مهمانِ معاویه بود،
و به درخواست خود معاویه،
از اوصاف و زهد مولایشعلی میگفت.
در انتها، اشک معاویه درآمد و گفت:
خدا رحمت کند ابوالحسن را.
بعد به او گفت: عُدی؛
حالا بگو ببینم؛
احوالت در فراق او چگونه است؟!
گفت: شبیه مادری که عزیزش را
در دامنش سر بُریدهاند!
معاویه گفت:
اصلا میتوانی فراموشش کنی؟
عدی گفت:
مگر روزگار میگذارد که
او را فراموش کنم...
#معشوقخداعلیعلیهالسلام
📚الکنیوالقاب،ج۲،ص۱۰۵
>>Click here to continue<<