آرام آرام عاشقت شدم
و هرروز کمی بیشتر از قبل
با آمدن زمستان
میان برف و کولاک
بیشتر از همیشه عاشقت شدم!
ببین
چقدر زود به هم خو گرفتیم
وقتی هوا سرد شد
این عادت آدمهاست که لباس گرم بپوشند
وقتی درختان عریان میشوند!
تو را دوست دارم
مثل گل یخ
که زیر بارش برف میشکفد
تو را دوست دارم
مثل اجاقی که مرا گرم میکند!
تو را دوست دارم
مثل پرندهای که
در برف دنبال غذا میگردد
و هرگز کسی را اینگونه دوست نداشتهام
پس چرا در این سپیدهدم
با ترس و لرز به آسمان نگاه میکنی!؟
چرا زیر لب میگویی
آفتاب طلوع کرده
انگار برف آب میشود
رامیز روشن
از کتاب «باید در را آرام باز کرد و رفت»
گزینش و ترجمۀ رسول یونان
سفارش آنلاین: پخش ققنوس، پخش چشمه، سیبوک، ایران کتاب
نسخۀ الکترونیک: فیدیبو
@NashrAfkar
>>Click here to continue<<