TG Telegram Group & Channel
استاد سیروس شمیسا | United States America (US)
Create: Update:

فلسفه نگاه تازه
مسافری چون آب (۳)

مکتب خراسان در عرفان

امپرسیونیسم در آثار سهراب سپهری



عقاید عرفانی هندی ((همینطور افکاری از یونان باستان، چین، آیین‌های کهن مذهبی مانند مسیحیت، مهرپرستی و...)) در زمان های قدیم به ایران رسیده بود و بعدها در گرد و غبار اصطلاحات و توجیهات مکاتب مختلف گم شد و مخصوصا بعد از حمله مغول ماجرایی دیگر یافت.

اما امروزه بعد از درک عقاید متفکران و عارفان نوینی چو یونگ، کریشنا مورتی و... می‌توانیم بسیاری از عقاید عرفانی قدیم خود را بازشناسیم و مثلاً بفهمیم که مراد از ابن الوقت بودن صوفی این است که عارف باید فرزند لحظه باشد و لحظه و وارد آن را دریابد. نگاه های تازه کند و شناخت او مبتنی بر ماضی و مستقبل نباشد و در این صورت است که او (صاحب حال) خواهد بود.
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
دفتر دوم

((و گفت (ابوسعید خراز) وقت عزیز خود را جز به عزیزترین چیزها مشغول مکن و عزیزترین چیزهای بنده شغلی باشد عن الماضی و المستقبل؛ یعنی وقت نگاه دار.))
تذکره الاولیا ص ۳۸، تصحیح قزوینی

نظیر این سخنان در مکاتب دیگر از جمله در ذن بودایی نیز مطرح است. در ذن نیز اساس، نگاه بدون واسطه است: یورش مستقیم به دژ حقیقت، بدون تکیه بر مفاهیم (هر چه که می‌خواهد باشد: خدا، روح، نجات). و بدون استعانت از کتب مقدس، مناسک و اقوال.
...
در اینجا غرض ما این نیست که ریشه فلسفه نگاه تازه سپهری را در همه دبستان های کهن مذهبی و عرفانی جستجو کنیم؛ آراء او نیز مانند آراء هر متفکر بزرگ دیگری ریشه در هزاران سال تمدن بشری دارد. منتها او مانند همه بزرگان آنها را با زبان و اصطلاحات و نگرش‌های نوین برای نسل دوره خود بازسازی کرده است.

یونگ می‌گوید امروز هیچ کس به آنچه که در پشت واژه هاست و به اندیشه‌های اساسی که در آنجا نهفته است، التفات ندارد. آنچه من در آثارم انجام داده‌ام فقط اطلاق نام‌های جدید به این اندیشه‌ها و به این حقایق است. مثلا به واژه ناخودآگاه توجه کنید. من تازگی مطالعه کتابی از یک بودایی فرقه ذن چینی را تمام کرده‌ام و به نظرم رسید که ما هر دو درباره یک مطلب صحبت می‌کنیم. به نظرم تنها فرق میان ما، اطلاق دو واژه متفاوت به یک حقیقت واحد بود. بدین ترتیب استعمال واژه ناخوداگاه اهمیتی ندارد، آنچه مهم است فکری است که در پس این واژه است.

بدین‌ ترتیب عرفان سهراب سپهری ادامه زنده همان عرفان مکتب اصیل ایرانی یعنی مکتب مشایخ خراسان (در مقابل مکتب مشایخ عراق) است و به آراء بزرگانی از قبیل ابوسعید ابوالخیر و مخصوصا مولانا شبیه است.

مکتب خراسان در عرفان، خود آمیزه ای از افکار بودایی و چینی و آیین‌های کهن ایرانی و اسلام است. خراسان قرن ها با هند و چین در تماس و مراوده بوده است. اساس مکتب خراسان بر عشق و جنبش و زندگی و شادی و سکر است؛ حال آن که مکتب عراق یا بغداد، بیشتر مبتنی بر قبض و زهد و ریاضت بوده است.

احتمال دیگری که در ردیابی فلسفه نگاه تازه و درک لحظه‌ای سهراب سپهری مطرح است، آشنایی او با مبانی مکتب نقاشی امپرسیونیسم است. امپرسیون به معنی احساس و تاثر است. ادعای این مکتب. آزادی نقاشی از نگاه های سنتی و بنای آن بر تاثرات لحظه‌ای نقاش بود.
مثلا یکی از نقاشی های مونه (امپرسیون طلوع خورشید) نام دارد یعنی طلوع خورشید در یک نگاه، درکی تازه و لحظه ای از طلوع خورشید که اسم این مکتب مکتب هم از اسم این تابلو اخذ شده است.

در نقاشی امپرسیونیسم نقاشی متکی بر نگاه خود از جهان است که آموخته و دیده‌ها و شنیده‌های کهن. از این رو آنان نقاشی را از کارگاه ها به هوای تازه طبیعت بردند.
یکی از مایه‌های اصلی این نقاشی، نشان دادن تابش و انعکاس نور است که در شعر سپهری هم مورد تاکید قرار گرفته است. به هر حال به نظر می‌رسد که فلسفه مکتب امپرسیونیسم در زیربنای اشعار سپهری جایی داشته باشد.

مخصوصا در دو منظومه صدای پای آب و مسافر می‌توان اشارات گوناگونی به مسائل مطرح شده در این مکتب یافت؛ از قبیل: درک لحظه‌ای، توجه به رنگ آبی و رنگ‌های مکمل، طلوع خورشید، تابش نور اشیا در نورهای مختلف، صور ناتمام اما زنده و پویا، هوای تازه و...

منبع: نگاهی به سهراب سپهری
سیروس شمیسا
انتشارات مروارید
چاپ سوم ۱۳۷۲
صص ۱۱ _ ۲۱

#سهراب_سپهری #بودا #یونگ #عرفان
#سبک_خراسانی #شعر_فارسی

@Siroosshamisa

فلسفه نگاه تازه
مسافری چون آب (۳)

مکتب خراسان در عرفان

امپرسیونیسم در آثار سهراب سپهری



عقاید عرفانی هندی ((همینطور افکاری از یونان باستان، چین، آیین‌های کهن مذهبی مانند مسیحیت، مهرپرستی و...)) در زمان های قدیم به ایران رسیده بود و بعدها در گرد و غبار اصطلاحات و توجیهات مکاتب مختلف گم شد و مخصوصا بعد از حمله مغول ماجرایی دیگر یافت.

اما امروزه بعد از درک عقاید متفکران و عارفان نوینی چو یونگ، کریشنا مورتی و... می‌توانیم بسیاری از عقاید عرفانی قدیم خود را بازشناسیم و مثلاً بفهمیم که مراد از ابن الوقت بودن صوفی این است که عارف باید فرزند لحظه باشد و لحظه و وارد آن را دریابد. نگاه های تازه کند و شناخت او مبتنی بر ماضی و مستقبل نباشد و در این صورت است که او (صاحب حال) خواهد بود.
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
دفتر دوم

((و گفت (ابوسعید خراز) وقت عزیز خود را جز به عزیزترین چیزها مشغول مکن و عزیزترین چیزهای بنده شغلی باشد عن الماضی و المستقبل؛ یعنی وقت نگاه دار.))
تذکره الاولیا ص ۳۸، تصحیح قزوینی

نظیر این سخنان در مکاتب دیگر از جمله در ذن بودایی نیز مطرح است. در ذن نیز اساس، نگاه بدون واسطه است: یورش مستقیم به دژ حقیقت، بدون تکیه بر مفاهیم (هر چه که می‌خواهد باشد: خدا، روح، نجات). و بدون استعانت از کتب مقدس، مناسک و اقوال.
...
در اینجا غرض ما این نیست که ریشه فلسفه نگاه تازه سپهری را در همه دبستان های کهن مذهبی و عرفانی جستجو کنیم؛ آراء او نیز مانند آراء هر متفکر بزرگ دیگری ریشه در هزاران سال تمدن بشری دارد. منتها او مانند همه بزرگان آنها را با زبان و اصطلاحات و نگرش‌های نوین برای نسل دوره خود بازسازی کرده است.

یونگ می‌گوید امروز هیچ کس به آنچه که در پشت واژه هاست و به اندیشه‌های اساسی که در آنجا نهفته است، التفات ندارد. آنچه من در آثارم انجام داده‌ام فقط اطلاق نام‌های جدید به این اندیشه‌ها و به این حقایق است. مثلا به واژه ناخودآگاه توجه کنید. من تازگی مطالعه کتابی از یک بودایی فرقه ذن چینی را تمام کرده‌ام و به نظرم رسید که ما هر دو درباره یک مطلب صحبت می‌کنیم. به نظرم تنها فرق میان ما، اطلاق دو واژه متفاوت به یک حقیقت واحد بود. بدین ترتیب استعمال واژه ناخوداگاه اهمیتی ندارد، آنچه مهم است فکری است که در پس این واژه است.

بدین‌ ترتیب عرفان سهراب سپهری ادامه زنده همان عرفان مکتب اصیل ایرانی یعنی مکتب مشایخ خراسان (در مقابل مکتب مشایخ عراق) است و به آراء بزرگانی از قبیل ابوسعید ابوالخیر و مخصوصا مولانا شبیه است.

مکتب خراسان در عرفان، خود آمیزه ای از افکار بودایی و چینی و آیین‌های کهن ایرانی و اسلام است. خراسان قرن ها با هند و چین در تماس و مراوده بوده است. اساس مکتب خراسان بر عشق و جنبش و زندگی و شادی و سکر است؛ حال آن که مکتب عراق یا بغداد، بیشتر مبتنی بر قبض و زهد و ریاضت بوده است.

احتمال دیگری که در ردیابی فلسفه نگاه تازه و درک لحظه‌ای سهراب سپهری مطرح است، آشنایی او با مبانی مکتب نقاشی امپرسیونیسم است. امپرسیون به معنی احساس و تاثر است. ادعای این مکتب. آزادی نقاشی از نگاه های سنتی و بنای آن بر تاثرات لحظه‌ای نقاش بود.
مثلا یکی از نقاشی های مونه (امپرسیون طلوع خورشید) نام دارد یعنی طلوع خورشید در یک نگاه، درکی تازه و لحظه ای از طلوع خورشید که اسم این مکتب مکتب هم از اسم این تابلو اخذ شده است.

در نقاشی امپرسیونیسم نقاشی متکی بر نگاه خود از جهان است که آموخته و دیده‌ها و شنیده‌های کهن. از این رو آنان نقاشی را از کارگاه ها به هوای تازه طبیعت بردند.
یکی از مایه‌های اصلی این نقاشی، نشان دادن تابش و انعکاس نور است که در شعر سپهری هم مورد تاکید قرار گرفته است. به هر حال به نظر می‌رسد که فلسفه مکتب امپرسیونیسم در زیربنای اشعار سپهری جایی داشته باشد.

مخصوصا در دو منظومه صدای پای آب و مسافر می‌توان اشارات گوناگونی به مسائل مطرح شده در این مکتب یافت؛ از قبیل: درک لحظه‌ای، توجه به رنگ آبی و رنگ‌های مکمل، طلوع خورشید، تابش نور اشیا در نورهای مختلف، صور ناتمام اما زنده و پویا، هوای تازه و...

منبع: نگاهی به سهراب سپهری
سیروس شمیسا
انتشارات مروارید
چاپ سوم ۱۳۷۲
صص ۱۱ _ ۲۱

#سهراب_سپهری #بودا #یونگ #عرفان
#سبک_خراسانی #شعر_فارسی

@Siroosshamisa


>>Click here to continue<<

استاد سیروس شمیسا




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)