مقدمه بر کتاب قواعد نلسون ماندلا
تا زمانی که داخل زندانهای یک کشور نشدهاید آن کشور را واقعا نمیشناسید. یک کشور را نه با رفتارش با عالیمقامترین شهروندانش که با زندانیانش باید شناخت. نلسون ماندلا
۱- قواعد نلسون ماندلا یک دستاورد بشری است
کتاب مراقبت و تنبیه، تولد زندان اثر میشل فوکو با عبارتهای زیر آغاز میشود:
"دامییَن [به جرم سوء قصد به شاه] در دوم مارس ۱۷۵۷ محکوم شد که 'در برابر درِ اصلی کلیسای پاریس به جرم خود اعتراف و طلب مغفرت کند' و از آنجا 'با یک تا پیراهن و مشعلی از مومِ مشتعل به وزن نزدیک به یک کیلو در دست، در یک گاری به میدان گرِو بُرده شود و بر قاپوقی که در آنجا برپاشده، با انبری گداخته و سرخ، سینه، بازوها، رانها و ماهیچههای ساقهایش شکافته شود، و دست راستاش در حالی که در آن چاقویی را گرفته که با آن به جان شاه سوء قصد کرده، با آتش گوگرد سوزانده شود و روی شکافهای ایجاد شده در بدناش سرب مذاب، روغن جوشان، صمغ گداخته و موم و گوگرد مذاب ریخته شود، و سپس بدناش با چهار اسب کشیده و چهار شقه شود و اندامها و بدناش سوزانده شود، خاکستر شود و خاکسترهایش به باد سپرده شود.'"
همین حکم (که در ادامه شرح اجرای پردردسر آن نیز آمده است) و احکام مشابه دیگری که ما در تاریخ خودمان هم کم نداشتیم (از چشمدرآوردنها و میل در چشم کشیدنها و مثله کردنها و ...) نشان میدهد که مای بشر تا رسیدن به قواعد نلسون ماندلا چه راه درازی را آمدهایم. راه دراز از مجازات به منزله انتقام و تعذیب تا زندان به منزله اقدامی حفاظتی و تربیتی.
۲- این دستاورد بخشی از یک روند کلیتر در کاهش خشونت است.
برخلاف آنچه ممکن است در بادی نظر فکر کنید، علیرغم جنگهای جهانی و تلفات میلیونی و قساوتهای داعشی و ... مجموع خشونت بشر در طول قرنها کاهش یافته. این حقیقتی است که استیون پینکر، متفکر معاصر، کتاب فرشتگان بهتر ذات ما را برای نشان دادنش نوشته. خشونت بشر نه تنها در میدانهای جنگ که در شهرها، خانوادهها و (به گواهی نفس قواعد نلسون ماندلا) حتی در زندانها کاهش پیدا کرده است. دلیل این روند رو به کاهش شاید افزایش رفاه عمومی (کمتر شدن دردهای عمیقتر همچون گرسنگی) و در نتیجه برجسته شدن دردهای ظریفتر باشد که دست کم به بخشی از بشر اجازه داده است حتی با حیوانات هم همذاتپنداری کند و از کشتن و خوردن آنها دست بردارد. انسان به عنوان یک موجود عصبمند (صاحب سیستم عصبی) اساسا در طول تکامل برنامهریزی شده تا از درد اجتناب کند و به دنبال لذت برود. کاهش دردهای شدید، سیستم عصبی را نسبت به دردهای ضعیف خود و دردهای شدید دیگران حساس میکند و اینگونه است که خشونت بطور کلی کاهش مییابد.
3- خشونتپرهیزی اجتنابناپذیر است.
جهان در حال رشد و توسعه است و رفاه روز به روز در سطح جهان افزایش مییابد، حالا یک کشور با سرعت کمتر و کشورهای دیگر با سرعت بیشتر. این امر نتیجه ذات عصبمند ما (دوری از درد و جستجوی لذت) بهعلاوه هوش ماست که هرروز راههای بیشتری را برای راحت زندگیکردن پیدا میکنیم. در نتیجه افزایش رفاه، حساسیت ما نسبت به خشونت بیشتر شده و خشونتپرهیز شدهایم. از آنجا که رشد و توسعه جهان ناگزیر است، افزایش رفاه ناگزیر است و خشونتپرهیزی نیز ناگزیرتر. دیر یا زود ما نیز به جمع کشورهایی خواهیم پیوست که مجازاتهایی انسانیتر را بر مجرمینشان روا میدارند یا اساسا کارهایی را دیگر مستحق مجازات نمیدانند. زندان نیز همان کارکرد قواعد نلسونماندلا را پیدا خواهد کرد که یا برای حفاظت جامعه در برابر مجرم است یا برای تربیت مجرم و آمادهسازی او برای پیوستن دوباره به جامعه. آن روز دور نیست.
محمدرضا معمارصادقی
>>Click here to continue<<