🌴🕋🕌
3⃣9⃣زندگانی پیامبر اسلامﷺ ﴿۹۳﴾
اوس و خزرج:
سلسله نسب قبیلههای «أوس» و «خزرج» که در «مدینه» سکونت داشتند به قبایل یمنی متصل میشود ۔ معمولاً هرچند وقت یکبار، امواج هجرت از «یمن» به سوی «یثرب» به حرکت در میآمد، این هجرتها عوامل متعددی داشتند ۔ بطور مثال ناآرامیهای داخلی «یمن»، تهاجم حبشیها، شکستن سد «مأرب» و به دنبال آن کمبود آب را میتوان نام برد ۔ بنابراین «أوس» و «خزرج» بعد از یهودیها وارد «مدینه» شده بودند۔(¹)
قبایل «أوس» در مناطق جنوب و شرق «مدینه» که به منطقه «عوالی» معروف بود، سکونت داشتند ۔ اما قبایل «خزرج» در مناطق وسطی و شمالی که در قسمت پایین «مدینه» قرار دارد، زندگی میکردند ۔ در قسمت غرب از این نقطه گرفته تا «حرهٔ الوبره» آبادی دیگری وجود نداشت(²)
قبایل «خزرج» به چهار شاخه منقسم شده بود که عبارتاند از: «مالک»، «عدی»، «مازن»، «دینار» ۔ همگی اینها از «بنی نجار» بودند که به «تیم اللات» معروف است ۔ قبایل «بنو نجار» در قسمت وسط «مدینه» که هم اکنون مسجد نبوی ﷺ قرار دارد، سکونت داشتند ۔
«أوس» در مناطق جنوب و حاصلخیز «مدینه» و در جوار گروهها و قبایل مهم یهود سکونت داشتند ۔
منطقه مسکونی «خزرج» از نظر آبادانی پایینتر بود در جوار آنها فقط یک قبیله بزرگ یهودی یعنی «قینقاع» زندگی میکردند(³)
آمار دقیقی از مردان «أوس» و «خزرج» در دست نیست، ولی یک پژوهشگر محقق میتواند نیروی جنگی «أوس» و «خزرج» را از طریق جنگهای قبایل «أوس» و «خزرج» که بعد از هجرت در آنها شرکت داشتند، ارزیابی نماید ۔ تنها در روز فتح «مکه» تعداد رزمندگان آنها بالغ بر چهار هزار نفر بود(⁴)
عربها هنگام هجرت نبوی دارای نفوذ و قدرت زیادی بودند، اما یهودیها در مقابل آنها دارای چنان اتحاد و انسجامی نبودند که بتوانند در مقابل دشمنان خود صف واحدی تشکیل دهند ۔ قبایل یهودی از هم پاشیده و متفرق شده بودند ۔ بعضی، هم پیمان «أوس» شده و عدهای دیگر با «خزرج» پیمان بسته بودند ۔ در جنگ با هم کیشهای خود سختگیرتر از عربها بودند ۔ عداوت و دشمنی میان «بنی قینقاع» و «بنی نضیر» و «بنی قریظه» به قدری بود که «بنی قینقاع» زمینها و کشتزارهای خود را ترک کردند و به حرفه و صنعت روی آوردند(⁵)
بین «أوس» و «خزرج» نیز جنگهای شدیدی در گرفته بود ۔ که نخستین آن جنگ «سمیر» و آخرین آن جنگ «بعاث» بود که پنج سال قبل از هجرت واقع شده بود(⁶)
یهودیان همواره سعی میکردند که میان «أوس» و «خزرج» عوامل حسد و تفرقه ایجاد نمایند و آنها را بجان یکدیگر انداخته، از خود (یهود) غافل نگاه دارند ۔ عربها هم این نکته را دریافته و به همین دلیل یهودیها را «ثعالب» (روباه) لقب داده بودند ۔
واقعه ذیل آتش افروزیهای یهود را در این مورد به اثبات میرساند:
روزی «شعث بن قیس» که مردی مسن و یهودی بود در یکی از مجالس أنصار شرکت کرد ۔ آن روزها أنصار اسلام را قبول کرده بودند، وقتی دید که اینها در مورد اسلام و خوبیهای آن با هم گفتگو میکنند سخت رنجیده خاطر شد و نتوانست تحمل کند، بدین جهت در فکر چاره افتاد و به یک جوان یهودی که با انصار رابطه داشت اشاره کرد تا در آن مجلس شرکت جوید و یادی از جنگ «بعاث» و جنگهای گذشته بکند و اشعاری را که قبلاً به همان مناسبت سروده شده بود، تکرار نماید، تا زخمهای کهن آنها تازه شوند و حمیت جاهلی بر انگیخته گردد ۔ این توطئه نیز بی نتیجه نماند ۔ گرچه حمیت و تعصب آنها برانگیخته شد و نزدیک بود شمشیرها از نیام بیرون آیند، ولی خوشبختانه در آن اثنا حضرت رسول اکرم ﷺ همراه مهاجرین تشریف آورد و با سخنان آسمانی و گهربارش به ایمان آنها روشنی بخشید و احساسات دینی آنها را بیدار کرد ۔ آنها فوراً متوجه شدند که نزدیک بود شکار توطئه جدیدی گردند، اینجا بود که سیل اشک از دیدگانشان روان گشت و همدیگر را در آغوش گرفتند، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود(⁷)
منابع:
(¹) - مکه و مدینه، ص: ۳۱۵-۳۱۶
(²) - مكه و مدينه، ص: ٣١١
(³) - مکه و مدینه، ص: ٣١٣
(⁴) - إمتاع الأسماع بما للرسول من الأبناء والأموال والحفدة والمتاع: لتقي الدين أبي محمد المقريزي، ج: ۱ ص: ۳۶۴ (طبع القاهرة ۱۹۴۱م)
(⁵) - مکہ و مدینہ، ص: ٣٢٢
(⁶) - مکہ و مدینہ، ص: ٣٢٢-٣٢٣
(⁷) - رجوع شود به سيرة ابن هشام
https://hottg.com/siratalrasool
>>Click here to continue<<
