✅ موریس گودمن نویسنده و سخنران بین المللی
داستان من از دهم مارس 1981 آغاز شد. آن روز واقعا زندگیم را متحول کرد. هرگز آن روز را فراموش نمی کنم. پس از سقوط هواپیما در آن روز کاملا فلج شدم و در بیمارستان بودم. ستون فقراتم آسیب دید، مهره اول و دوم گردنم شکست و نمی توانستم چیزی بخورم و بنوشم پرده دیافراگم کاملا آسیب دیده بود، نمی توانستم نفس بکشم. پلک زدن تنها کاری بود که می توانستم انجام دهم. البته پزشکان گفتند که تا آخر عمر همین طور خواهم بود و فقط می توانم پلک بزنم. آنها این تصویر را از من ساخته بودند، اما من به افکار آن ها اهمیت نمی دادم. تنها افکار من مهم بودند. خودم را مجسم کردم که دوباره به فردی عادی تبدیل شده بودم و می توانستم از بیمارستان بیرون بروم. تنها کاری که در بیمارستان انجام دادم پرورش ذهنم بود. تا زمانی که نیروی ذهنتان وجود دارد می توانید اوضاع را بهبود دهید. یک دستگاه تنفس مصنوعی به من وصل بود و می گفتند دیگر نمی توانم بدون آن نفس بکشم چون دیافراگم آسیب دیده بود. اما گویی کسی به من می گفت: "نفس بکش نفس های عمیق بکش" و سرانجام موفق به انجام اینکار شدم. پزشکان هیچ توجیه علمی در این باره نداشتند. هیچ عاملی را که مرا از هدفم باز می داشت، به ذهنم راه نمی دادم. تصمیم گرفتم تا شب کریسمس با پای خود بیمارستان را ترک کنم و این کار را کردم. پزشکان این کار را غیر ممکن می دانستند. هرگز آن روز را فراموش نمی کنم.توصیه من به افرادی که هم اکنون از بیماری رنج می برند در شش کلمه خلاصه می شود. "انسان همان می شود که فکر می کند."
موریس گودمن به مرد معجزه معروف است. داستان او به دلیل بیان نیروی عظیم و توانایی نامحدود ذهن انسان یک راز تلقی می شود. این داستان الهام بخش تفکرات، تصورات و احساسات هزاران نفر برای بازیابی سلامتی است. او بزرگترین بحران زندگیش را به بزرگترین موهبت زندگیش مبدل کرد.
>>Click here to continue<<