ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای خوب زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی بهگمان من حق چنین گلهای نداریم. چه، اگر در قبال خوبیهایی که خداوند همهروزه ارزانیمان میکند گشادهرو بودیم، سختیها هم برایمان تحملپذیر میشد.
پس بیایید کجخلقی را هم نوعی بیماری بدانیم و بپرسیم آیا درمان دارد؟ تندخویی مثل تنبلیست و جا دارد آن را نوعی تنبلی بدانیم. طبع ما به تنبلی میکشد. با این حال یکبار که زحمت کشیدیم و نیرو و توانمان را به ارادهی خودمان درآوردیم، کار برایمان آسان میشود و در هر تلاشی آن نابترین شادی را مییابیم. یادآوری میکنم که بحث ما بر سر خلقوخوییست که هرکس دوست دارد وجودش از آن پاک باشد؛ و تا وقتی که امتحان نکردهایم، از بُرد نیرویمان هم خبر نداریم. آدم ناخوش شک نیست که به هر پزشکی سر میزند و محض رسیدنِ دوباره به سلامتیِ مطلوبش به هر آن پرهیز سختگیرانه و یا داروی تلخ تن در میدهد.
آن خویی که باعث خودآزاری و دیگر آزاری میشود، غیر از عادتی زشت نیست. مگر همین بس نیست که از خوشبخت کردن همدیگر عاجزیم؟ دیگر چرا از اطرافیان و معاشرانمان آن شادی را هم بگیریم که گاهی از خود دلمان میجوشد و بیرون میریزد. شما به من نشانی آدمی را بدهید که تندخوست، ولی در عین تندخویی آنقدر هم شریف که این خوی خودش را مهار کند و اگر خودش از آن رنج میبرد، به اطرافیاناش رنجی نرساند!
آیا به راستی تندخویی خودش نشان ناخشنودی درونی ما از بیمایگی خودمان نیست، نشان آن از خودبیزاریای که همیشه با حسادتی همراه است و این حسادت هم خود از خودپسندیای ابلهانه ناشی میشود. ما در زندگی انسانهایی را میبینیم که خوشبختاند، بیآنکه ما در خوشبختیشان دخیل بوده باشیم، و چنین چیزی تحملناپذیر است!
بدا به حال کسی که از تسلطش بر قلبی دیگر برای گرفتن آن شادیای استفاده میکند که از خود این قلب تراويده است. تمامی هدیهها و مهربانیهای جهان برای یک لحظه هم جای آن شادی درونی ما را، که رشک خودکامگی ما بر ما حرامش کرده، نمیگیرند.
کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن شادی آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذرهای از رنجشان بکاهی؟
👤گوته
📗 ورترجوان
🍃
>>Click here to continue<<