🌴🕋🕌
پند مولانا
از آتش عشق در جهان گرمیها
وز شیر جفاش در وفا نرمیها
زان ماه که خورشید از او شرمندهست
بیشرم بود مرد چه بیشرمیها
خداوند به انسان میگوید:
- «من با آتش عشقم به جهان (وجود تو) گرما بخشیدهام؛ این عشق، هستی تو را از نیستی به هستی کشانده و زنده نگه داشته است.
- حتی جفاها و آزمایشهایم (شیر جفا) نیز از سر وفا و نرمی است؛ چون میخواهم تو را پختهتر کنم تا به کمال برسی.»
خداوند، هم در گرمای محبتش و هم در سختیهای ظاهری، هدفی جز رشد و تعالی انسان ندارد.
انسان (معشوق) با شرم به خداوند (عاشق) پاسخ میدهد:
- «تو ماهِ وجود منی که حتی خورشیدِ آسمان از تابش جمالت شرمسار است!
- اما من، این انسان ناسپاس و غافل، چگونه بیشرمانه از کنار عشق تو میگذرم؟ این بیشرمی مرا به چه روزی انداخته است!»
نکته:
انسان در اینجا از غفلت خود شرمنده است؛ زیرا عشق بیکران خداوند را نادیده میگیرد و در برابر جمال الهی، قدردان نیست
جمعبندی:
خداوند عاشقی است که پیوسته در حال ابراز عشق به انسان است:
- با آفرینش، گرمای وجودش را به انسان هدیه میکند.
- با آزمایشها، وفای خود را ثابت میکند.
- با فروتنی، جمالش را در وجود انسان پنهان میسازد.
اما انسان، معشوقی است که گاه چنان غرق در خود میشود که عشق خدا را فراموش میکند و شرمِ این فراموشی، هستیاش را میسوزاند.
@siratalrasool
>>Click here to continue<<