TG Telegram Group & Channel
استاد سیروس شمیسا | United States America (US)
Create: Update:

ایران نامه

ابر آذاری برآمد خیمه بر صحرا کشید
گفت صحرا ای تفو! اسپه به ما دریا کشید

روی عالم تیره گون شد رایت گل سرنگون
این از آنجا، آن از اینجا، هر چه از هر جا کشید

گردبادی کوه کن بر دشت پر خارا خلید
همچنان اکوان که رستم از سر صمّا کشید

تخته دکّان شکست و رشته گوهر گسیخت
خط بطلان باد بر اوراق هر کالا کشید

گر چه پروای قیامت بود در آفاق باغ
تیغ هیجا برق بر خورشید، بی پروا کشید

شد زمانی در سکوت و حیرت و افسوس و آه
تا که ناگه کاروانی خیمه بر خارا کشید

گوئیا بازارگانی آمد از اقصای چین
گونه گون بر تخت دکّان رزمه دیبا کشید

تخته هندی گشاد و طُرفه مصری نهاد
بس عجایب بر بساط چادر مینا کشید

کاسه چینی گشود و دارو هندی نمود
نافه تبّت بسود و اذفر سارا کشید

سبز اندر سبز صحرا باغ گشت و سنگ، لعل
از بّن هر ذره بیرون، لولو لالا کشید

تخت بر شاخ زمرّد کرد مرغ زندباف
رخت بر تخت سلیمان نرگس شهلا کشید

تا صبا صرح ممرّد کرد پای سیب را
دست سحرش رشته های لعل اندر واکشید

یادم آمد فتنه تازیک و تاتار و تَمُر
تا چه شد بر مام میهن تا چه ها ماما کشید

همت بومسلم و یعقوب و بابک یاد باد
هر یکی از گوشه ای خیلی بدان غوغا کشید

همچنان پسیان و کوچک خان و دشتی زنده باد
گرچه بس اسکندر آمد کینه از دارا کشید

گرچه بر مام وطن بیغاره از بیگانه بود
راست خواهی صد بَتَر پتیارگی از ما کشید

سینه دارا دریده ی دشنه مهیار بود
فی المثل گر مرهمی هم سورن و سورنا کشید

هند و چین سوی پدر برگشت و گشتش دل قوی
مصر و ایران را چه باید گفت، دید و یا کشید

هیچ پنداری نباشد همچون دیدار استوار
ای بسا گولا که عُقبی را دل از دنیا کشید

باز ایران فرّه گشت و باز دوران تازه شد
عاقبت آن فتنه شد از جا به جابلقا کشید

روی عالم لاله گون شد پرچم غم سرنگون
گنج افریدون برون از کلبه دانا کشید

رشک فردوس برین شد مانده دارا و جم
چرمک آهنگری از چین به افریقا کشید

بیرق ایران نشد بی اهتزازی یک زمان
پا به سُفلی بند کردندش سر از عُلیا کشید

شیر پیرش حافظ خورشید عالمتاب بود
گرچه گه نقش زمین شد نقش خود اما کشید

ساغر خمخانه مغ هیچگاه خالی نماند
دور بوریحان سرآمد، بوعلی سینا کشید

نیز شاید ار قیاس کار خود گیری که گاه
دست ریمن مار ضحاکی تو را بر پا کشید

آن رسیدت هر زمان در غربت آباد جهان
محنتی کان آدم از هر باب از حوّا کشید

در کنار برکه کوثر خراب خواب خوش
تا به خود آمد تپانچه اِهبطوا منها کشید

یا که فرزندی تو را آن مزد خدمت یاوه کرد
یا نه آن محنت که مامی خیره از بابا کشید

دور غم آخر سر آمد دوره صهبا رسید
دست را بالا گرفت و دار بر عذرا کشید

گفت یزدان بعد هر قبضی امید بسط دار
چون که شد هابیل آدم رو به اقلیما کشید

سوزنی باید که آرد خاری از پایی برون
خرق عالم التیام از سوزن عیسی کشید

بس نباشد دیر یا دور ای دل امیدوار
تیرگی پهلو شکافد روشنی پهنا کشید

تازه شد زیر شِعر، شَعر پارسی انصاف را
زین چکامه نرخ شعر و شاعری بالا کشید


شاعر: استاد سیروس شمیسا
منچستر، سپتامبر ۲۰۰۸
کتاب شعر: اخبار باغ های بزرگ


#قصیده #شعر_فارسی #ادبیات_فارسی
#نقد_ادبی #ایران #وطن

@Siroosshamisa

ایران نامه

ابر آذاری برآمد خیمه بر صحرا کشید
گفت صحرا ای تفو! اسپه به ما دریا کشید

روی عالم تیره گون شد رایت گل سرنگون
این از آنجا، آن از اینجا، هر چه از هر جا کشید

گردبادی کوه کن بر دشت پر خارا خلید
همچنان اکوان که رستم از سر صمّا کشید

تخته دکّان شکست و رشته گوهر گسیخت
خط بطلان باد بر اوراق هر کالا کشید

گر چه پروای قیامت بود در آفاق باغ
تیغ هیجا برق بر خورشید، بی پروا کشید

شد زمانی در سکوت و حیرت و افسوس و آه
تا که ناگه کاروانی خیمه بر خارا کشید

گوئیا بازارگانی آمد از اقصای چین
گونه گون بر تخت دکّان رزمه دیبا کشید

تخته هندی گشاد و طُرفه مصری نهاد
بس عجایب بر بساط چادر مینا کشید

کاسه چینی گشود و دارو هندی نمود
نافه تبّت بسود و اذفر سارا کشید

سبز اندر سبز صحرا باغ گشت و سنگ، لعل
از بّن هر ذره بیرون، لولو لالا کشید

تخت بر شاخ زمرّد کرد مرغ زندباف
رخت بر تخت سلیمان نرگس شهلا کشید

تا صبا صرح ممرّد کرد پای سیب را
دست سحرش رشته های لعل اندر واکشید

یادم آمد فتنه تازیک و تاتار و تَمُر
تا چه شد بر مام میهن تا چه ها ماما کشید

همت بومسلم و یعقوب و بابک یاد باد
هر یکی از گوشه ای خیلی بدان غوغا کشید

همچنان پسیان و کوچک خان و دشتی زنده باد
گرچه بس اسکندر آمد کینه از دارا کشید

گرچه بر مام وطن بیغاره از بیگانه بود
راست خواهی صد بَتَر پتیارگی از ما کشید

سینه دارا دریده ی دشنه مهیار بود
فی المثل گر مرهمی هم سورن و سورنا کشید

هند و چین سوی پدر برگشت و گشتش دل قوی
مصر و ایران را چه باید گفت، دید و یا کشید

هیچ پنداری نباشد همچون دیدار استوار
ای بسا گولا که عُقبی را دل از دنیا کشید

باز ایران فرّه گشت و باز دوران تازه شد
عاقبت آن فتنه شد از جا به جابلقا کشید

روی عالم لاله گون شد پرچم غم سرنگون
گنج افریدون برون از کلبه دانا کشید

رشک فردوس برین شد مانده دارا و جم
چرمک آهنگری از چین به افریقا کشید

بیرق ایران نشد بی اهتزازی یک زمان
پا به سُفلی بند کردندش سر از عُلیا کشید

شیر پیرش حافظ خورشید عالمتاب بود
گرچه گه نقش زمین شد نقش خود اما کشید

ساغر خمخانه مغ هیچگاه خالی نماند
دور بوریحان سرآمد، بوعلی سینا کشید

نیز شاید ار قیاس کار خود گیری که گاه
دست ریمن مار ضحاکی تو را بر پا کشید

آن رسیدت هر زمان در غربت آباد جهان
محنتی کان آدم از هر باب از حوّا کشید

در کنار برکه کوثر خراب خواب خوش
تا به خود آمد تپانچه اِهبطوا منها کشید

یا که فرزندی تو را آن مزد خدمت یاوه کرد
یا نه آن محنت که مامی خیره از بابا کشید

دور غم آخر سر آمد دوره صهبا رسید
دست را بالا گرفت و دار بر عذرا کشید

گفت یزدان بعد هر قبضی امید بسط دار
چون که شد هابیل آدم رو به اقلیما کشید

سوزنی باید که آرد خاری از پایی برون
خرق عالم التیام از سوزن عیسی کشید

بس نباشد دیر یا دور ای دل امیدوار
تیرگی پهلو شکافد روشنی پهنا کشید

تازه شد زیر شِعر، شَعر پارسی انصاف را
زین چکامه نرخ شعر و شاعری بالا کشید


شاعر: استاد سیروس شمیسا
منچستر، سپتامبر ۲۰۰۸
کتاب شعر: اخبار باغ های بزرگ


#قصیده #شعر_فارسی #ادبیات_فارسی
#نقد_ادبی #ایران #وطن

@Siroosshamisa


>>Click here to continue<<

استاد سیروس شمیسا




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)