🔵 شمارهها و خاطرهها ++
(بخش اول)
"نام حبیب هست و نشان حبیب نیست"(ابتهاج)
دفترچه تلفن، حکم دفترچه خاطرات دارد، اما از نوعی دیگر . اگر میخواهید امتحان کنید. ساعتی بنشینید و مجموعهی شمارههایی را که قبلا در آن درج کردهاید مرور کنید. هر شماره، شما را به حال و هوایی، به جایی و مکانی و به موقعیتی میکشاند. نام هر کس را که میبینید مجموعهای از خاطرات در ذهنتان بیدار میشود. هر شماره فقط یک سری عدد نیست، هر یک به منزله پنجرهای است که آدمی را به سوی دنیایی متفاوت و کوچه پس کوچههای لحظههای شاد و اندوهگین میکشاند. از هر کدام از این پنجرهها جهانی به سوی تو باز میشود و تو به سرزمینی برمیگردی که از آنجا آمدهای و اینک اینجا نشستهای. پنجرههای بسته را که باز میکنی انبوهی از خاطرات به یکباره بر تو آوار میشود.
✅ امروز فهرست نامهایی را که در تلفن دارم مرا به آن سوی زمان برد. معلق میان دیروز و امروز. از همان ابتدا آرامآرام شمارهها را میدیدم و با حوصله از هریک از این پنجرهها به سوی کسی سرک میکشیدم. به گذشتهایی که نیست. در سکوتی ابری و بارانی، دنیای پر حجم و پر هیاهوی گذشتهای را میکاویدیم که در سیلابِ تند زمان از دست رفته است.
فهرستِ نامها را با حسی مبهم و شاید اندوهی پنهان مرور میکردم. جویبار افسوس و حسرت بر جانم جاری میشد و نسیمی از نواها و صداها بر ذهنم میوزید. صداهایی که برای همیشه در خاموشی مرگ خانه ساختهاند. آنانی که دیگر نیستند اما نمیدانم چرا شمارهی آنها را هنوز در فهرست شمارههایم دارم، با این که میدانم دیگر قرار نیست تماس بگیرم و قرار نیست پاسخی بدهند. اگر با آن شمارهها تماس بگیرم، احتمالا کسی خواهد گفت: "مشترک مورد نظر، از نظرها گریخته است و رفته است پشت هیچستان دور".
✔️ ناخودآگاه دستم رفت روی یکی از این شمارهها. اما به خودم نهیب زدم او دیگر نیست که پاسخات را بدهد. به چه کسی زنگ میزنی در حالی که میدانی او دیگر نیست. و آخرینشان همین چند روز گذشته ناپدید شد. باورم نمیشود که چه زود، نامهایی حذف میشوند. اما من چرا نمیتوانم از فهرستم حذفشان کنم؟ مانند آوارهی فلسطینی که تمام عمر، کلید خانهای را نگه داشته است که آن را از او گرفتهاند و می داند که دیگر پا به آن خانه نخواهد گذاشت.
✍️ علی زمانیان - ۱۶ /۰۶/ ۱۴۰۲
@kherade_montaghed
>>Click here to continue<<