شاید عجیب باشد اما این جملات واقعیست.
ساعتهای بیحسابی از عمرت را صرف این میکنی که زبان نو را یاد بگیری، با آن صحبت کنی و آن قدر تمرین کنی که درس بخوانی.
که ناخودآگاهت شود.
از زبان مادریات و صحبتهایش فاصله میگیری که نورونهای تازه، راه رفته را برنگردند و بمانند و مسیر زبان جدید را شکل دهند.
اما؛
آنگاه که دیگر شبها خواب فارسی ندیدی و یافتن جملهی جایگزین به زبان مادری سخت شد،
حس میکنی وجودت، بخشی که خودت دور گذاشتی را کم دارد.
نوشتن، خواندن و حرف زدن به فارسی، حیاط خلوتت میشود.
مأمن و تکیهگاهی که تنها خودت میشناسیاش.
نه نیازی به توجیه دارد،
نه توضیح.
زبان مادری،
مثل مام وطن،
همیشه آغوشش باز و گرم است.
@mohsenrowhani
>>Click here to continue<<