TG Telegram Group & Channel
تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی | United States America (US)
Create: Update:

«شریعتی در هواپیمای شاه»


دکتر علی شریعتی یکی از کسانی بود که در بسترسازی برای سرازیر شدن قشر خاصی از جوانان به سوی مجاهدین خلق تأثیر عمیقی داشت. مسئله روایتی بود که او از اسلام و اسلام‌دوستی ارائه می‌داد. جامعۀ ایران در سال‌های دهۀ چهل و پنجاه رو به تحولات عمیق و گسترده‌ای داشت. چهرۀ شهرها عوض می‌شد، مراکز صنعتی یکی پس از دیگری سر برمی‌آورد، بر شمار دانشجویان و تحصیل‌کردگان افزوده می‌شد و دنیای زیست ایرانی در ظاهر و باطن مدرن می‌شد. با آشنایی قشر جوان با علم و فناوری، از یک سو زاویه‌ای میان آنها و دنیای سنتی و سنت‌گرا ایجاد می‌شد، اما از دیگر سو هنوز حاضر به پذیرش بسیاری از ابعاد مدرنیته نبودند. نوعی سرگردانی در این جوانان پدید آمده بود ــ در حالت از سنت رانده و از مدرنیته مانده داشتند. لای این دو دنیا گیر کرده بودند. نه پای ماندن در دنیای قدیم را داشتند و نه دل رفتن به دنیای جدید. به همین منوال، این جوانانِ تکنسین، مهندس، دکتر ــ یعنی از جهانی علم‌باور ــ شده بودند و ارتباطشان با روحیات و ذهنیاتِ سنتی اسلام سست شده بود، اما همچنان علایق اسلامی داشتند.

در اینجا شریعتی مانند منجی برای این قشر ظهور کرد و با آمیزه‌های شعبده‌گون خود جهان‌بینی جدیدی دست این جوانان می‌داد. جوانان دکترـ‌مهندس‌شده‌ای که نمی‌خواستند افکار قدیمی والدینشان را وام بگیرند اما در عین حال هنوز کوله‌بارشان پر از انگاره‌های الهیاتی بود، پایگاه و پناهگاهی در بافته‌های فکری شریعتی می‌یافتند ــ با شریعتی می‌توانستند روحی متافیزیکی و الهیاتی در جسم مدرن بدمند، بدون اینکه آغشته به روحیات مدرن شوند. به همین دلیل مخاطبان اصلی شریعتی قشر درس‌خوانده بودند. قدرت گرفتن مارکسیسم بازار شریعتی را گرم‌تر می‌کرد، زیرا شریعتی هم انگاره‌های چپ را در صورت‌بندی‌های آشنا (غیرمارکسیستی) می‌پیچید و هم بدیل خوبی برای جوانانی بود که میلی به سکولاریسم و ماتریالیسم مارکسیستی نداشتند. بگذارید این فرایند جذب را با یک مثال بسیار بارز توضیح دهم.

بهزاد معزی یکی از بهترین خلبانان ایران بود. او در کار خود آنقدر زبده بود که بتواند به عنوان خلبان هواپیمای سلطنتی ایران انتخاب شود. خلبان آخرین پرواز شاه از ایران ــ در بیست‌وششم دی ۵۷ ــ همین سرهنگ معزی بود. اما او همان زمان که هواپیمای شاه را می‌راند، دلبستۀ مجاهدین خلق بود. این‌هم خود نشانۀ دیگری از میزان نفوذ انقلابی‌ها در اطراف شاه بود که یکی از امنیتی‌ترین و حساس‌ترین کارها (یعنی خلبانی هواپیمای سلطنتی) دست کسی بود که شیفتۀ مجاهدین بود ــ مجاهدینی که از همان زمان ابزار ترور را هم در خورجین سیاسی‌شان داشتند.

حال دقیقاً پرسش این است که چگونه یک نیروی متخصص فنی و ماهر جذب مجاهدین شده بود؟ جواب ساده است... از مجرای شریعتی. خلبان معزی آن‌قدر دلبستۀ شریعتی بود که در همان پرواز آخر شاه از ایران کتاب‌های شریعتی را با خود به عنوان توشۀ راه برده بود تا هر وقت فرصتی دست داد شریعتی بخواند ــ جلد اصلی کتاب «تشیع علوی و صفوی» را کنده بود و جلد یک رُمان روی کتاب چسبانده بود. معزی از سال ۵۶ تا توانسته بود نوارها و کتاب‌های شریعتی را شنیده و خوانده بود (خودش می‌گوید بالغ بر ۱۵۰ کاست و کتاب) و این‌چنین متحول شده بود. خود او می‌گوید: «مهم‌ترین چیزی که از شریعتی آموختم ارزش تسلیم نشدن در برابر دیکتاتوری و استبداد بود.» ــ من هم فکر می‌کنم پیام شریعتی همین بود؛ شریعتی هر چیزی را از از تاریخ و جامعه‌شناسی تا اسلام و مارکسیسم در تنور نظریه‌ای می‌ریخت تا دوگانه‌های لایزال ظالم و مظلوم بسازد. تکلیف مظلوم هم این است که در برابر ظلم به پا خیزد.

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی

«شریعتی در هواپیمای شاه»


دکتر علی شریعتی یکی از کسانی بود که در بسترسازی برای سرازیر شدن قشر خاصی از جوانان به سوی مجاهدین خلق تأثیر عمیقی داشت. مسئله روایتی بود که او از اسلام و اسلام‌دوستی ارائه می‌داد. جامعۀ ایران در سال‌های دهۀ چهل و پنجاه رو به تحولات عمیق و گسترده‌ای داشت. چهرۀ شهرها عوض می‌شد، مراکز صنعتی یکی پس از دیگری سر برمی‌آورد، بر شمار دانشجویان و تحصیل‌کردگان افزوده می‌شد و دنیای زیست ایرانی در ظاهر و باطن مدرن می‌شد. با آشنایی قشر جوان با علم و فناوری، از یک سو زاویه‌ای میان آنها و دنیای سنتی و سنت‌گرا ایجاد می‌شد، اما از دیگر سو هنوز حاضر به پذیرش بسیاری از ابعاد مدرنیته نبودند. نوعی سرگردانی در این جوانان پدید آمده بود ــ در حالت از سنت رانده و از مدرنیته مانده داشتند. لای این دو دنیا گیر کرده بودند. نه پای ماندن در دنیای قدیم را داشتند و نه دل رفتن به دنیای جدید. به همین منوال، این جوانانِ تکنسین، مهندس، دکتر ــ یعنی از جهانی علم‌باور ــ شده بودند و ارتباطشان با روحیات و ذهنیاتِ سنتی اسلام سست شده بود، اما همچنان علایق اسلامی داشتند.

در اینجا شریعتی مانند منجی برای این قشر ظهور کرد و با آمیزه‌های شعبده‌گون خود جهان‌بینی جدیدی دست این جوانان می‌داد. جوانان دکترـ‌مهندس‌شده‌ای که نمی‌خواستند افکار قدیمی والدینشان را وام بگیرند اما در عین حال هنوز کوله‌بارشان پر از انگاره‌های الهیاتی بود، پایگاه و پناهگاهی در بافته‌های فکری شریعتی می‌یافتند ــ با شریعتی می‌توانستند روحی متافیزیکی و الهیاتی در جسم مدرن بدمند، بدون اینکه آغشته به روحیات مدرن شوند. به همین دلیل مخاطبان اصلی شریعتی قشر درس‌خوانده بودند. قدرت گرفتن مارکسیسم بازار شریعتی را گرم‌تر می‌کرد، زیرا شریعتی هم انگاره‌های چپ را در صورت‌بندی‌های آشنا (غیرمارکسیستی) می‌پیچید و هم بدیل خوبی برای جوانانی بود که میلی به سکولاریسم و ماتریالیسم مارکسیستی نداشتند. بگذارید این فرایند جذب را با یک مثال بسیار بارز توضیح دهم.

بهزاد معزی یکی از بهترین خلبانان ایران بود. او در کار خود آنقدر زبده بود که بتواند به عنوان خلبان هواپیمای سلطنتی ایران انتخاب شود. خلبان آخرین پرواز شاه از ایران ــ در بیست‌وششم دی ۵۷ ــ همین سرهنگ معزی بود. اما او همان زمان که هواپیمای شاه را می‌راند، دلبستۀ مجاهدین خلق بود. این‌هم خود نشانۀ دیگری از میزان نفوذ انقلابی‌ها در اطراف شاه بود که یکی از امنیتی‌ترین و حساس‌ترین کارها (یعنی خلبانی هواپیمای سلطنتی) دست کسی بود که شیفتۀ مجاهدین بود ــ مجاهدینی که از همان زمان ابزار ترور را هم در خورجین سیاسی‌شان داشتند.

حال دقیقاً پرسش این است که چگونه یک نیروی متخصص فنی و ماهر جذب مجاهدین شده بود؟ جواب ساده است... از مجرای شریعتی. خلبان معزی آن‌قدر دلبستۀ شریعتی بود که در همان پرواز آخر شاه از ایران کتاب‌های شریعتی را با خود به عنوان توشۀ راه برده بود تا هر وقت فرصتی دست داد شریعتی بخواند ــ جلد اصلی کتاب «تشیع علوی و صفوی» را کنده بود و جلد یک رُمان روی کتاب چسبانده بود. معزی از سال ۵۶ تا توانسته بود نوارها و کتاب‌های شریعتی را شنیده و خوانده بود (خودش می‌گوید بالغ بر ۱۵۰ کاست و کتاب) و این‌چنین متحول شده بود. خود او می‌گوید: «مهم‌ترین چیزی که از شریعتی آموختم ارزش تسلیم نشدن در برابر دیکتاتوری و استبداد بود.» ــ من هم فکر می‌کنم پیام شریعتی همین بود؛ شریعتی هر چیزی را از از تاریخ و جامعه‌شناسی تا اسلام و مارکسیسم در تنور نظریه‌ای می‌ریخت تا دوگانه‌های لایزال ظالم و مظلوم بسازد. تکلیف مظلوم هم این است که در برابر ظلم به پا خیزد.

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی


>>Click here to continue<<

تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)