ح است.
◀️ گرچه چشم انداز، تغییر اوضاع است؛ سناریوهای تغییر اما، مختلف و متعددند. یکی صرفاً به درون نظام بر می گردد، دومی با تعیین کنندگی عامل خارج معنی مییابد، سومی و چهارمی ولی محصول نبرد ظفرمند جامعه با نظاماند که به ترتیب در شکل سقوط کامل نظام و یا در برخورداری از تعامل بخشی از آن با اپوزیسیون مطرح است. در زیر هر یک را مستقل از هم بخوانیم و از احتمالات نتایج محتمل برگیریم. فقط با این تصریح که در حدس زدنها نباید دچار سادهسازی شد و از نظر دور داشت که هر کدام از چهار شق چهبسا با عناصری از دیگر سناریوها درآمیزد و شقی مرکب و نوین را از دل خود بیرون دهد.
◀️ سناریو جابجایی درون سیستمی که قابلیت وقوع آن عمدتا به پساخامنهای برمیگردد میتواند نقشهی جریانی باشد با داشتن پایی در بیت و پایی دیگر در سپاه. زیرا هنوز هم حرف اول را اقتدار ولایت خامنهای میزند، ولو اینکه طنین ماهها «مرگ بر خامنهای» در آسمان کشور، او را بی اعتبارتر کرده و موجب تضعیف کنترل راس بر سیستم شده است. این هم بعید نیست که همین سناریو و یا مشابه آن از سوی خود ولی فقیه ولو در سرّیت بسیار حول امر جانشینی معماری بشود. اما لحاف چهل تیکه جمهوری اسلامی نمیتواند بستر خواب راحت وارث وی قرار گیرد. جامعهای که نه با فلان ولی فقیه بلکه با اصل ولایت طرف است، به طریق اولی ولی فقیه غیر مقتدر را بیشتر زیر رگبار خواهد گرفت.
◀️ سناریوی دخالت تعیین کنندهی غرب در مختصات کنونی، نامحتملترین است. چه نه واقعیتهای ایران و چه اوضاع جهان چند قطبی – مغایر دورههای دو قطبی و تک قطبی- به تکرار بمباردمان بالکانی و یا «آسمان ممنوع اقلیم» و نیز لشکرکشی نوع افغانستانی و عراقی میدان نمیدهد. اروپا با هرگونه عملیات نظامی مخالف است زیرا خود را در معرض ترکشهای ناشی از ماجراجوییها در قلب خاورمیانه میبیند. عمده تهدید از برونمرز، اسرائیل است که برایش چندان هم آسان نیست بخواهد اقدام انفرادی را از سطح عملیات ایذایی فراتر ببرد. بنابراین نباید مقهور بزرگنمایی خطر سناریوی دوم شد.
◀️ سناریوی سوم و چهارم برآیند نبرد جامعه با نظاماند. سومی فروپاشی ناگهانی سیستم قدرت است که خود این میتواند مواجه با دو حالت شود. در بهترین حالت منجر به استقرار قدرتی نوین، هرگاه اپوزیسیون مرتبط با جامعه و دارای مشروعیت ملی شکل گرفته باشد و در حالت نارسایش، متحمل دورهی تلخی از کشاکشهای شبه «جنگ داخلی» بشود. این سناریو، در وجه نخست خود با توجه به توازن قوای کنونی نامحتمل نیست؛ وجه دوم آن اما، یعنی پیشی گرفتن سرنگونی بر شکل گیری جایگزین، دغدغهای است مطرح با پیامدهای آنارشیک. گرچه این نیز نه بکلی عاری از این امید که بلبشو دوام نیابد؛ زیرا سطح شعور سیاسی جامعه آن اندازه است که ایران، بدل به لیبی و افغانستان نشود.
◀️ و اما سناریوی چهارم این میتواند باشد که بخشی از اسلامیهای رانده از قدرت و یا نه هنوز بکلی دل کندهها از سیستم، چه دلخواسته و چه ناگزیر وارد تعامل با جامعهی بپاخاستهای شوند که به پشتوانهی مبارزهی فرسایندهاش، توانسته باشد برج و باروی قدرت را به محاصره درآورد. تحقق چنین سناریویی با همهی بغرنجیهایش کمهزینهترین است. راهبرد سکولار دمکراسی لازم است احتمال چنین سناریویی را زیر رصد بگیرد اما فقط و فقط از جایگاه مشی گذار در معنای «نه به جمهوری اسلامی» و تغییر حکومت و مرزبندی روشن با مشی اصلاح اعم از غیرساختاری و ساختاری این حکومتای که کوس اصلاحناپذیریاش اگر هم از قبل در صدا بود، طی این دو دهه کرکنندهتر هم شده است.
◀️ فهم دینامیک از گذار، بیشتر از همه متوجه تامین اشتراکات ملی در اپوزیسیون متکثر است و در واقع، مشی گذار پیش از همه در مشخصهی تعامل ملی برای تعویض ساختار قدرت معنی دارد. امر گذار اگر هم الزاماً با نقشآفرینی جریاناتی از تبار حکومت و عناصری از قدرت مستقر فعلیت مییابد، اما مشروط به حتمیت حضور رکنی از نظام در روند گذار نیست. اپوزیسیون طبعاً پیجوی تطور چنین پدیدهای در درون جمهوری اسلامی است، ولی برای گذار از نظام معطل بروز آن نمیماند. این همان تفاوت ظریف گذار است با اصلاح. به همین دلیل در مشی گذار، ثقل تمرکز بر محاصرهی مدنی قدرت حاکم و تولید یک «مای اپوزیسیونی» است که بر هر توافقی با بخشی از پوزیسیون تقدم دارد.
◀️ نجات ایران از امر گذار از نظام میگذرد. اما برای ممانعت از دو سناریوی ابقای نظام و تغییر از بیرون و نیز جهت دادن به فروپاشی در خدمت جایگزینی، میباید اهرم تحقق این شق را فراهم آورد که نیرومند شدن جنبش و گرد همآمدن منادیان جامعهی متکثر (آلترناتیو) است. وگرنه هدایت انرژی دمکراتیک جامعه برای گذار از نظام و فرجام یابی نیک آن ممکن نخواهد شد. از اینرو، هماهنگیها برای شکلگیری اهرم «مای بزرگ سکولار دمکراسی» میان اپوزیسیون دمکراتیک، امر کلیدی و متقدم در رون
>>Click here to continue<<