🌴🕋🕌
یک روز شیخ با جمعی میرفت چند جوان آمدند و فساد میکردند تا به لب دجله رسیدند . یاران گفتند یا شیخ دعا کن تا حق تعالی این ها را غرق کند تا شومی ایشان از مردم بریده شود .
معروف گفت : دستها بردارید .
پس گفت الهی چنانکه درین جهان عیش شان خوش داری در آن جهان هم عیش شان خوش ده . اصحاب به تعجب بماندند . گفتند : خواجه ما سِر این دعا نمی دانیم ! گفت : آنکس که با او گفتیم میداند .
توقف کنید که هم اکنون سِر این پیدا شود .
آن جمع چون شیخ بدیدند رباب بشکستند و خمر بریختند و لرزه بر ایشان افتاد و در دست و پای شیخ افتادند و توبه کردند .
شیخ گفت دیدید که مراد جمله حاصل شد ، بی غرق و بی آنکه رنجی بکسی برسد .
عطار
تذکرة الأولیاء
ذکر معروف کرخی رحمةالله علیه
@siratalrasool
>>Click here to continue<<