انسانها توانایی منحصربهفردی برای «توهّم خلاقانه» (creative hallucination) دارند و میتوانند وارد فضاهای مفهومی شوند که مرز میان «معنا» و «بیمعنا» در آنها محو میشود. درست در چنین حوزههای مبهم و نامطمئنی است که ایدهها، اکتشافات و پارادایمهای تازه شکل میگیرند. بزرگترین جهشهای علمی اغلب بهصورت پرشهایی در ساحت شهود های عجیب آغاز میشوند که ممکن است ابتدا بیمعنا به نظر برسند اما در نهایت حقایقی عمیق را آشکار میکنند. در مقابل، مدلهای زبانی بزرگ فاقد ظرفیت چنان جهشهایی هستند و صرفاً میتوانند الگوهای موجود را بر اساس دادههای آموزشی خود تقویت کنند.
با این همه، نباید مدلهای زبانی بزرگ را به چشم رقیبی برای شهود نگریست؛ بلکه باید آنها را ابزاری دانست که شهود را تقویت میکنند. همانطور که وایتهد پیشرفت تمدن را ناشی از واگذاری عملیات سطح پایین به ماشینها توصیف کرد، ما نیز میتوانیم وظایف روزمرۀ شناختی را به مدلهای زبانی بزرگ بسپاریم و در عوض بر استدلالهای عمیقتر مبتنی بر شهود متمرکز شویم. در اصل، هر عملیاتی در ذهن که هنوز نیازمند تلاش آگاهانه (یا غیر آگاهانه) است، نوعی شهود محسوب میشود. با پیشرفت فناوری، بسیاری از شهودهای کنونی ما نیز خودکار خواهند شد و ما را مجبور میکنند از نردبان تفکر و شهود یک پله بالاتر صعود کنیم.
ازاینرو، به جای هراس از اینکه هوش مصنوعی جایگزین تفکر انسانی شود، باید دریابیم که این فناوری ما را وامیدارد معنای تفکر، آفرینش و کاوش را دوباره تعریف کنیم. مرز شهود انسانی همواره در حال گسترش خواهد ماند و یک گام از خودکارسازی جلوتر خواهد ایستاد، تا زمانی که به جستوجوی ناشناختهها ادامه دهیم.
https://vrgl.ir/kWTml
>>Click here to continue<<
