برای همزبانان:
اگرچه روز دراز و درِ قفس باز است
ولی دریغ که پشتِ درِ قفس، باز است
کبوتریم و در این عصرِ سرخِ خون و سلاح
نه ماندن است صلاح و نه وقتِ پرواز است
اگرچه درّه بُریدند و تَل علم کردند
ولی به هر دو طرف ریشههای ما تازهست
ندیدهای تو که در شهرِ ناظم و جامی
سرودِ دلکشِ حافظ چقدر در ساز است
ندیدهای که در این سوی خاکریز، هرات
به خط و خال و خراماش، چقدر شیراز است
چقدر لفظِ دری با لبِ تو میخواند
و فارسی به زبانم چهخوب اندازهست
ولی دریغ، در این خاکِ مشترک، هرچیز
که بین راهِ من و توست، دستانداز است
به جای منزلِ خوبان پارسی، دیریست
میان راهِ من و تو تفنگ و سرباز است
برای کمزدنِ من به چشمِ اهل زمین
ببین که با دلِ شب سایهٔ تو انباز است!
برای لهشدن بسترِ سلامتِ تو
به دستِ من خرِ تریاک در تک و تاز است
زمانهایست که حس میکنیم سنگ شدیم
رسیده است به انجام هرچه آغاز است
چه حسرتی که فقط دست روی دست نشست
اگرچه روز دراز و درِ قفس باز است
#اکرام_بسیم
@ikrsim
>>Click here to continue<<