وهم میپیچد به من در روز و شب بیانتها
وهم تلخ و تیره و آشفته ساز و نارسا
ناتوانم در تمیز وهم از فهم درست
عاجزم تا خاک ریزم بر سرش از ابتدا
نیست منتج کار هر اندیشه در جنب خیال
چیست حاصل از کشاورزی،زمینی ناشتا
هسته و بنیاد هستی محورش بیهودگیست
چند پرسم فایده دارد جهان سایهها؟
باغ در تعریف خود دارد درخت و گلبنی
در توهم باغ روید فاقد دار و گیا
انعقاد این توهم عاقبت مرگ آور است
کنج باغم میدهد آخر به دارم ارتقا
جسم را بر دوش روح ناتوانم میبرم
نیست طرح و نقشهای الا مسیری دیرپا
مقصد مرگست پایانی برای این فریب
گوهری خاص و یگانه از یقین در وهم ما
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
>>Click here to continue<<