اگر از عجز میگویم تجلّیگاه آه ماست
نگاهمکن کهاین پایان محاق محض ماه ماست
بههر آئینوهر رسمی که فکرش را کنی رفتم
تو در آغاز میخندی سرانجامش نگاه ماست
ستونهای معابد را به روی جهل میسازند
میان خشتودیوارش شکستنقش راه ماست
خیالی پوچ پروردم که راهیِ تعالیام
مسیرم انحنا دارد از آن چاله به چاه ماست
فریبم میدهد ماهم توالیِ شب و روزم
سیاهی ذات ما باشد نهاز بخت سیاهماست
اگر چه عمر میبازم ولی در محضر شاهی
کمینه تجربت دارم محبّت را که شاه ماست
محبّت ارتش هستی،سلاحش کرد الفت را
به آورد حیات ما همین تنها سپاه ماست
در این آشوب میدانم محبّت میشود سامان
که مهر آمد مثال رب یگانهست او پناهماست
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
>>Click here to continue<<