TG Telegram Group & Channel
کانال وحید احسانی | United States America (US)
Create: Update:

خانواده‌ای از بستگان بعد از سال‌ها از آن سوی کشور به کرمانشاه آمده و مهمان ما بودند. یکی از شب‌ها پیشنهاد کردیم به‌اتّفاق برویم سراب نیلوفر (با فاصلۀ حدود 20 کیلومتر از شهر). زیبایی‌های سراب نیلوفر را که توصیف کردیم خیلی علاقه‌مند شدند، خودمان هم چند وقتی بود به آنجا نرفته و مشتاق بودیم.

اسباب را جمع کردیم و خوش و خرّم زدیم به دل جاده، امّا وقتی رسیدیم با کمال تعجّب دیدیم چراغ‌ها خاموش و همه‌جا تاریک است! در ورودی هم بسته بود! با ناامیدی به در دیگر مجموعه سراب رفتیم، امّا آن هم بسته بود!

خیلی توی ذوق‌مان خورد، سردرگُم بودیم و از همه بدتر اینکه هیچ‌کس هم نبود از او سئوالی بپرسیم و توضیحی بدهد.

ذهنم لبریز شد از افکار منفی؛ اینکه چرا هیچ‌چیز سر جایش نیست، چرا مسئولان پاسخگو نیستند، چرا هیچ‌کس کارش را درست انجام نمی‌دهد، چرا وقتی مشکلی پیش می‌آید هیچ جایی نیست که اگر تماس بگیریم برایش مهم باشد و پیگیری کند، اینکه هر وقت هم می‌خواهیم به تفریح بپردازیم تا یک ساعت ذهن‌مان از مسائل و مشکلات آزاد شود باز هم دچارشان می‌شویم، چرا برخی جوامع باید چنان باشند و ما چنین، اینکه همه فقط به فکر منافع خودشان هستند، رانت و پارتی‌بازی همه‌جا را گرفته، همه دست‌شان توی یک کاسه است، شایسته‌سالاری نیست، برخی با سطح سواد و توانایی اندک در جایگاه‌های اجتماعی و درآمدی بالا و ...

نزدیک سراب، چراغ‌های آبی و قرمز ماشین پلیس راهنمایی که سر پیچ جاده توقف کرده بود چشمک می‌زد. از سر استیصال پیش آنها رفتم، ماجرا را توضیح دادم و با لحنی گلایه‌آمیز در مورد تعطیلی سراب سئوال کردم. بدیهی است می‌دانستم این مسئله به آنها هیچ ارتباطی ندارد امّا ناراحت و پریشان بودم و نیازمند اینکه اعتراضم را جایی و سر کسانی خالی کنم.

افسر راهنمایی و رانندگی شرایط ما را درک و ضمن ابراز بی‌اطّلاعی از علّت تعطیلی مجموعۀ سراب نیلوفر، با لحنی بسیار دوستانه و متواضعانه عذرخواهی کرد؛ عذرخواهی‌اش هم از تعطیلی سراب بود، هم به‌خاطر خراب‌شدن تفریح و ناراحتی ما و هم بابت اینکه باوجود مراجعۀ به او هیچ کمکی از دستش بر نمی‌آمد و اطّلاعاتی هم نداشت که توضیحی بدهد!

احتمالاً به او پاسخ داده باشم که «بزرگواری شماست، شما چرا عذرخواهی می‌کنید؟! و ...»

می‌گویم «احتمالاً» چون واقعاً یادم نیست چه گفتم!

گویی کلام و در واقع نوع مواجهه‌اش عطری داشت که مرا مست کرد!

جمله‌های کوتاهش که تمام شد، گویی از خواب بیدار شده یا از عالمی به عالم دیگر رفته باشم؛ اصلاً تعطیلی سراب نیلوفر، به‌هم خوردن برنامه‌مان، اینکه امشب را با مهمان‌ها چگونه باید بگذرانیم و خلاصه همۀ سیاهی‌ها از ذهنم پاک شد، گویی پنجرۀ ساحتی جدید از زندگی به رویم باز شده باشد، یادم نمی‌آید پیش‌از آن با چنین نوع برخورد و رفتاری مواجه شده باشم، اگر هم بوده است من درک نکرده‌ام.

خلاصه، تجربۀ نابی بود و سال‌ها بود فکر می‌کردم باید سایرین را هم در آن شریک کنم امّا در نگارش و انتشارش کوتاهی کرده بودم؛ شاید بی‌ربط و مضحک باشد، امّا با دیدن این پست از کانال عقل آبی (کانال تلگرامی صدیق قطبی) فکر و احساس کردم چه خوب است من هم این خاطره را قلمی کنم!

کانال معطّر صدیق قطبی را هم خیلی وقت است می‌خواهم معرّفی کنم؛ اگر به‌دنبال بویی، عطری، پرتویی، نغمه‌ای و رهایی‌ای هستید، از دستش ندهید!

دکتر وین دایر در سخنرانی بسیار زیبایی با عنوان «برای هر مشکل راه‌حلّی معنوی وجود دارد» توضیح می‌دهد که هر موقعّیت و رویداد و به‌ویژه آنهایی که «مشکل» تلقّی می‌شوند، فرصتی است برای مواجهه معنوی با امور و انسان‌ها، به‌گونه‌ای که در نتیجۀ آن نوع مواجهه، هم خودمان و هم سایرین برای لحظاتی از مسابقه‌های بی‌پایان و مشغله‌های آزاردهندۀ دنیوی رها شویم و عطر روح‌نواز معنا و معنویت را استشمام کنیم و بگسترانیم.

کانال وحید احسانی
https://hottg.com/notesofvahidehsani

خانواده‌ای از بستگان بعد از سال‌ها از آن سوی کشور به کرمانشاه آمده و مهمان ما بودند. یکی از شب‌ها پیشنهاد کردیم به‌اتّفاق برویم سراب نیلوفر (با فاصلۀ حدود 20 کیلومتر از شهر). زیبایی‌های سراب نیلوفر را که توصیف کردیم خیلی علاقه‌مند شدند، خودمان هم چند وقتی بود به آنجا نرفته و مشتاق بودیم.

اسباب را جمع کردیم و خوش و خرّم زدیم به دل جاده، امّا وقتی رسیدیم با کمال تعجّب دیدیم چراغ‌ها خاموش و همه‌جا تاریک است! در ورودی هم بسته بود! با ناامیدی به در دیگر مجموعه سراب رفتیم، امّا آن هم بسته بود!

خیلی توی ذوق‌مان خورد، سردرگُم بودیم و از همه بدتر اینکه هیچ‌کس هم نبود از او سئوالی بپرسیم و توضیحی بدهد.

ذهنم لبریز شد از افکار منفی؛ اینکه چرا هیچ‌چیز سر جایش نیست، چرا مسئولان پاسخگو نیستند، چرا هیچ‌کس کارش را درست انجام نمی‌دهد، چرا وقتی مشکلی پیش می‌آید هیچ جایی نیست که اگر تماس بگیریم برایش مهم باشد و پیگیری کند، اینکه هر وقت هم می‌خواهیم به تفریح بپردازیم تا یک ساعت ذهن‌مان از مسائل و مشکلات آزاد شود باز هم دچارشان می‌شویم، چرا برخی جوامع باید چنان باشند و ما چنین، اینکه همه فقط به فکر منافع خودشان هستند، رانت و پارتی‌بازی همه‌جا را گرفته، همه دست‌شان توی یک کاسه است، شایسته‌سالاری نیست، برخی با سطح سواد و توانایی اندک در جایگاه‌های اجتماعی و درآمدی بالا و ...

نزدیک سراب، چراغ‌های آبی و قرمز ماشین پلیس راهنمایی که سر پیچ جاده توقف کرده بود چشمک می‌زد. از سر استیصال پیش آنها رفتم، ماجرا را توضیح دادم و با لحنی گلایه‌آمیز در مورد تعطیلی سراب سئوال کردم. بدیهی است می‌دانستم این مسئله به آنها هیچ ارتباطی ندارد امّا ناراحت و پریشان بودم و نیازمند اینکه اعتراضم را جایی و سر کسانی خالی کنم.

افسر راهنمایی و رانندگی شرایط ما را درک و ضمن ابراز بی‌اطّلاعی از علّت تعطیلی مجموعۀ سراب نیلوفر، با لحنی بسیار دوستانه و متواضعانه عذرخواهی کرد؛ عذرخواهی‌اش هم از تعطیلی سراب بود، هم به‌خاطر خراب‌شدن تفریح و ناراحتی ما و هم بابت اینکه باوجود مراجعۀ به او هیچ کمکی از دستش بر نمی‌آمد و اطّلاعاتی هم نداشت که توضیحی بدهد!

احتمالاً به او پاسخ داده باشم که «بزرگواری شماست، شما چرا عذرخواهی می‌کنید؟! و ...»

می‌گویم «احتمالاً» چون واقعاً یادم نیست چه گفتم!

گویی کلام و در واقع نوع مواجهه‌اش عطری داشت که مرا مست کرد!

جمله‌های کوتاهش که تمام شد، گویی از خواب بیدار شده یا از عالمی به عالم دیگر رفته باشم؛ اصلاً تعطیلی سراب نیلوفر، به‌هم خوردن برنامه‌مان، اینکه امشب را با مهمان‌ها چگونه باید بگذرانیم و خلاصه همۀ سیاهی‌ها از ذهنم پاک شد، گویی پنجرۀ ساحتی جدید از زندگی به رویم باز شده باشد، یادم نمی‌آید پیش‌از آن با چنین نوع برخورد و رفتاری مواجه شده باشم، اگر هم بوده است من درک نکرده‌ام.

خلاصه، تجربۀ نابی بود و سال‌ها بود فکر می‌کردم باید سایرین را هم در آن شریک کنم امّا در نگارش و انتشارش کوتاهی کرده بودم؛ شاید بی‌ربط و مضحک باشد، امّا با دیدن این پست از کانال عقل آبی (کانال تلگرامی صدیق قطبی) فکر و احساس کردم چه خوب است من هم این خاطره را قلمی کنم!

کانال معطّر صدیق قطبی را هم خیلی وقت است می‌خواهم معرّفی کنم؛ اگر به‌دنبال بویی، عطری، پرتویی، نغمه‌ای و رهایی‌ای هستید، از دستش ندهید!

دکتر وین دایر در سخنرانی بسیار زیبایی با عنوان «برای هر مشکل راه‌حلّی معنوی وجود دارد» توضیح می‌دهد که هر موقعّیت و رویداد و به‌ویژه آنهایی که «مشکل» تلقّی می‌شوند، فرصتی است برای مواجهه معنوی با امور و انسان‌ها، به‌گونه‌ای که در نتیجۀ آن نوع مواجهه، هم خودمان و هم سایرین برای لحظاتی از مسابقه‌های بی‌پایان و مشغله‌های آزاردهندۀ دنیوی رها شویم و عطر روح‌نواز معنا و معنویت را استشمام کنیم و بگسترانیم.

کانال وحید احسانی
https://hottg.com/notesofvahidehsani


>>Click here to continue<<

کانال وحید احسانی




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)