پیکو بریز و زود برو نذار که غم سوار بشه
بیاد و توو دشتِ گلوی ما یه بُتّه خار بشه
تا کی باید ابری که آوارگی آبش میکنه
روی زمین بیفته قطرهقطره، باز بخار بشه؟
یه روزی کل آدما با هم دری حرف میزدن
اگه کسی دور کسی بود نمیخواس دیوار بشه
شادی بود و چِفتِ دَرا وا بود و لاکپشت نبودیم
کوهِ غمی رو دوشمون باشه و خونه غار بشه
اونیکی شد مرغ مهاجر، اینیکی رف توو درخت
خسته شدیم از این زمستون دیگه، کاش بهار بشه
خونِمونو توو شیشه کردهن، چی میشه یه روز بیاد
که تنِ لهلوردهشون رو لبمون انار بشه؟
جواد افرا
>>Click here to continue<<