TG Telegram Group & Channel
خرد منتقد | United States America (US)
Create: Update:

🔵 از درد نالان و از درمان گریزان

به گل نشستن ماشین بهبودخواهی و از دست دادن جسارت تغییر

چرا اراده‌ی معطوف به بازسازی و ترمیم را از دست داده‌ایم؟ چرا وقتی دردی دارد ما را از پا می‌اندازد، از درمانش طفره می‌رویم؟ فرقی هم نمی‌کند چه در سطح فرد، چه اجتماع کوچکی مانند خانواده و یا در سطح نهادهای کلان و مستقری مانند سیاست، همگی از اصلاح می‌گریزیم.
در دردِ ناخوش، خوشیم. زیر بارِ سنگینِ مسئله‌ها خرد می‌شویم، بن‌بست‌ها آزارمان می‌دهد و در مردابی از مشکلات سرگردانیم، اما برای نجات، تلاشی نمی‌کنیم و بدتر از آن، از نجات گویی هراسانیم. راهی به رهایی نمی‌جوییم، اگر راهی و چاره‌ای هم باشد، بدان بی‌توجهی می‌کنیم.

مسئله‌ی ما این است که شجاعت تغییر و یا به تعبیر "عجم‌اوغلو" در کتاب "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟"، امکان "تخریب مثبت" را از دست داده‌ایم؟ نقطه آغازین شکست، دقیقا از همین‌جا شروع می‌شود که از درمان می‌گریزیم.

به عنوان مثال، جملگیِ خانواده‌ها از وضع بد ازدواج ناراحت و نگرانند، اما همین خانواده‌ها تن به کمترین اصلاحِ فرایند ازدواج نمی‌دهند و حاضر نیستند گامی در جهت بهبود بردارند. در بعد بزرگ‌تر، به شهرهای زخمی از جنگ نظری بیفکنید. پس از سی و پنج سال از جنگ گذشته است، آیا این شهرها به نحو کامل بازسازی شد‌ه‌اند؟ از شهرهای تخریب شده از زلزله و سیل، خبری بگیرید، کدام یک از آن ویرانی‌ها و به چه مقدار درمان شده‌اند؟ "شاید داستانِ شهر تانگشان چین را خوانده باشید. سال 1976 در این شهر که در شمال پکن قرار گرفته، زمین لرزه ای مهیب، جان حداقل دویست و چهل هزار نفر –و شاید دو برابر این عدد را- از جمعیت یک میلیونی گرفت. اما یک دهه بیشتر طول نکشید که مقامات چینی شهر را در قالب یک شبکه‌ی پیچ در پیچ از پروژه ی مسکونی بتنی شش طبقه بازسازی کردند"( شهر از نو، لارنس.جی.ویل، ترجمه نوید پور محمدرضا)

در یک نگاه کلی، به نظر می‌رسد اراده‌ی ترمیم و بازسازی را از دست داده‌ایم، زیرا به آن‌ها عادت کرده‌ایم. اگر درد را از ما بگیرند، گویی معنای زندگی را از ما ستانده‌اند. شبیه آنان که با خاطرات تلخ و گزنده‌ی جنگ زندگی می‌کنند. دلی پر از غصه از آن روزگاران دارند، اما حاضر نیستند ازآن خاطرات بیرون بیایند و رنج‌ها را فراموش کنند. به ملتی گلایه‌مند و گریان تبدیل شده‌ایم. آماده‌ایم در سوگ همه‌ی تاریخ و بر مصائب و رنج‌هامان، برای همیشه مویه سر دهیم، اما برای برون رفت از آن، جد و جهدی موثر نمی‌کنیم. جامعه‌ای که در غم‌های تاریخی دست و پا می‌زند، چگونه می‌تواند راهی به بیرون بیابد؟

به یاد بیاورید مسئله‌ها و مصائب بیش از چهل سال اخیر را و ببینید کدام یک از آن ها تا کنون حل شده است؟ هر زخمی که بر پیکر سیاست وارد شده و هر جراحتی که این نهاد را دردناک کرده است، گویی قرار است تا ابد باقی بماند. دردی برای همیشه و رنجی برای همه‌ی روزگاران. چنین نظامی، علاوه بر این که اراده‌ی معطوف به بازسازی و ترمیم را از دست داده‌، قدرت و توانایی اصلاح را نیز بتدریج وانهاده است. بیش از چهل سال است "سیاست خارجی"، درگیر مسئله‌ی آمریکا است و در یک درد تاریخی درجا می‌زند. همه‌ی وقت، انرژی، زمان، زندگی، شادی و احساس خوبِ چند نسل پیاپی بر سر این مسئله نابود شده است. چند نسل پی در پی قربانی شدند، زیرا حاکمان و اربابانِ قدرت، توان عبور از درد را ندارند. زیرا در دردها خوشند. زیرا معنا و بهانه‌ی بودن‌شان را از همین درد می‌گیرند.

فرد، جامعه و یک نظام سیاسیِ پویا و کنش‌گر، حضورِ خردمندانه‌ را در واکنش‌های به موقع و عقلانی‌ در ساحت مسئله شناسی و اراده‌ی معطوف به حل مسئله به نمایش می‌گذارد. یک ارگانیسم زنده، زنده بودنش به پاسخ دادن مناسب و به‌موقع به محرک‌های بیرونی است. نظام سیاسی که درجا می‌زنند، نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد مسئله‌هایش را حل کند، لاجرم، سرگردان رو به زوال می‌رود. فرهنگی که نمی‌تواند برای دردهای تاریخی راهی بیابد، فرهنگ رو به زوال است.
نشانه‌های زوال، نگران کننده است. اما گویی ساکنانِ جامعه و تکیه زنندگان بر اریکه‌ی قدرت، در توافقی ضمنی و پنهان، نسبت بدان بی تفاوت شده‌اند و از مواجهه‌ی فعال و اصلاح‌طلبانه دست کشید‌اند.

  به راستی چرا جسارت و اراده‌ی معطوف به تغییر را از دست داده‌ایم و چرا ماشین بهبودخواهی و اصلاح‌طلبی این چنین به گل نشسته است؟
(ویرایش و باز نشر)

✍️ علی زمانیان....۱۴۰۲/۰۹/۱۰
@kherade_montaghed

🔵 از درد نالان و از درمان گریزان

به گل نشستن ماشین بهبودخواهی و از دست دادن جسارت تغییر

چرا اراده‌ی معطوف به بازسازی و ترمیم را از دست داده‌ایم؟ چرا وقتی دردی دارد ما را از پا می‌اندازد، از درمانش طفره می‌رویم؟ فرقی هم نمی‌کند چه در سطح فرد، چه اجتماع کوچکی مانند خانواده و یا در سطح نهادهای کلان و مستقری مانند سیاست، همگی از اصلاح می‌گریزیم.
در دردِ ناخوش، خوشیم. زیر بارِ سنگینِ مسئله‌ها خرد می‌شویم، بن‌بست‌ها آزارمان می‌دهد و در مردابی از مشکلات سرگردانیم، اما برای نجات، تلاشی نمی‌کنیم و بدتر از آن، از نجات گویی هراسانیم. راهی به رهایی نمی‌جوییم، اگر راهی و چاره‌ای هم باشد، بدان بی‌توجهی می‌کنیم.

مسئله‌ی ما این است که شجاعت تغییر و یا به تعبیر "عجم‌اوغلو" در کتاب "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟"، امکان "تخریب مثبت" را از دست داده‌ایم؟ نقطه آغازین شکست، دقیقا از همین‌جا شروع می‌شود که از درمان می‌گریزیم.

به عنوان مثال، جملگیِ خانواده‌ها از وضع بد ازدواج ناراحت و نگرانند، اما همین خانواده‌ها تن به کمترین اصلاحِ فرایند ازدواج نمی‌دهند و حاضر نیستند گامی در جهت بهبود بردارند. در بعد بزرگ‌تر، به شهرهای زخمی از جنگ نظری بیفکنید. پس از سی و پنج سال از جنگ گذشته است، آیا این شهرها به نحو کامل بازسازی شد‌ه‌اند؟ از شهرهای تخریب شده از زلزله و سیل، خبری بگیرید، کدام یک از آن ویرانی‌ها و به چه مقدار درمان شده‌اند؟ "شاید داستانِ شهر تانگشان چین را خوانده باشید. سال 1976 در این شهر که در شمال پکن قرار گرفته، زمین لرزه ای مهیب، جان حداقل دویست و چهل هزار نفر –و شاید دو برابر این عدد را- از جمعیت یک میلیونی گرفت. اما یک دهه بیشتر طول نکشید که مقامات چینی شهر را در قالب یک شبکه‌ی پیچ در پیچ از پروژه ی مسکونی بتنی شش طبقه بازسازی کردند"( شهر از نو، لارنس.جی.ویل، ترجمه نوید پور محمدرضا)

در یک نگاه کلی، به نظر می‌رسد اراده‌ی ترمیم و بازسازی را از دست داده‌ایم، زیرا به آن‌ها عادت کرده‌ایم. اگر درد را از ما بگیرند، گویی معنای زندگی را از ما ستانده‌اند. شبیه آنان که با خاطرات تلخ و گزنده‌ی جنگ زندگی می‌کنند. دلی پر از غصه از آن روزگاران دارند، اما حاضر نیستند ازآن خاطرات بیرون بیایند و رنج‌ها را فراموش کنند. به ملتی گلایه‌مند و گریان تبدیل شده‌ایم. آماده‌ایم در سوگ همه‌ی تاریخ و بر مصائب و رنج‌هامان، برای همیشه مویه سر دهیم، اما برای برون رفت از آن، جد و جهدی موثر نمی‌کنیم. جامعه‌ای که در غم‌های تاریخی دست و پا می‌زند، چگونه می‌تواند راهی به بیرون بیابد؟

به یاد بیاورید مسئله‌ها و مصائب بیش از چهل سال اخیر را و ببینید کدام یک از آن ها تا کنون حل شده است؟ هر زخمی که بر پیکر سیاست وارد شده و هر جراحتی که این نهاد را دردناک کرده است، گویی قرار است تا ابد باقی بماند. دردی برای همیشه و رنجی برای همه‌ی روزگاران. چنین نظامی، علاوه بر این که اراده‌ی معطوف به بازسازی و ترمیم را از دست داده‌، قدرت و توانایی اصلاح را نیز بتدریج وانهاده است. بیش از چهل سال است "سیاست خارجی"، درگیر مسئله‌ی آمریکا است و در یک درد تاریخی درجا می‌زند. همه‌ی وقت، انرژی، زمان، زندگی، شادی و احساس خوبِ چند نسل پیاپی بر سر این مسئله نابود شده است. چند نسل پی در پی قربانی شدند، زیرا حاکمان و اربابانِ قدرت، توان عبور از درد را ندارند. زیرا در دردها خوشند. زیرا معنا و بهانه‌ی بودن‌شان را از همین درد می‌گیرند.

فرد، جامعه و یک نظام سیاسیِ پویا و کنش‌گر، حضورِ خردمندانه‌ را در واکنش‌های به موقع و عقلانی‌ در ساحت مسئله شناسی و اراده‌ی معطوف به حل مسئله به نمایش می‌گذارد. یک ارگانیسم زنده، زنده بودنش به پاسخ دادن مناسب و به‌موقع به محرک‌های بیرونی است. نظام سیاسی که درجا می‌زنند، نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد مسئله‌هایش را حل کند، لاجرم، سرگردان رو به زوال می‌رود. فرهنگی که نمی‌تواند برای دردهای تاریخی راهی بیابد، فرهنگ رو به زوال است.
نشانه‌های زوال، نگران کننده است. اما گویی ساکنانِ جامعه و تکیه زنندگان بر اریکه‌ی قدرت، در توافقی ضمنی و پنهان، نسبت بدان بی تفاوت شده‌اند و از مواجهه‌ی فعال و اصلاح‌طلبانه دست کشید‌اند.

  به راستی چرا جسارت و اراده‌ی معطوف به تغییر را از دست داده‌ایم و چرا ماشین بهبودخواهی و اصلاح‌طلبی این چنین به گل نشسته است؟
(ویرایش و باز نشر)

✍️ علی زمانیان....۱۴۰۲/۰۹/۱۰
@kherade_montaghed


>>Click here to continue<<

خرد منتقد




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)