«حاجیآقا آکتُرِ سینما»
لیاخوفِ روس را همه میشناسند، مردی که مجلس را به خواست محمدعلی شاه به توپ بست. این لیاخوف دوستی داشت به نام روسیخان که عکاس بود و درست وقتی لیاخوف مجلس را به توپ بست، روسیخان ــ که از پدری انگلیسی و مادری تاتار بود ــ در حیاط جنبِ عکاسیاش نیمکت چید و نخستین سالن سینمای ماندگار را در ایران برپا کرد. در آگهی او آمده: «شبها تا آخر ماه رمضان از عموم آقایان پذیرایی میشود. از دو ساعت از شب رفته الی ساعت هفت ملاحظۀ هر پرده تقریباً یک ساعت طول خواهد داشت و قیمت بلیطِ حق ورود و ملاحظه دو قران است...»
البته این نخستین سینمای ایران نبود. پیش از روسیخان، میرزا ابراهیمخان صحافباشی، آبان ۱۲۸۳، در خیابان چراغگاز (امیرکبیر فعلی) سینمای کوچکی راه انداخت که یک ماه رمضان بیشتر دوام نداشت و این ابراهیمخان سرنوشت غمانگیزی یافت. اما همزمان با روسیخان، خارجی دیگری به نام آقایوف سینما زد. رقابت و حتی ضدوخورد شدیدی میان روسیخان و آقایوف درگرفت، تا جایی که هر دو به زندان سفارت روسیه افتادند. روسیخان، رفیق لیاخوف و اشرافِ ضدمشروطه بود. عجیب نیست که در سرآغاز تاریخ سینمای ایران، دو نام بیگانه به گوشمان میخورد؟ اما فقط این دو نبودند، اردشیرخان که ارمنی و نام اصلیاش آرتاشِس پاتماگریان بود نیز از ۱۲۹۱ چند سینما زد، از جمله در لالهزار در گراندهتل؛ و اتفاقاً او هم با خارجی دیگری به نام ژرژ اسماعیلیِفِ قفقازی، رقابت داشت.
همۀ مردانی که نام بردم، برای دهۀ ۱۲۹۰ بودند، یعنی نخستین دهۀ سینماداری در ایران. تازه پس از ۱۳۰۳ به نام یک ایرانی برمیخوریم، علی وکیلی که هزار جهد برای توسعۀ سینما در ایران کرد. اما دوباره نامی که در حوالی ۱۳۱۰ میدرخشد، نامی ارمنی است: اُوانِس اوگانیانس، نخستین کارگردان ایرانی و بانی نخستین مدرسۀ آرتیستی (بازیگری) در ایران. «آبی و رابی» نخستین فیلم سینمای ایران، ساختۀ اوگانیانس، ۱۲ دی ۱۳۰۹ اکران شد و «حاجیآقا آکتُر سینما»، دومین فیلم او و سینمای ایران، ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ روی پرده رفت. حال این ماییم و این «حاجیآقا آکتُر سینما»...
ماجرای فیلم «حاجیآقا» این است که کارگردانی میخواهد فیلمی بسازد و ایدهای به ذهنش نمیرسد. «پرویز»، یکی از شاگردانش پیشنهاد میکند از پدرزنش، حاجیآقا که سخت مخالف سینما و بازیگری است، پنهانی فیلم بگیرند. «پوری»، نوکر حاجیآقا، ساعتش را میرباید و حاجی همهجا را دنبال ساعت میگردد و از همۀ اینها پنهانی فیلم گرفته میشود. پرویز حاجی را پیش مرتاضی میبرد و ماجرا ادامه مییابد تا اینکه حاجی از یک سالن سینما سر درمیآورد و نگاهش به سینما عوض میشود و اجازه میدهد دختر و دامادش وارد کار سینما شوند.
فیلم «حاجیآقا» چندان موفق نبود، چون درست دو ماه پیشتر فیلمِ «دختر لر»، نخستین فیلم ناطق فارسی اکران شد و «صدا» تماشاگران را سحر کرده بود. اما «دختر لر» را که ساخته بود؟ اردشیر ایرانی. او نیز اصلاً متولد هند بود و «دختر لر» در بمبئی ساخته شد و از همه مهمتر اینکه اردشیر زردشتی بود. او نخستین فیلم ناطق هندی را هم ساخته بود.
همۀ اینها را گفتم تا به یک نتیجهگیری برسم. روسیخان، آقایوف، پاتماگریان، اوگانیانس و اردشیر زردتشتی... هیچیک از این مردان که سهم عمدهای در افروختن چراغ سینما در ایران داشتند، به فرهنگ عمومی و مردمان اصالتاً ایرانی تعلق نداشتند. اگر هم به تاریخ ایران پیش از سینما برسیم، یعنی وقتی ایرانیان تازه با پدیدۀ غربی سینما و دوربین آشنا شدند، دست دربار را در کار میبینیم. بنابراین، با دو نیرو طرفیم: ۱. دربار؛ ۲. عناصر غیرایرانی. دربار و عناصر غیرایرانی دو بازوی ورود سینما به ایران بودند. سینما یکی از عناصر اصلی «تجدد» یا «مدرنیته» است. الگوی مدرنکنندهای که میبینیم چنین است: دربار و عناصر خارجی. این الگوی مدرنکننده (مدرنیزاسیون) در امور بسیاری در تاریخ معاصر ایران دیده میشود.
چرا «حاجیآقا»؟ به لحاظ نمادین بسیار معنادار است که یک کارگردان ارمنی فیلمی میسازد تا با هزار ترفند نظر یک «حاجیآقا» را دربارۀ سینما عوض کند، همانگونه که بسیار معنادار است وقتی به یاد میآوریم گویا نخستین سینما، یعنی سینمای ابراهیمخان صحافباشی، به دلیل مخالفت شیخ فضلالله نوری تعطیل شد.
در پیوست میتوانید فیلم «حاجیآقا آکتُر سینما» (ساختۀ ۱۳۱۲) را ببینید. البته انتظار نداشته باشید فیلمی باکیفیت مشاهده کنید. دربارۀ تاریخ سینما باز صحبت خواهیم کرد.
در اینباره میتوانید به کتاب درخشان «تاریخ سینمای ایران»، نوشتۀ جمال امید (ص ۱۹ تا ۶۳) و کتاب «تاریخ سینمای ایران»، اثر مسعود مهرابی (ص ۱۴ تا ۴۹) که منبع من هم بودند، مراجعه کنید.
مهدی تدینی
#سینما، #تاریخ_سینما، #فیلم_سینمایی، #تجدد، #مدرنیته
@tarikhandishi
>>Click here to continue<<