غلط پندار سستی بود،میمانَد مرا پیکر
ندانستم که سرخود میشود در کارِما پیکر
همین دستیکه بازویش بهرستمطعنهها میزد
چه آسان زاید افتاده کنار بینوا پیکر
همان پاهای پولادین که با رفتن رفاقت داشت
مداوم درد را خوانده به مهمانیِ با پیکر
غروب عمر را در من تداعی میکند قلبم
پریشان میدهد لقمه دهان در جابجا پیکر
چه در آینده خواهد گفت مطبوعات جراحی
تنی را گوشه تا گوشه شکستیم و جدا پیکر
که خون فریاد میزد لختهلخته هیچشد پیوند
در اینجا مملکت پاشیده از هم بوده ناپیکر
و مرگش در یقین رخ داده گویا زندگی در شک
گزارش داده قانون و ببند این ماجرا پیکر
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
>>Click here to continue<<