🔻 یادش بخیر شبهای امتحان!
من خودم خوابگاهی نبودم ولی همیشه شبای امتحان میرفتم خوابگاه که مثلا با بچه ها دور هم درس بخونیم!
برنامه هم اینجوری بود که قرار میذاشتیم نه شب درسو شروع کنیم نخوابیم تا فردا جزوه رو تموم کنیم!
ولی همیشه دو سه ساعت که میگذشت یکی مون بلند می شد جزوه رو پرت میکرد میگفت چه زندگی ما داریم میکنیم!؟ امتحان چی کشک چی؟! الکی داریم جوونیمونو حروم میکنیم و... ازین چرتو پرتا!
بقیه هم که انگار منتظر بودیم یکی اینو بگه از حرفش حمایت میکردیمو درسو می ذاشتیم کنار میرفتیم تجریش سید مهدی و هیوا و بعدش شبگردی و...
فرداشم به غلط کردن میوفتادیم ولی با تقلب گرفتم از اینو اون(بچه های کلاس خیلی پایه بودن) و عکس گرفتن از جزوه پاس می کردیم می رفت!
یکبار که خیلی موفق عمل کردیم تا ساعت سه نشستیم خوندیم ولی آخرم زدیم بیرون چون هیچ جا باز نبود رفتیم ترمینال آزادی یک سوسیس آلمانی ضعیف زدیم! چه دورانی بود...
➕ تو هم خاطراتتو حتما تعریف کن!
خاطرات شریف | کانال تلگرام | ارسال خاطره
>>Click here to continue<<