🔻 سال ۷۰ بود و من دانشجوی صنایعهوایی(هوافضای فعلی)
علاقمند بودم برم سر کلاس ..... اگر اسمشون به درستی در خاطرم مونده باشه
کلاس هم توی مرکز معارف اون زمان بود
اول کلاس اعلام کرد هیچ دانشجوی غیرکامپیوتری حق نشستن سر کلاس رو نداره و باید کلاس رو ترک کنه من هم گفتم از کجا میفهمه ولش کن
نشستم که دیدم وسط کلاس شروع کرد به حضور و غیاب از روی لیست و ردیف به ردیف هم میآمد و از نزدیک اسمتو میپرسید مونده بودم چکار کنم و الان اگر بفهمه بدجوری برخورد میکنه متاسفاته همه دوستانی که میدونستم اون کلاس رو دارن هم سر کلاس بودن و راه گفتن اسم اونها هم بسته بود
خلاصه رسید به من و گفت اسم شما و من یا شانس و یا اقبال اسم سعیدمحمدی رو گفتم یه نگاهی به لیست کرد و نگاهی به من و دور شد و من رنگم احتمالا قرمز
پیش خودم گفتم آبروداری کرد علیرغم اینکه به عنوان خشن و بداخلاق ازش یاد میشد
خلاصه اینکه دیگه سر کلاس نرفتم تا اینکه چند وقت بعد فهمیدم دانشجوی کامپیوتری به همین نام هست و ورودی ۷۰ و بچه کرمانشاه
تازه فهمیدم دلیل اون اتفاق رو و واقعا برای خودم هم باور کردنی نبود
بهش گفتم جلسه اول رو من برات حاضری گرفتم برو خوش باش 😁😁😁
➕ تو هم خاطراتتو حتما تعریف کن!
خاطرات شریف | کانال | اینستاگرام | ارسال خاطره
>>Click here to continue<<