TG Telegram Group & Channel
Femen_Irn | United States America (US)
Create: Update:

آن وقتها توی محلهمان یک منوچهر داشتیم که لال بود گنگ مادرزاد منوچهر سالهای کودکی و اوایل نوجوانی یکی از مظلومهای کوچه بود، از آنها که مظلومیتشان بقیه را وقیح کرده بود بقیه ای که کلی حال میکردند به جان کسی کرم بریزند که طرف زورش ،نرسد جیغ ،نکشد فحش ندهد یا نرود پیش مادرش چغولی کند.
اما کاسه صبر منوچهر هم حدی داشت و کم کم راه حلی پیدا کرد فحش به زبان اشاره منوچهر یاد گرفت دستش را مشت کند و بگذارد یک جایی که این یعنی فلان فحش به هرچه نه بدتر طرف یا مثلا یک انگشتش را اینطوری ،کند یا این دستش را بزند به ساعد آن دستش .... جالب اینکه آن اوایل برای اینکه حالی طرف کند که بیصدا و با اشاره چه گفته یک دفترچه همراهش داشت؛ حرکت را انجام میداد و بلافاصله معنی اش را مینوشت و نشان طرف میداد.
کم کم بچههای محل یاد گرفتند فلان حرکت یعنی فلان مادرت فلان و آن یکی حرکت یعنی به بهمان فلانت
گاهی دعوا میشد کتک کاری و شاخ و شانه کشی و جیب و دهان پاره
اما منوچهر راضی ،بود بیدهان بددهنی کرده بود و دلش خنک شده بود.
یک ،روز یک نفر که خریتش بالاتر از این بود که از فحش بترسد یک شوخی دستی با منوچهر .کرد شوخی ای که آن قدر زشت بود که همهی صداهای کوچه یک آن خوابید و همه منتظر خیره شدند به دستهای منوچهر که ببینند چه جوابی میدهد؛ اما منوچهر هیچ حرکتی نکرد هیچی انگار قبح حرکت آن قدر بالا بود که همه ی آن فحشهای اشارهی تکراری یک دفعه کم شده بودند پشیز شده ،بودند، ناقابل شده بودند.
دیروز یکی پیام داد چرا درباره ماجرای چای دبش چیزی نمینویسید؟ به سوالش فکر کردم به چرایش
بعد به این فکر کردم که خیلی وقتها قلم ابزاری بوده که دلم را خنک کنم همان که بنویسم بعد مثل کسی که فحش داده سبکی رخوت آور بعدش را حس ،کنم چیزی که این روزها بهش می گویند فحش درمانی
و من خیلی وقتها بدون فحش و با نوشتن کیفش را برده بودم و گاهی سعادت این را داشتم که دیگرانی که متنم را میخوانند در این خنک شدن دل همراهم باشند.
اما هرچه فکر کردم دیدم بعضی از رذالتها و کثافتها آن قدر وقیحانه است که هیچ نوشته ای حق مطلب را نمی رساند. به قرمساق بگویی قرمساق عدالت را برقرار کردهای ولی به چنین موجوداتی چه بگویی که حس کنی کم نگذاشته ای برایشان؟
سال ها زمان برد تا نوشتارم را جایگزین آنچه کنم که به زبان نمیتوانستم بگویم مثل کاری که منوچهر با زبان اشاره اش کرد؛ اما گاهی فکر میکنم فقر قلم ،دارم مثل منوچهر که فقر حرکت داشت در برابر کسی که وقیح تر از
وقیح بود.
#سودابه_فرضی_پور

آن وقتها توی محلهمان یک منوچهر داشتیم که لال بود گنگ مادرزاد منوچهر سالهای کودکی و اوایل نوجوانی یکی از مظلومهای کوچه بود، از آنها که مظلومیتشان بقیه را وقیح کرده بود بقیه ای که کلی حال میکردند به جان کسی کرم بریزند که طرف زورش ،نرسد جیغ ،نکشد فحش ندهد یا نرود پیش مادرش چغولی کند.
اما کاسه صبر منوچهر هم حدی داشت و کم کم راه حلی پیدا کرد فحش به زبان اشاره منوچهر یاد گرفت دستش را مشت کند و بگذارد یک جایی که این یعنی فلان فحش به هرچه نه بدتر طرف یا مثلا یک انگشتش را اینطوری ،کند یا این دستش را بزند به ساعد آن دستش .... جالب اینکه آن اوایل برای اینکه حالی طرف کند که بیصدا و با اشاره چه گفته یک دفترچه همراهش داشت؛ حرکت را انجام میداد و بلافاصله معنی اش را مینوشت و نشان طرف میداد.
کم کم بچههای محل یاد گرفتند فلان حرکت یعنی فلان مادرت فلان و آن یکی حرکت یعنی به بهمان فلانت
گاهی دعوا میشد کتک کاری و شاخ و شانه کشی و جیب و دهان پاره
اما منوچهر راضی ،بود بیدهان بددهنی کرده بود و دلش خنک شده بود.
یک ،روز یک نفر که خریتش بالاتر از این بود که از فحش بترسد یک شوخی دستی با منوچهر .کرد شوخی ای که آن قدر زشت بود که همهی صداهای کوچه یک آن خوابید و همه منتظر خیره شدند به دستهای منوچهر که ببینند چه جوابی میدهد؛ اما منوچهر هیچ حرکتی نکرد هیچی انگار قبح حرکت آن قدر بالا بود که همه ی آن فحشهای اشارهی تکراری یک دفعه کم شده بودند پشیز شده ،بودند، ناقابل شده بودند.
دیروز یکی پیام داد چرا درباره ماجرای چای دبش چیزی نمینویسید؟ به سوالش فکر کردم به چرایش
بعد به این فکر کردم که خیلی وقتها قلم ابزاری بوده که دلم را خنک کنم همان که بنویسم بعد مثل کسی که فحش داده سبکی رخوت آور بعدش را حس ،کنم چیزی که این روزها بهش می گویند فحش درمانی
و من خیلی وقتها بدون فحش و با نوشتن کیفش را برده بودم و گاهی سعادت این را داشتم که دیگرانی که متنم را میخوانند در این خنک شدن دل همراهم باشند.
اما هرچه فکر کردم دیدم بعضی از رذالتها و کثافتها آن قدر وقیحانه است که هیچ نوشته ای حق مطلب را نمی رساند. به قرمساق بگویی قرمساق عدالت را برقرار کردهای ولی به چنین موجوداتی چه بگویی که حس کنی کم نگذاشته ای برایشان؟
سال ها زمان برد تا نوشتارم را جایگزین آنچه کنم که به زبان نمیتوانستم بگویم مثل کاری که منوچهر با زبان اشاره اش کرد؛ اما گاهی فکر میکنم فقر قلم ،دارم مثل منوچهر که فقر حرکت داشت در برابر کسی که وقیح تر از
وقیح بود.
#سودابه_فرضی_پور


>>Click here to continue<<

Femen_Irn




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)