TG Telegram Group & Channel
🥀 یک حرف از هزاران | United States America (US)
Create: Update:


🔹️مسجد کوفه

(فراز دیگری از مجموعه سفرنامه‌هایم که در حال تدوین آنها هستم)

ماشین‌مان را در پست بازرسی ورودی شهر متوقف کردند. البته این پست بازرسی با پست‌هایی که تا قبل‌از رسیدن به کوفه دیده بودیم فرق داشت. اثری از نیروهای آمریکایی هم در کنار آنها نبود. لباس‌شان هم با نیروهای عراقی که در پست‌های بازرسی قبلی دیده بودیم متفاوت بود. رنگ لباس‌هایشان از سر تا پا مشکی بود. ماشین محافظین‌مان از بازرسی رد شد ولی خودروی خودمان به مشکل برخورد کرد. آن محافظی که گفتم در کرکوک به ما پیوست و در صندلی جلو نشسته بود معلوم شد شیعه است و نامش عباس. از اینکه با ما همسفر شده بود بسیار اظهار خوشحالی می‌کرد و خیلی آدم پرحرفی بود. مامور پست بازرسی از راننده درخواست مدارک شناسایی کرد. همین آقاعباس گمان کرده بود اگر بگوید اینها ایرانی هستند کار بازرسی ساده‌تر انجام خواهد شد. بنابراین قبل‌از آنکه راننده کم‌حرف ما لب به سخن باز کند او با لبخند و  لحنی برخاسته از اعتمادبه‌نفس خاصی جواب داد که: «برادران ایرانی هستند؛ به زیارت نجف و کربلا می‌بریم‌شان!» از قضا این نحوهٔ برخورد عباس، مأمور بازرسی را مشکوک کرد. خودروی ما را متوقف نگه داشتند تا همراه با مأمور دیگری به پاسگاه پلیس کوفه بفرستند. من نمی‌دانم آن همه مأمور حفاظت رسمی چطور برگه‌های شناسایی کافی در اختیارشان نبود که بتوانند با نشان دادن آنها از آن توقیف رها شوند. بیش‌از یکی دو ساعت طول کشید تا آنها توانستند تماس‌هایی با مسئولان‌‌شان در سلیمانیه بگیرند و بعد با مقامات عراقی در کوفه تماس گرفته و مسئلهٔ توقیف ما را حل کنند. خوشبختانه پاسگاه پلیس کوفه در نزدیک مسجد کوفه بود. بنابراین ما فرصت را غنیمت شمردیم و به بازدید از آن مسجد تاریخی مهم مشغول شدیم.

مسجد کوفه یک مسجد معمولی نیست و در واقع یکی از چهار مسجد مهم مسلمانان و پس از مسجدالحرام قدیمی‌ترین مسجد جهان است. آن‌قدر قدیمی که برخی بر این باورند بنیاد اولیه آن توسط حضرت آدم گذاشته شده است. مقبرهْ برخی از بزرگان و علمای دینی نیز در همین مسجد قرار دارد. جالب اینکه بجز مسجد‌الحرام این تنها مکانی است که فقه شیعه نمازِ مسافر را در آنجا تمام می‌داند. اینها همه هست ولی برای من مسجد کوفه همان حس نوستالژیک را که در بالا شرح دادم برمی‌انگیخت. به در و دیوار آن نگاه می‌کردم و احساس‌های مذهبی پاک کودکی‌ام را به‌خاطر می‌آوردم که رد پای علی را می‌جست وقتی در آن سحرگاهان به‌سوی محراب قتل خود گام برمی‌داشت و من با شور شعر «حسان» اشک می‌ریختم که:

مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باش
من که معصوم‌ترم، از همه مظلوم‌ترم

خورشید آرام‌آرام خودش را در پشت نخل‌های ‌بلند و انبوه کوفه پنهان می‌کرد و من در نور سرخش کوچه‌های اطراف مسجد را به کوچه‌های معصومانه‌ٔ خاطراتم پیوند می‌زدم و غرق در احساس لطیفی گام برمی‌داشتم. آ‌ن‌قدر در آن فضا غرق شده بودم که متوجهٔ گذشت زمان نشدم. تا به خود آمدم صدایی مرا می‌خواند که به پاسگاه برگردم برای سوار شدن به ماشین و ادامه سفر به طرف نجف.

فاصلهٔ کوفه تا نجف حدود ۸ کیلومتر است. در واقع این دو شهر را انبوهی از نخلستان‌ها از هم جدا کرده‌اند. درست هنگام اذان مغرب بود که به نجف رسیدیم و مستقیم به حرم امام علی رفتیم. همراهانم انتظار داشتند نمازشان را به امامت آیت‌الله سیستانی و یا یکی از مراجع بزرگ دیگر نجف بخوانند. به همین دلیل هم با عجله راه کوفه تا نجف را رفتیم. اما وقتی وارد حرم شدیم در کمال شگفتی دیدیم بسیار خلوت است. پرس‌و‌جو کردیم معلوم شد به‌خاطر شرایط وخیم امنیتیِ آن روزها، هیچ نماز جماعتی در آن مرکز مهم تشیع برگزار نمی‌شد. همه نماز‌هایشان را فُرادا خواندند و برای زیارت به داخل حرم رفتیم. دوستم که قبلاً چند بار به زیارت امام علی رفته بود هم تعجب کرده بود و هم خوشحال بود. تعجب از اینکه هیچ‌وقت حرم را آن‌قدر خلوت ندیده بود و خوشحال که به‌آسانی می‌توانست زیارت کند و با آسودگی و بدون فشار جمعیت، چسبیده به مرقد بنشیند و زیارت‌نامه بخواند.

پس از زیارت، به قبرستان وادی‌السلام رفتیم که در مجاورت حرم است. این قبرستان هم مانند مسجد کوفه بسیار قدیمی است. آن‌قدر که گفته می‌شود مقبره‌های پیامبران هود و صالح در همین قبرستان قرار دارند. شیعیان مقام والایی برای این قبرستان قائل‌اند و معتقدند هر کس در آنجا دفن شود از عذاب الهی، به.خصوص در شب اول قبر، معاف می‌شود. وارد قبرستان که شدیم انبوه قبرها با پوشش‌های متنوعی که هر کدام از آنها داشتند، مرا شگفت‌زده کردند. آن قبرستان بیشتر به یک شهر عجیب‌وغریب پر از ساختنمان‌های کوتاه و درهم‌وبرهم می‌مانست. چنان قبرستانی را هرگز در هیچ‌جا ندیده‌ام.

#ثنایی‌نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran


🔹️مسجد کوفه

(فراز دیگری از مجموعه سفرنامه‌هایم که در حال تدوین آنها هستم)

ماشین‌مان را در پست بازرسی ورودی شهر متوقف کردند. البته این پست بازرسی با پست‌هایی که تا قبل‌از رسیدن به کوفه دیده بودیم فرق داشت. اثری از نیروهای آمریکایی هم در کنار آنها نبود. لباس‌شان هم با نیروهای عراقی که در پست‌های بازرسی قبلی دیده بودیم متفاوت بود. رنگ لباس‌هایشان از سر تا پا مشکی بود. ماشین محافظین‌مان از بازرسی رد شد ولی خودروی خودمان به مشکل برخورد کرد. آن محافظی که گفتم در کرکوک به ما پیوست و در صندلی جلو نشسته بود معلوم شد شیعه است و نامش عباس. از اینکه با ما همسفر شده بود بسیار اظهار خوشحالی می‌کرد و خیلی آدم پرحرفی بود. مامور پست بازرسی از راننده درخواست مدارک شناسایی کرد. همین آقاعباس گمان کرده بود اگر بگوید اینها ایرانی هستند کار بازرسی ساده‌تر انجام خواهد شد. بنابراین قبل‌از آنکه راننده کم‌حرف ما لب به سخن باز کند او با لبخند و  لحنی برخاسته از اعتمادبه‌نفس خاصی جواب داد که: «برادران ایرانی هستند؛ به زیارت نجف و کربلا می‌بریم‌شان!» از قضا این نحوهٔ برخورد عباس، مأمور بازرسی را مشکوک کرد. خودروی ما را متوقف نگه داشتند تا همراه با مأمور دیگری به پاسگاه پلیس کوفه بفرستند. من نمی‌دانم آن همه مأمور حفاظت رسمی چطور برگه‌های شناسایی کافی در اختیارشان نبود که بتوانند با نشان دادن آنها از آن توقیف رها شوند. بیش‌از یکی دو ساعت طول کشید تا آنها توانستند تماس‌هایی با مسئولان‌‌شان در سلیمانیه بگیرند و بعد با مقامات عراقی در کوفه تماس گرفته و مسئلهٔ توقیف ما را حل کنند. خوشبختانه پاسگاه پلیس کوفه در نزدیک مسجد کوفه بود. بنابراین ما فرصت را غنیمت شمردیم و به بازدید از آن مسجد تاریخی مهم مشغول شدیم.

مسجد کوفه یک مسجد معمولی نیست و در واقع یکی از چهار مسجد مهم مسلمانان و پس از مسجدالحرام قدیمی‌ترین مسجد جهان است. آن‌قدر قدیمی که برخی بر این باورند بنیاد اولیه آن توسط حضرت آدم گذاشته شده است. مقبرهْ برخی از بزرگان و علمای دینی نیز در همین مسجد قرار دارد. جالب اینکه بجز مسجد‌الحرام این تنها مکانی است که فقه شیعه نمازِ مسافر را در آنجا تمام می‌داند. اینها همه هست ولی برای من مسجد کوفه همان حس نوستالژیک را که در بالا شرح دادم برمی‌انگیخت. به در و دیوار آن نگاه می‌کردم و احساس‌های مذهبی پاک کودکی‌ام را به‌خاطر می‌آوردم که رد پای علی را می‌جست وقتی در آن سحرگاهان به‌سوی محراب قتل خود گام برمی‌داشت و من با شور شعر «حسان» اشک می‌ریختم که:

مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باش
من که معصوم‌ترم، از همه مظلوم‌ترم

خورشید آرام‌آرام خودش را در پشت نخل‌های ‌بلند و انبوه کوفه پنهان می‌کرد و من در نور سرخش کوچه‌های اطراف مسجد را به کوچه‌های معصومانه‌ٔ خاطراتم پیوند می‌زدم و غرق در احساس لطیفی گام برمی‌داشتم. آ‌ن‌قدر در آن فضا غرق شده بودم که متوجهٔ گذشت زمان نشدم. تا به خود آمدم صدایی مرا می‌خواند که به پاسگاه برگردم برای سوار شدن به ماشین و ادامه سفر به طرف نجف.

فاصلهٔ کوفه تا نجف حدود ۸ کیلومتر است. در واقع این دو شهر را انبوهی از نخلستان‌ها از هم جدا کرده‌اند. درست هنگام اذان مغرب بود که به نجف رسیدیم و مستقیم به حرم امام علی رفتیم. همراهانم انتظار داشتند نمازشان را به امامت آیت‌الله سیستانی و یا یکی از مراجع بزرگ دیگر نجف بخوانند. به همین دلیل هم با عجله راه کوفه تا نجف را رفتیم. اما وقتی وارد حرم شدیم در کمال شگفتی دیدیم بسیار خلوت است. پرس‌و‌جو کردیم معلوم شد به‌خاطر شرایط وخیم امنیتیِ آن روزها، هیچ نماز جماعتی در آن مرکز مهم تشیع برگزار نمی‌شد. همه نماز‌هایشان را فُرادا خواندند و برای زیارت به داخل حرم رفتیم. دوستم که قبلاً چند بار به زیارت امام علی رفته بود هم تعجب کرده بود و هم خوشحال بود. تعجب از اینکه هیچ‌وقت حرم را آن‌قدر خلوت ندیده بود و خوشحال که به‌آسانی می‌توانست زیارت کند و با آسودگی و بدون فشار جمعیت، چسبیده به مرقد بنشیند و زیارت‌نامه بخواند.

پس از زیارت، به قبرستان وادی‌السلام رفتیم که در مجاورت حرم است. این قبرستان هم مانند مسجد کوفه بسیار قدیمی است. آن‌قدر که گفته می‌شود مقبره‌های پیامبران هود و صالح در همین قبرستان قرار دارند. شیعیان مقام والایی برای این قبرستان قائل‌اند و معتقدند هر کس در آنجا دفن شود از عذاب الهی، به.خصوص در شب اول قبر، معاف می‌شود. وارد قبرستان که شدیم انبوه قبرها با پوشش‌های متنوعی که هر کدام از آنها داشتند، مرا شگفت‌زده کردند. آن قبرستان بیشتر به یک شهر عجیب‌وغریب پر از ساختنمان‌های کوتاه و درهم‌وبرهم می‌مانست. چنان قبرستانی را هرگز در هیچ‌جا ندیده‌ام.

#ثنایی‌نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran


>>Click here to continue<<

🥀 یک حرف از هزاران




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)