[قسمت دوم]
حال که اسرائیل در افکار عمومی جهان به عنوان یک بازیگر «یاغی» و قانونشکن شناخته شده و در آسیبپذیرترین وضعیت ممکن به سر میبرد، کدام رویکرد برای کشور منفعت بیشتری دارد؟ اینکه ایران را به تلویح یا تصریح ناقضNPT و قراردادهای پادمانی جلوه دهیم، بهانه دست آژانس بینالمللی انرژی اتمی بدهیم تا مطالبات سختگیرانهتری از ایران داشته باشد، بر اتهامات و نیتسازیهای اسرائیل و آمریکا صحه بگذاریم، کشورهای همسایه را نسبت به برنامه هستهای خود نگران سازیم و حتی چین و روسیه را نیز نسبت به نیات و اهدافمان حساس کنیم؛ یا اینکه با گفتمانی قانونمحور - که برخلاف ادعای عدهای هیچ تضادی با قدرت بازدارندگی کشور ندارد - با وجههای کاملاً متضاد با رژیم اسرائیل در صحنه بینالمللی حضور بهم رسانیم؟
در حالی که اعتراضات به جنایات و قانونشکنیهای آمریکا و اسرائیل شکل سازمانیافته به خود گرفته و تا عمق دانشگاههای آمریکا نیز سرایت کرده، و در حالی که حتی دادگاه بینالمللی کیفری در پی صدور حکم بازداشت نخستوزیر و مقامات ارشد اسرائیل برآمده، مصلحت این است که حمایت افکار عمومی و خیابانها را به خود جلب کنیم و وجههای کاملا عکس وجهه اسرائیل به نمایش بگذاریم، یا اینکه با طرح بحث بی اساس نظامیسازی برنامه هستهای، افکار عمومی جهان را از خود برانیم و همزمان دستمان را نیز برای جلب توجه جهان به زرادخانه هستهای اسرائیل و ایجاد حساسیت نسبت به آن ببندیم؟
پاسخ این پرسشها به نظر مشخص است اما گویی عدهای در داخل کشور - از دانشگاهی گرفته تا برخی نمایندگان مجلس و افراد نامرتبط به حوزه هستهای و نظامی - راه دیگری را برگزیدهاند!
در این شرایط حساس به نظر ضروری است انضباط بیشتری در حوزه گفتمانی سیاست خارجی برقرار شود تا یک صدا - آن هم همراستا با دکترین دفاعی کشور، اسناد بالادستی و فتوای رهبری - از ایران به جهان مخابره شود.
>>Click here to continue<<