(ادامه☝️🏻)
برخی از همین دسته چهارم بودند که مرد جنگی بودند و خطر پذیر و هدایت امور را به عهده داشتند. الباقی سیاهی لشکر بودند؛ با این تفاوت که چون راهپیماییها اغلب به جنگ کشیده نمیشد تفاوت یکی مرد جنگی و صدهزار سیاهی لشکر معلوم نبود. (و این گمانهایی درانداخت مبنی بر اینکه در ایران ۵۷ با وقوع چیزی شبیه معجزه میلیونها مرد جنگی (یا مرد و زن جنگی) فراهم بوده است. و گاهی شکایت از اینکه چرا دیگر چنان نسلی، تا آن پایه شجاع و فداکار، بههم درنپیوست!) شاید برای اقلیتی کوچک از شرکتکنندگان، نمادهای ایدئولوژی کمونیستی یا سمبلهای آیینی هم مهم بود. باری، برای اکثریت گسترده، امپریالیسم یا استکبار، طبقه کارگر یا مستضعفين، سرمایهدار یا هزارفامیل فرقی نمیکرد. مهم این بود که از محرومیت «نسبی» ناخوش بود و فشار ناکامی و غبطه در صدایش طنین نعره میانداخت، و امید میبرد که بهزودی حتی اگر او پولدار نشود لااقل پولدارها به خاک سیاه نشانده میشوند و این خودش خیلی است.
نسبت این ۹۰ درصد و آن ۱۰ درصد مثالِ زخمِ باز و میکروب بود. هرکدام از این دو به تنهایی میتواند برای سلامتی مشکلساز باشد، باری کنار هم بسا که مرگآور شود. ناراحتی ناشی از احساس ناکامی نسبی عامه (حسنتعبیرشده ذیل عنوان نابرابری و تبعیض) چیزی است که همیشه بوده است. این احساس گاهی با تقبیح عقلاً یا وجدان مواجه میشده، و نام حسد و چشمداشت و طمع و آز به خود میگرفته و احیاناً شرمندگی میآورده. اتفاقی که نو بود اینکه آن ۱۰ درصد (به سرکردگی چپ لامصب و پیروی چپ بامصب) آمدند و گفتند نهفقط هیچ شرمندگی نداشته باشید، بلکه شما گلسرسبد عالمید و با مبارزه، عدالت و آزادی را محقق و شرافت و کرامت انسانی را معنا میکنید. دروغ گفتهاند که اخلاق و انسانیت و قانون مستدعی این است که قانع باشید و تلاش کنید و قواعد کسبوکار و مالکیت را مراعات کنید. آگاه باشید که پولدارها دزداند و مصادره اموال آنان، بازگرداندن حق به حقدار است. اعدام مالداران و قدرتمندان، جنایت نیست، مجاهده است و مبارزه و موجب شرافت و نشان مسئولیت. عامه چنین دید که از این بهتر چه! با شورش و شکستن و سوزاندن و کشتن، هم به نان و نوایی میرسیم و هم شگفتیسازان جهان و پیشاهنگان مسئولیت تاریخی میشویم.
این همان مرحله رسیدن میکروب (آموزههای کمونیستی) به زخم باز (نارضایتی عامه از ناکامی نسبی) و از پا افتادن بیمار (شورش و هرج و مرج در جامعه) بود. اصل این میکروب از مارکسیسم آمد، هرچند از دهۀ ۲۰، بهتدریج این رقیب جدید، مفاهیم آنها را گرفت و با خواباندنش در آبنمکِ اساطیر آیینی، ابتدا سهمی در آن ادعا نموده و بعدها داعیهدار اصل آن شد.
پربیراه نیست اگر ادعا کنیم آنچه از زخمهای مهلک که در این نزدیک نیمقرن بر ما رفت، سهام اصلیاش از «آنان» بود، حتی اگر امروز از «اینان» کینه بیشتری هست. اگر مارکس و لنین نبود، و سارتر و مارکوزه، و حزب توده و فداییان خلق، بهراستی، به عقل چه کسی خطور میکرد که از کتاب مقدس، مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم بیرون بکشد؟
@mardihamorteza
>>Click here to continue<<