🔵 "خالص"، توهم است.
"قدرت" نهتنها میل به گسترش دارد و میخواهد همهی ساحتهای خصوصی و عمومی جامعه را فتح کند، بلکه در پی آن است که همهی آدمیان تحت سیطرهاش را از صافی باورها، اعتقادات و خواستههای خود بگذراند و کسانی را که از آن صافی عبور نکردهاند بهعنوان افراد ناخالص کنار بگذارد. این مؤلفه از حکمرانی را میتوان "خالصسازی سیاست" نام نهاد. پروژهی "خالصسازی"، فضا و اتمسفر سیاسی جامعه را ماهیتزدایی میکند.
✅ درحقیقت، "قدرت"، همزمان در دو جهت و به موازات یکدیگر حرکت میکند:
اولا،"حرکت کمی"
و ثانیا، "حرکت کیفی".
با "حرکت کمی" تلاش میکند همهی حوزهها و جنبههای زندگی اجتماعی و فردی را تسخیر نماید و حضور خود را در همهی منافذ اجتماعی و در تمامیت مناسبات، توسعه دهد. حضور همهجانبه و کنترل حداکثری جامعه، ثمرهی حرکت کمی است. همچنین با "حرکت کیفی"، میخواهد تکثر و تنوع اجتماعی را از میان بردارد. رنگین کمان متکثر سبکهای مختلف زندگی و شیوههای متعدد زیستن آدميان را به یک رنگ و شکل تقلیل دهد. در این تلاش، هدف حکومت، شبیه خود کردنِ آحاد جامعه است. میخواهد جامعه را از هر آنچه ناخالصی میداند، برهاند و جامعه را به صورت خویش بازسازی نماید.
✅ اگر از کسانی که پروژهی خالصسازی و نابگرایی را پیشمیبرند، سوال شود که آن امرِ خالص، کجا یافت میشود و الگوی خلوص شما چیست؟، به زبان حال و گاهی به زبان قال میگویند: "و آن نمونهی ناب و خالص منم".
در واقع، مفهوم خالص و ناخالص، همان مفهوم شناخته شدهی "خودی" و "غیر خودی" است که در لفظی جدید بازنمایی میشود. حاکمانی که در اندیشهی خالصسازیاند، توان و تحمل "دیگری" را ندارند و دیگری را مخل یکرنگی میبینند. از اینرو دست به تصفیه و تسویه میبرند. در نظر اینان، هر چه خودی است، خالص و هر چه غیرخودی است، ناخالص است.
رویکرد بسیار تاریک و خطرناک تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی، یا خالص و ناخالص، و همچنین احساس رسالت برای پاکسازی جهان از هر آنچه غیرخودی و غیرخالص است، به شقاوتهای بزرگی مانند استالین و هیتلر و ...منتهی میشود. هیتلر هم پروژهی خالصسازی را پیش میبرد؛ از اینرو تمام کسانی را که ناخالص تشخیص میداد، از میان میبرد. رویکرد خالصسازی، بر ریشههای ایدئولوژیک و تقسیم جهان به خیر و شر و یا تقسیم افراد به شیطان و فرشته استوار است.
✅ تکثر و تنوع در جهان طبیعی و اجتماعات انسانی، واقعیتی اجتنابناپذیر است. از میان برداشتن تنوع و گوناگونی، نه ممکن است و نه مطلوب. تکثر سیاسی، تکثر فرهنگی، تکثر اعتقادی و دینی را نمیتوان به وحدتی اجباری و خودساخته تقلیل داد. از اینرو اساسا، "خالص"، توهمی بیش نیست؛ زیرا ضرورت ارتباطات و تعاملات انسانی از یکسو و صاحب اراده بودن آدمیان از سوی دیگر، جوامع را به گروهها و شقوق مختلف تقسیم میکند؛ تقسیماتی که حذف ناشدنیاند. امروزه در هیچ کجای کرهی خاکی، نه زبان، نه فرهنگ و نه سایر حوزههای زندگی، و نیز ساحت سیاست، چیزی یکرنگ و خالص وجود ندارد. آنانکه در اندیشهی خالصسازیاند، در حقیقت خواهان حذف رقیب و دستاندازی بر همهچیزند. و اینچنین روحیهی سلطهگرایانهی خود را پشت عبارت "خالصسازی"، پنهان میکنند. خواهش خام و آرزوی جاهلانهی خالصسازی سیاسی جز به ستیز و نزاع نمیانجامد.
پروژهی خالصسازی سیاسی از تلفیق پنج عامل شکل میگیرد:
۱. تصلب و جزمیت ایدئولوژیک (احساس میکند نه تنها تمام حقیقت را بهصورت مطلق و غیرقابل تغییر در مشت خود دارد، بلکه هر آن چه را در اختیار دارد، جز حقیقت نیست)
۲. خودشیفتگی (خودش را تماما درجهت حقیقت میبیند و دیگری را در مسیر ضلالت، و میخواهد جهان، آن باشد که خوش دارد باشد.)
۳. ارادهگرایی خام (فکر میکند میتواند با اراده به هر دگرگونی دست بزند. بهتعبیر دیگر، گویی جهان و جامعه را مومی نرم در دستان خود میبیند)
۴. احساس رسالت تغییر جهان (بهنحو بیمارگونه احساس میکند برای تغییر مهندسی جهان و جامعهای که در آن زندگی میکند، برگزیده شده است)
۵. به رسمیت نشناختن "دیگریِ متفاوت"، (تکثر، تنوع و گوناگونی جهان را نه میپذیرد و نه حقوقی برای دیگرانی که بهنحو متفاوت میاندیشند و میزیند، قائل است)
✍️ علی زمانیان - ۱۱ /۰۷/ ۱۴۰۲
@kherade_montaghed
>>Click here to continue<<