ننگ دیو و ددی، شرم اهرمنی
نحس و موذی و شوم، موش بیوطنی
در سموم خزان، بیبر و ثمر است
هر شکوفه و گل، تا در این چمنی
غمزههای تزرو، نغمههای هَزار
میروند ز یاد، با چنین زغنی
زندهای که فقط خون بنوشی و خون
کرم در عفنی، زالوی لجنی
مضمحلتر از این خانه دیده کسی؟
هر چقدر که تار گرد خود بتنی
چه خطای بدی از تو سر زده است
گور خود بکن و جور کن کفنی
تیغ پارسی است، پاسخت، پس از آن
دشنهای ز جنوب، خنجری یمنی
وقت پی شدنِ تو رسیده که داشت
صلح ما پی خود جملی حسنی
خیبر آمده کاش جان من به فداش
آن امام که گفت من یمت یرنی
محمدرضا وحیدزاده
💭hottg.com/rezavahidzadeh
>>Click here to continue<<
