دیشبی بود که دوراست ز من تا فردا
آنقَدَر دور که ترسم نرسد رستاخیز
دیشبم عالم زر بود سراسر خالی
خالی از بودن و از ذات گنه یا پرهیز
به میان دو عدم دم ز وجودی زدهایم
که سرآمد نشد از رنگ عدم در پاییز
ای برادر تو فقط وارث یک نجوایی
کی به اندیشه رسد زمزمهی یاسانگیز
به سلامی نَکِشد عمر چنین بیمقدار
مرکبی بود جسد روی تنش صد مهمیز
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
#قطعه
@karizga
>>Click here to continue<<