تک تک بخیههایی که با هزار زحمت روی سوگ تو زدم باز شدن. انگار زخمم میخواست استخونهای توش رو نشون بده و یادم بیاره بلد نبودم درمانش کنم. کلماتم هرکدوم یه استخون شدن و لا به لای غمهام گیر کردن. نه میتونن بیرون بیان، نه من میتونم بیرون بیارمشون. تو بگو چطور خودم رو تیمار کنم، وقتی خودم رو از یاد بردم؟
-نهنگ
>>Click here to continue<<