وقتی به این خرابه رسیدم
عفریته عهدهدارِ جهان بود
وسعم نمیرسید که باشم
مریم شدن گرانتر از آن بود
با خردهریزهای نبودن
منشور ساختم که ببینم
وقتی در اعتراف نشستم
آیینهام پر از همگان بود
رفتم ادای خنده درآرم
مرثیّهام مجال نمیداد
حتّا پس از مرمّتِ صبرم
بغضی لجوج، پشت زبان بود
گفتم غزلسرا بشوم تا
شورش کنم علیهِ تغزّل
چون قالبی قبول نمیکرد
عشقی که بینیازِ بیان بود
#مریم_جعفری_آذرمانی
۳ شهریور ۱۳۹۴
#کتاب_راویه
تدوین با موزیک: #سپهر_سام
| @Maryam_Jafari_Azarmani |
>>Click here to continue<<