این حکایت جالب در نسخه ی کهنی از کتاب جامع الفوائد در کتابخانه دانشگاه پرینستون مشاهده شد:
خلاصه آن اینست که مردی از اعراب که بار گندمی داشته با همسفرانش میان بیابان گم می شود. در این میان سوارانی را می بیند.سوار از عرب درخواست می کند قدری از گندمش را به او بفروشد و در مقابل دو دینار به وی می دهد که نظیر آن دیده نشده، سپس غلامش را می فرستد تا آن جماعت را راهنمایی کند.وقتی به راه می رسند از غلام می پرسند: مولای تو که باعث نجات ما شد که بود؟ و او می گوید: «صاحب الزمان علیه السلام».
#أین_الناصر_والمنتقم
@kotob_sh
>>Click here to continue<<
