🏴 حضرت عباس به وقت فرات... (2)
#نسخه_خوانی
گرفت حضرت عباس، مَشک را بر دوش
ز گریه آب درآویخت با دل پُرجوش
سوار گشت و ز غم مشک را به دوش گرفت
چنانکه از فَلَکِ پیر، عقل و هوش گرفت
روایت است که چون کوفیانِ حقنشناس
گریختند ز میدانِ حضرت عبّاس
ز قلبِ لشکر مروانیان سپهسالار
جدا شد از سپهِ ظلم با چهار هزار
که از فرات برآمد امامزادۀ ناس
نظاره کرد به آن قوم، بیگمان و هراس
کشید تیغ پدر با شجاعت حصری
عدو گداز به آیین علوی مصری
ز قهر، حمله برآن کوفیانِ بیدین کرد
چنانکه حضرت پروردگار، تحسین کرد
نمانْد تابِ تواناییاش به پای ثبات
عجیبتر اینکه به همراه داشت آب فرات
به آن رسید که از اسب، واژگون گردد
نهال عمر گرانمایهاش نگون گردد
که ناگهان یکی از کوفیانِ دستدراز
به آن جناب مقدّس نمود دست انداز
فکند تیغ به بازوی آن اسیر بلا
چنانکه از تن او گشت، دستِ راست، جدا
چو این مشاهده کرد آن یگانۀ دوران
گرفت تیغ به دستِ چپ و سِتاد به جان
چو دید حالت او را امیر لشکر کین
خطاب کرد سوی آن جماعتِ بیدین
بلند گفت که عبّاس را بقایی نیست
شنیدهاید که یک دست را صدایی نیست!
فکند حضرت عباس، مَشک بر گردن
شروع کرد به یک دست، جنگ با دشمن
چو گرمِ جنگ شد آن شهسوار لشکر دین
برآمد از عقب او منافقی ز کمین
فکند تیغ بر آن سروِ گلشن ایجاد
چنانکه دست چپش از بدن به خاک افتاد
چو دست چپ ز تنِ او فتاد در میدان
گرفت تیغ برای جهاد بر دندان
ز زور فوّت ایمان، غم شکست نداشت
نداشت دست ولی از جهاد، دست نداشت
درآمدند بر آن تشنهکام، از چپ و راست
به شدّتی که به شرح و بیان، نیاید راست ....
[ صلّی الله علیک یا اباعبدالله
صلّی الله علیک یا ابالفضل العباس]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸 کتابت محمد نعیم ولد مرحوم ملّا قنبر علی قزوینی، به فرموده نجفقلی بیکا.
📕 نسخه خطی 1268298 کتابخانه ملی.
@manuscript_ir
〰️🍃🌺
>>Click here to continue<<
