستاره که معلوم است در این شهر پاکیزه هنوز از آلودگیهای نوری بهدور مانده به اقامتگاهمان برگشتیم. پساز لختی استراحت لباس محلی را که سفارش داده بودم میزبانمان برایم آورد پوشیدم تا خود را تماماً در فرهنگ غنی و در عین حال سرشار از سادگیهای این خطه غرق کنم. شلوار و پیراهنی گشاد و سپید و جلیقهای سیاه بر تن کردم و لُنکَتِهٔ لطیف بر سر گذاشتم. میخواهم مدتی را که در اینجا هستم با همین لباسهای زیبا و ساده آراستگی این مردم را لااقل برای اندک زمانی کوتاه تجربه کنم و از آن محظوظ شوم.
ساعتی بعد گروه موسیقی مقامی خواف به اقامتگاه آمدند و به زیبایی تمام نواختند و آوازهای پ نشاط و گاه پرسوز سر دادند و بزمی آراستند پر از شور و شوق و طرب و زیبایی در هوایی بهاری و آسمانی پرستاره. وقتی به نوای آواز و آهنگ سازشان گوش میدادم در کنارم استاد توکلی نشسته بود از اهالی اندیشه و علم شهرستان خواف. بدو گفتم این نوا و این آهنگ روحی بس بزرگ دارد و عظمتی بهغایت سترگ. روحی برخاسته از رنج انسان طربجو. انسانی که در کویر خشک زندگی هرچند آب و نان به دشواری برآورده برای زندگی اما ساز و آوازش را واننهاده که نیک دانسته است طرب را و شادمانی را اگر در بستر زندگیاش جاری نسازد، رنج هستی او را خواهد کشت. چنین است که موسیقی در میانه همهٔ سختیها و رنجها بالیده و آوای موسیقی اگر گاه غمناک است برای کاهش غم و فرو کاستن اندوه است.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
>>Click here to continue<<