TG Telegram Group & Channel
سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای | United States America (US)
Create: Update:

باور

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را
نه، نه من اين يقين را باور نمي‌كنم
تا همدم من است نفس‌هاي زندگي
من با خيال مرگ دمي سر نمي‌كنم
آخر چگونه گل خس وخاشاك مي‌شود؟
آخر چگونه اين‌ همه روياي نونهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
مي‌پژمرد به جان من و خاك مي‌شود
در من چه وعده‌هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب
اينها چه مي‌شود؟
آخر چگونه اين‌همه عشاق بي‌شمار
آواره از ديار
يك‌روز بي‌صدا
در كوره راه‌ها همه خاموش مي‌شوند
باور كنم كه دختركان سفيدبخت
بي‌وصل ونامراد
بالاي بام‌ها وكنار دريچه‌ها
چشم انظار يار، سيه‌پوش مي‌شوند
باور كنم كه عشق نهان مي‌شود به گور
بي‌آن‌كه سركشد گل عصيانيش زخاك
باور كنم كه دل
روزي نمي‌تپد
نفرين برين دروغ، دروغ هراسناك
پل مي‌كشد به ساحل آينده‌ی شعر من
تا رهروان سرخوشي از آن گذرند
پيغام من به بوسه لب‌ها ودست‌ها
پرواز مي‌كند
باشد كه عاشقان به چنين پيك آشتي
يك‌ره نظر كنند
در كاوش پياپي لب‌ها و دست‌هاست
كاين نقش آدمي
بر لوحه زمان
جاويد مي‌شود
اين ذره ذره گرمي خاموش وار ما
يك روز بي‌گمان
سر مي‌زند زجايي و خورشيد مي‌شود
تا دوست داريم
تا دوست دارمت
تا اشك ما به گونه هم مي چكد زمهر
تا هست در زمانه يكي جان دوستدار
كي مرگ مي‌تواند
نام مرا بروبد از ياد روزگار؟
بسيار گل كه از كف من برده است ياد
اما من غمين
گل‌هاي ياد كس را پرپر نمي‌كنم
من مرگ هيچ عزيزي را
باور نمي‌كنم
 مي‌ريزد عاقبت
يك‌ روز برگ من
يك‌ روز چشم من هم در خواب مي‌شود
زين خواب چشم هيچ‌كس را گريزي نيست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است.


#سیاوش_کسرایی

@mazdakpanjehee

باور

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را
نه، نه من اين يقين را باور نمي‌كنم
تا همدم من است نفس‌هاي زندگي
من با خيال مرگ دمي سر نمي‌كنم
آخر چگونه گل خس وخاشاك مي‌شود؟
آخر چگونه اين‌ همه روياي نونهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
مي‌پژمرد به جان من و خاك مي‌شود
در من چه وعده‌هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب
اينها چه مي‌شود؟
آخر چگونه اين‌همه عشاق بي‌شمار
آواره از ديار
يك‌روز بي‌صدا
در كوره راه‌ها همه خاموش مي‌شوند
باور كنم كه دختركان سفيدبخت
بي‌وصل ونامراد
بالاي بام‌ها وكنار دريچه‌ها
چشم انظار يار، سيه‌پوش مي‌شوند
باور كنم كه عشق نهان مي‌شود به گور
بي‌آن‌كه سركشد گل عصيانيش زخاك
باور كنم كه دل
روزي نمي‌تپد
نفرين برين دروغ، دروغ هراسناك
پل مي‌كشد به ساحل آينده‌ی شعر من
تا رهروان سرخوشي از آن گذرند
پيغام من به بوسه لب‌ها ودست‌ها
پرواز مي‌كند
باشد كه عاشقان به چنين پيك آشتي
يك‌ره نظر كنند
در كاوش پياپي لب‌ها و دست‌هاست
كاين نقش آدمي
بر لوحه زمان
جاويد مي‌شود
اين ذره ذره گرمي خاموش وار ما
يك روز بي‌گمان
سر مي‌زند زجايي و خورشيد مي‌شود
تا دوست داريم
تا دوست دارمت
تا اشك ما به گونه هم مي چكد زمهر
تا هست در زمانه يكي جان دوستدار
كي مرگ مي‌تواند
نام مرا بروبد از ياد روزگار؟
بسيار گل كه از كف من برده است ياد
اما من غمين
گل‌هاي ياد كس را پرپر نمي‌كنم
من مرگ هيچ عزيزي را
باور نمي‌كنم
 مي‌ريزد عاقبت
يك‌ روز برگ من
يك‌ روز چشم من هم در خواب مي‌شود
زين خواب چشم هيچ‌كس را گريزي نيست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است.


#سیاوش_کسرایی

@mazdakpanjehee


>>Click here to continue<<

سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)