#تولد
#چهل_سالگی
عین و لام و یاء را پدرم یاد داد...
حاء، سین، یاء و نون...
از پَرِ چادرِ مادرم؛
و میم، هاء، دال و یاء را...
خیلی وقت است که مشق میکنم!
خیلی وقت است فکر میکنم...
برای دوتای اول کاری نکردهام؛
که هرچه دارم...
از آنان است!
اما برای چهار کلمهی آخر...
یک قدم هم برنداشتهام!
که همیشه بدهکارش بودهام!
که همیشه آبروداری کرده و...
نگذاشته آب از سرم بگذرد!
در آستانهی چِلچلی...
مدام از خودم میپرسم:
برای امام زمانم چه کردهام؟!
«عار» بودهام یا «یار»؟!
«بار»ی از او برداشتهام یا «سربار»؟!
و «آبرودار» بودهام یا «آبروریز»؟!
بحرانِ چهلسالگیِ این روزهای من...
«دیدن» یا «ندیدنِ» اوست!
و «آخرش چه خواهد شد؟!»
بهترین هدیه برای من...
«دعا» برای «عاقبت بهخیری»...
و گرفتنِ «تکّهنانی، صدقه»...
از «سفرهی حجتّ خدا»ست!
پ.ن
همهی دلخوشیام، آخرِ شبها، این است
دوسهخط با تو سخن گفتن و... آرام شدن
@mhpooyanfar
>>Click here to continue<<