ای برای معرفت هم آبرو را باختید!
هم به جای شهر خود ویرانهای برساختید!
گرچه دانستید این سودا زیانی روشن است
مشت پر کردید با ریگ و گهر را باختید
وه چه بازار غریبی بود عمر بیبدیل
در ازای هیچ داده عمر خود را تاختید
کار با تدبیر و ابزار درایت بوده است
تیغها را آب دادید و سیوفی آختید
لشکر جرار بودید و برای فتح خویش
بیعنان وحشت سپردید و به خود میتاختید
کاش میآمد به انبان،تجربه از راه حرف
تا چنان وجه کلان هرگز نمیپرداختید
صحبت از عشق و محبت کرده بودید و وفا
در مغاک درد انسان را ز پا انداختید
ما در این درگه که نامش خانقه بنهادهاید
پیرهن از تن درآورده شما افراختید
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
>>Click here to continue<<