TG Telegram Group & Channel
یک حقوقی در نیویورک | United States America (US)
Create: Update:

باید اعترافی کنم.
همین حالا، با متنی مجازی که تنها راه ارتباطی‌ام از چند هزار کیلومتر دور‌تر است.
باید با سر انگشتانی که بیشتر از هر جسمی به کیبورد لپ‌تاپ خورده‌اند تایپ کنم که تا حالا چقدر و چه چیزهایی نوشته‌ام.
از وقتی آدم حقوقی شده‌ام، چندین مقاله تخصصی فارسی و انگلیسی، کتب تالیفی و چندتایی ترجمه و یک تز سیصد و اندی صفحه‌ای نوشته‌ام.
پاراگراف‌‌های رسمی اتو‌کشیده‌ای که مثل جنتلمن‌ها، با کت و شلوار توی مجامع علمی حاضر می‌شوند.
همه‌ی هزاران کلمه‌ای که به نام من جایی ثبت شده‌اند، حکم عقل بوده و متن علمی.

اما،
از روزی که پایم به نیویورک رسید، دلم پر شد از حرف. از همان دم در هواپیمای اماراتی تا حالا که وسط خیابان پنجمم. همه‌‌ی جاهای خالی آدم‌ها و حرف‌هایشان، محبت‌ و بغل‌هایشان، سالگرد تاریخ‌های شمسی و قمری، مرور اتفاقات توی ایران، همه، صرفاً با خودگویی پر شد. به اضافه‌ی تعریف از انسان‌های متفاوتِ مهاجرت کرده به آمریکا و زندگی‌های پیچیده‌ی هر کدام. تکانه‌های فرهنگِ تازه به تن خودم و آن‌ها، روایت پوست‌ انداختن‌ها، طاقت‌ها، اشک‌ها.

هی خودم گفتم و خودم شنیدم و هر چه بود را مثل یک لا پیرهن زیرِ شرشر باران، به جانم کشیدم. درد دل‌های سرد و گرم تنهایی بودند در لوکیشن واقعیِ فیلم‌های آمریکایی. تحلیل‌هایی که متکلم وحده و مخاطب خاصش «محسن» بود، نه هیچ نفرِ هم‌زبان یا غیر هم‌زبان دوم یا سومی.

یک روز اما تَلِ حرف‌ها انبار شد، آن قدر زیاد که باید خالی می‌شدم. نشستم به نوشتن. سر کار و دانشگاه سناریو می‌چیدم و شب‌ها می‌ریختم‌شان توی قالب هر چه جملهٔ فارسی که یادم مانده بود. در حالی که یادآوری تک‌تک‌شان قلبم را دوباره فشار می‌داد و عرصه تنهایی را تنگ‌تر می‌کرد. وقتی حس‌‌ها و خاطرات بکر، از پستوی ذهنم می‌آمدند بیرون و تن‌ می‌دادند به بی‌حیاییِ نوشته شدن، حتی بارها منصرف شدم.
مثل درد دلی که گفته شده و به سبُکیِ بعدش عادت نداری!
ماه‌ها ادامه دادم و دوام جمله ‌کردنِ تجربیات، شد سیصد و چند صفحه. همه را چیدم توی یک چمدان سی‌کیلویی، اندازهٔ بار مجاز پرواز خارجی و درش را باز گذاشتم.

«چمدان‌های باز»، برعکس باقی نوشته‌های من، جملات غیررسمی ساده‌ای هستند که از دل برآمده و همین روزها به دست‌تان می‌رسد و امیدارم به دل‌تان بنشیند.

«اعتراف می‌کنم مجموعِ این پاراگراف‌های بدون وجههٔ علمی،
از همهٔ دیگر نوشته‌هایم برایم
عزیزتر است».

پ.ن: از نمایشگاه مجازی کتاب تهران از طریق لینک زیر میتوانید کتاب را با بیست درصد تخفیف تهیه کنید😊

yun.ir/0se00c

باید اعترافی کنم.
همین حالا، با متنی مجازی که تنها راه ارتباطی‌ام از چند هزار کیلومتر دور‌تر است.
باید با سر انگشتانی که بیشتر از هر جسمی به کیبورد لپ‌تاپ خورده‌اند تایپ کنم که تا حالا چقدر و چه چیزهایی نوشته‌ام.
از وقتی آدم حقوقی شده‌ام، چندین مقاله تخصصی فارسی و انگلیسی، کتب تالیفی و چندتایی ترجمه و یک تز سیصد و اندی صفحه‌ای نوشته‌ام.
پاراگراف‌‌های رسمی اتو‌کشیده‌ای که مثل جنتلمن‌ها، با کت و شلوار توی مجامع علمی حاضر می‌شوند.
همه‌ی هزاران کلمه‌ای که به نام من جایی ثبت شده‌اند، حکم عقل بوده و متن علمی.

اما،
از روزی که پایم به نیویورک رسید، دلم پر شد از حرف. از همان دم در هواپیمای اماراتی تا حالا که وسط خیابان پنجمم. همه‌‌ی جاهای خالی آدم‌ها و حرف‌هایشان، محبت‌ و بغل‌هایشان، سالگرد تاریخ‌های شمسی و قمری، مرور اتفاقات توی ایران، همه، صرفاً با خودگویی پر شد. به اضافه‌ی تعریف از انسان‌های متفاوتِ مهاجرت کرده به آمریکا و زندگی‌های پیچیده‌ی هر کدام. تکانه‌های فرهنگِ تازه به تن خودم و آن‌ها، روایت پوست‌ انداختن‌ها، طاقت‌ها، اشک‌ها.

هی خودم گفتم و خودم شنیدم و هر چه بود را مثل یک لا پیرهن زیرِ شرشر باران، به جانم کشیدم. درد دل‌های سرد و گرم تنهایی بودند در لوکیشن واقعیِ فیلم‌های آمریکایی. تحلیل‌هایی که متکلم وحده و مخاطب خاصش «محسن» بود، نه هیچ نفرِ هم‌زبان یا غیر هم‌زبان دوم یا سومی.

یک روز اما تَلِ حرف‌ها انبار شد، آن قدر زیاد که باید خالی می‌شدم. نشستم به نوشتن. سر کار و دانشگاه سناریو می‌چیدم و شب‌ها می‌ریختم‌شان توی قالب هر چه جملهٔ فارسی که یادم مانده بود. در حالی که یادآوری تک‌تک‌شان قلبم را دوباره فشار می‌داد و عرصه تنهایی را تنگ‌تر می‌کرد. وقتی حس‌‌ها و خاطرات بکر، از پستوی ذهنم می‌آمدند بیرون و تن‌ می‌دادند به بی‌حیاییِ نوشته شدن، حتی بارها منصرف شدم.
مثل درد دلی که گفته شده و به سبُکیِ بعدش عادت نداری!
ماه‌ها ادامه دادم و دوام جمله ‌کردنِ تجربیات، شد سیصد و چند صفحه. همه را چیدم توی یک چمدان سی‌کیلویی، اندازهٔ بار مجاز پرواز خارجی و درش را باز گذاشتم.

«چمدان‌های باز»، برعکس باقی نوشته‌های من، جملات غیررسمی ساده‌ای هستند که از دل برآمده و همین روزها به دست‌تان می‌رسد و امیدارم به دل‌تان بنشیند.

«اعتراف می‌کنم مجموعِ این پاراگراف‌های بدون وجههٔ علمی،
از همهٔ دیگر نوشته‌هایم برایم
عزیزتر است».

پ.ن: از نمایشگاه مجازی کتاب تهران از طریق لینک زیر میتوانید کتاب را با بیست درصد تخفیف تهیه کنید😊

yun.ir/0se00c


>>Click here to continue<<

یک حقوقی در نیویورک






Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)