TG Telegram Group & Channel
|مَتی🖤جآنآ| | United States America (US)
Create: Update:

دیشب که نشسته بودم بین طبقات روبروی پنجره، فکر میکردم من دیگه اون آدم قبل نشدم، اون آدم برای خودش خوشی که روی نیمکتای پارک میخواست رویاتو نجات بده.
اما همیشه نگران توام. همیشه. انگار بچه‌مو گذاشتم یه گوشه و نمیدونم به چه مشغوله. انگار من مقصرم. انگار من باید انقدر کنارت میموندم تا مطمئن شم از پس خودت برمیای. نه که من از پس خودم بربیاما. یه فیلمه بود مادره توی جنگل مجبور بود از بچه‌ش محافظت کنه، بعد که نجات پیدا میکنن، روی برانکارد با گریه به مادر خودش میگه «من خیلی ترسیده بودم اما مجبور بودم وانمود کنم نمی‌ترسم». تو مثل بچه‌می که مجبورم جلوت وانمود کنم نمیترسم که نجات پیدا کنی. باید بهت بگم سیاهی تموم میشه. باید بگم روز میشه نور میاد‌. باید بهت بگم تنهایی ترسناک نیست. باید بهت بگم ارزششو نداره، هیچکس، هیچکس ارزششو نداره. درحالیکه میدونم سیاهی و تاریکی و تنهایی و طردشدگی چقدر بزرگه و میتونه جهانتو بگیره. دیروز بهت گفتم میخوای تهشو بگم؟ ته تهش تاریکه. ته همه‌چیز. پوچه. میخوای اون تاریکیو ببینی؟ من رفیقتم میگم نبین. برو آسمونو نگاه کن. برو به صداها گوش بده. برو ببین برگ درختا وسط اردیبهشت چقدر سبزه. برو ببین چقدر زندگی هست اون بیرون. برو زنده بودنو یادت بیاد. تهشو میخوای ببینی؟ تهش مرگه. مارو حتی نمیسوزونن خاکسترمونو بریزن توو دریاها، یا آدمی که دوستش داریم یه ذره‌شو برداره بریزه پای گلدونش، مارو خاک میکنن توی تنگی و سیاهی و تاریکی. یادته وقتی وسط سیاهی و تاریکی بودم بهم چی گفتی؟ گفتی فکر میکنی بعد مرگت چی میشه؟ بعد مرگت حتی برادرت هم یه روز عروسیش میشه..
یه روز آخرین کسی که می‌شناختمون هم می‌میره. فراموش میشیم بچه‌م. یه جور فراموش میشیم انگار اصلا نبودیم‌. این موندن توو ذهن کسایی که دوسش داری همش چرت و پرته. این یه ذره زندگی سهم من و توئه. هرچی که بشه، هرچی‌ام که بشه. ما لای هزاری کوچه خندیدیم. لای هزارتاشم نخندیدیم. کم خندیدیم. دنیا برای من و تو شبیه مهمونیه. یه مهمونی که توش چتی و یادت میره حتی دکمه آسانسورو بزنی. یه مهمونی که توش لانا دل ری پخش میشه و وسط کوچه‌هاش به ترک دیوارم میخندیم. من و تو مگه همینجوری همو نشناختیم؟ مگه قرار نبود حتی خیابون یه طرفه رو برعکس بریم؟ چرا یادت میره هرچی‌ام که بشه من منتظرت میمونم؟ تو بچمی. میام بغلت میکنم از تاریکی میکشمت بیرون. بعد اون پنجره رو پرده میزنم و بهت میگم اون پشت دریاست. صدای موجا رو می‌شنوی؟

دیشب که نشسته بودم بین طبقات روبروی پنجره، فکر میکردم من دیگه اون آدم قبل نشدم، اون آدم برای خودش خوشی که روی نیمکتای پارک میخواست رویاتو نجات بده.
اما همیشه نگران توام. همیشه. انگار بچه‌مو گذاشتم یه گوشه و نمیدونم به چه مشغوله. انگار من مقصرم. انگار من باید انقدر کنارت میموندم تا مطمئن شم از پس خودت برمیای. نه که من از پس خودم بربیاما. یه فیلمه بود مادره توی جنگل مجبور بود از بچه‌ش محافظت کنه، بعد که نجات پیدا میکنن، روی برانکارد با گریه به مادر خودش میگه «من خیلی ترسیده بودم اما مجبور بودم وانمود کنم نمی‌ترسم». تو مثل بچه‌می که مجبورم جلوت وانمود کنم نمیترسم که نجات پیدا کنی. باید بهت بگم سیاهی تموم میشه. باید بگم روز میشه نور میاد‌. باید بهت بگم تنهایی ترسناک نیست. باید بهت بگم ارزششو نداره، هیچکس، هیچکس ارزششو نداره. درحالیکه میدونم سیاهی و تاریکی و تنهایی و طردشدگی چقدر بزرگه و میتونه جهانتو بگیره. دیروز بهت گفتم میخوای تهشو بگم؟ ته تهش تاریکه. ته همه‌چیز. پوچه. میخوای اون تاریکیو ببینی؟ من رفیقتم میگم نبین. برو آسمونو نگاه کن. برو به صداها گوش بده. برو ببین برگ درختا وسط اردیبهشت چقدر سبزه. برو ببین چقدر زندگی هست اون بیرون. برو زنده بودنو یادت بیاد. تهشو میخوای ببینی؟ تهش مرگه. مارو حتی نمیسوزونن خاکسترمونو بریزن توو دریاها، یا آدمی که دوستش داریم یه ذره‌شو برداره بریزه پای گلدونش، مارو خاک میکنن توی تنگی و سیاهی و تاریکی. یادته وقتی وسط سیاهی و تاریکی بودم بهم چی گفتی؟ گفتی فکر میکنی بعد مرگت چی میشه؟ بعد مرگت حتی برادرت هم یه روز عروسیش میشه..
یه روز آخرین کسی که می‌شناختمون هم می‌میره. فراموش میشیم بچه‌م. یه جور فراموش میشیم انگار اصلا نبودیم‌. این موندن توو ذهن کسایی که دوسش داری همش چرت و پرته. این یه ذره زندگی سهم من و توئه. هرچی که بشه، هرچی‌ام که بشه. ما لای هزاری کوچه خندیدیم. لای هزارتاشم نخندیدیم. کم خندیدیم. دنیا برای من و تو شبیه مهمونیه. یه مهمونی که توش چتی و یادت میره حتی دکمه آسانسورو بزنی. یه مهمونی که توش لانا دل ری پخش میشه و وسط کوچه‌هاش به ترک دیوارم میخندیم. من و تو مگه همینجوری همو نشناختیم؟ مگه قرار نبود حتی خیابون یه طرفه رو برعکس بریم؟ چرا یادت میره هرچی‌ام که بشه من منتظرت میمونم؟ تو بچمی. میام بغلت میکنم از تاریکی میکشمت بیرون. بعد اون پنجره رو پرده میزنم و بهت میگم اون پشت دریاست. صدای موجا رو می‌شنوی؟


>>Click here to continue<<

|مَتی🖤جآنآ|




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)